و من كتاب له (علیهالسلام) إلى بعض عماله:
«فَاتَّقِ اللَّهَ وَ ارْدُدْ إِلَى هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ أَمْوَالَهُمْ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ ثُمَّ أَمْكَنَنِي اللَّهُ مِنْكَ لَأُعْذِرَنَّ إِلَى اللَّهِ فِيكَ وَ لَأَضْرِبَنَّكَ بِسَيْفِي الَّذِي مَا ضَرَبْتُ بِهِ أَحَداً إِلَّا دَخَلَ النَّارَ وَ وَ اللَّهِ لَوْ أَنَّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ فَعَلَا مِثْلَ الَّذِي فَعَلْتَ مَا كَانَتْ لَهُمَا عِنْدِي هَوَادَةٌ وَ لَا ظَفِرَا مِنِّي بِإِرَادَةٍ حَتَّى آخُذَ الْحَقَّ مِنْهُمَا وَ أُزِيحَ الْبَاطِلَ عَنْ مَظْلَمَتِهِمَا وَ أُقْسِمُ بِاللَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ مَا يَسُرُّنِي أَنَّ مَا أَخَذْتَهُ مِنْ أَمْوَالِهِمْ حَلَالٌ لِي أَتْرُكُهُ مِيرَاثاً لِمَنْ بَعْدِي».
ترجمهها
«بنابر آنچه گفته شد، از خشم خدا بترس و اموال اين مردم را به آنان برگردان که به راستی اگر تو، چنين نکنی و خداوند توانايی دست يافتن به تو را به من بدهد، هر آينه و البته، تو را به کيفری میرسانم که در نزد خدا عذرم، مورد قبول واقع شود و به يقين و قطعا، ضربهای با شمشيرم، به تو میزنم که آن را به کسی نزدم، مگر اينکه وارد دوزخ شد به خدا قسم اگر آنچه تو کرده ای، حسن و حسين (عليهماالسلام) مانند آن را مرتکب شده بودند، ميان من و آنان، راهی برای آشتی و ملايمت نسبت به ايشان در نزد من، وجود نداشت و آن دو در اراده من پيروز نمیگرديدند، و تاثيری نمیکردند تا آن زمان که حق را از آنان باز میستاندم، و امر باطلی را که از ستم (فرضی) ايشان پيش آمده بود، بر طرف میساختم، و به خدای پروردگار جهانها سوگند ياد میکنم که اگر آنچه تو از اموال مردم گرفتهای برای من حلال بود، باز هم از اينکه آن را برای بازماندگانم به ارث بگذارم خشنود نمیگرديدم».
(نهج البلاغه، ترجمه فقیهی، ص558)
«از خدا بترس و اموال این مردم را به آنان بازگردان، که اگر چنین نکنی و خداوند مرا بر تو مسلط کند تو را کیفری دهم که عذر من به پیشگاه خدا باشد، و با شمشیری خواهم زد که احدی را بدان نزدم مگر آنکه به دوزخ سرنگون شد!
به خدا سوگند، اگر حسن و حسین (عليهماالسلام) همان کاری را که تو کردی کرده بودند نه مدارا و روی را از آنان بازستانم و باطلی را که به ستم آنان روی داده بزدایم. به آن خدا که پروردگار ܚ حصر جهانیان است سوگند یاد میکنم آنچه تو به حرام از اموال آنان گرفته ای اگر از راه حلال به دستم می رسید باز هم شادم نمی کرد که آن را برای بازماندگانم به میراث نهم»
(نهج البلاغه، ترجمه حسین استاد ولی، ص414)
(این نامه بنابر معروف به عبدالله بن عباس نوشته شده است که امام (علیهالسلام) او را به جهت عدم رعایت موازین صحیح در بیت المال سرزنش کرده است. ابتدای نامه احسان خود را به او یادآور میشود و سپس به بدیهای او نسبت به خود اشاره میکند و او را به تقوای الهی و بازگرداندن اموال مسلمین فرمان میدهد وسپس سوگند یاد میکند که اگر حسن و حسین (علیهماالسلام) نیز مرتکب چنین کاری شوند ملاحظه آنها را نیز نمیکنم)
(برخورد قاطع با خیانتکار)
«پس، از خدا بترس و اموال مردم را برگردان، و اگر چنین نکنی و خد مرا بر تو مسلط کند تو را کیفری کنم که عذری نزد خدا نداشته باشم، و با شمشیری تو را میزنم که به هر کس زدم وارد دوزخ گردید.
به خدا سوگند، اگر حسن و حسین (عليهماالسلام) چنین میکردند که تو انجام دادی،هیچگونه مدارائی با آنها نمیکردم و به مرادشان نمیرسیدند تا آنکه حق را از آنها پس بگیرم و باطلی را که به ستم پدید آمده نابود کنم. به خدای جهان سوگند، اگر آنچه از اموال مسلمانان بردی، بر من حلال بود، خوشحال نبودم که آن را به میراث بازماندگانم بگذارم».
(نهج البلاغه ترجمه روان باشرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص593)
(و بين رجال دانان و شرح نويسان بر نهج البلاغه اختلاف است كه امام (عليهالسلام) اين نامه را به كدام يك از كارگردانانش نوشته است: بعضى گفتهاند: به عبد اللّه ابن عباس نوشته كه از جانب حضرت حاكم بصره بوده بيت المال را برداشته به مكه رفته و در آنجا خوش مىگذرانيد، ديگرى گفته: عبداللّه را مقامى ارجمند بوده و از خدمت و متابعت آن حضرت (عليهالسلام) هيچگاه جدایى ننموده، و برخى گفتهاند: نامه را به عبيداللّه ابن عباس برادر عبداللّه نگاشته، و عبيداللّه كسى است كه دينش درهم و پول بوده و به خبر او اعتماد نداشته ضعيف مىشمارند، و شمهاى از داستان گريختن او با سعيد ابن نمران از يمن و آمدنشان نزد اميرالمؤمنين (عليهالسلام) به كوفه در شرح خطبه بيست و پنجم در باب خطبهها گذشت، و سعيد ابن نمران را رجال دانان از شيعيان حضرت و حسن الحال مىدانند، و ديگرى گفته: عبيداللّه ابن عباس از جانب حضرت حاكم يمن بوده و از او چنين چيزى نقل نشده است، خلاصه معلوم نگشته كه اين نامه را به كدام يك از پسر عموهايش كه حاكم بصره بوده نوشته است)
«پس از خدا بترس و مالهاى اين گروه را به خود باز گردان كه اگر اين كار نكرده باشى و خدا مرا به تو توانا گرداند هر آينه در باره (به كيفر رساندن) تو نزد خدا عذر بياورم و تو را به شمشيرم كه كسي را به آن نزدهام مگر آنكه در آتش داخل شده بزنم.
و به خدا سوگند اگر حسن و حسين (عليهماالسلام) كرده بودند مانند آنچه تو كردى با ايشان صلح و آشتى نمىكردم، و از من به خواهشى نمىرسيدند تا اينكه حق را از آنان بستانم، و باطل رسيده از ستم آنها را دور سازم، و سوگند به خدا پروردگار جهانيان: آنچه را كه از مال ايشان بردهاى به حلال اگر براى من باشد مرا شاد نمىكند كه آن را براى پس از خود ارث بگذارم».
(ترجمه و شرح نهج البلاغه، فيض الاسلام، ج5، ص959)
شروح
(تهديد ابنعباس)
«اى ابنعباس، از خدا پروا كن و اموال اين مردم را به آنان بازگردان. اگر بازنگردانى و من بر تو دست يابم، بىترديد تو را كيفرى مىدهم كه در پيشگاه خدا عذر و حجت داشته باشم. و تو را با شمشيرم خواهم زد كه هيچ كس را با آن نزدهام مگر آنكه مستحق آتش جهنم گرديده است؛ زيرا جز اهل باطل را با آن نزدم و آنان نيز شايسته دوزخند. ظاهراً ابنعباس به هشدار توجه كرد و مال را برگرداند، زيرا در كوفه همراه امام (عليهالسلام) بود و آنگاه كه حضرت (عليهالسلام) با ضربه شمشير ابنملجم ـ كه خدا لعنتش كند ـ به شهادت رسيد ابنعباس در جمع مردم برخاست و با سخنرانى خود، امام حسن (عليهالسلام) را به عنوان خليفه آن حضرت معرفى كرد.
(قاطعيّت (امام عليهالسلام) در اجراى حق)
به خدا سوگند، اگر حسن و حسين [عليهما السلام] همانى را انجام مىدادند كه تو كردى، نزد من محبوبيتى نمىداشتند و ديگر آنها را نمىخواستم و از خويش مىراندم تا آنگاه كه حق را از آنها بگيرم و باطلكارى آنها را كه با ستم به ديگران به وجود آوردهاند بزدايم.
اينكه امام (عليهالسلام) مىفرمايد: اگر حسن و حسين چنين كارى كرده بودند...، توهين به آن دو بزرگوار نيست، زيرا شرط در محال نيز مىآيد، آنجا كه خداى متعال مىفرمايد: «لَوْ كَانَ فِيهِمَآ ءَالِهَةٌ...»؛[2] «اگر دو خدا در زمين و آسمان وجود داشت» و يا آيه شريفه: «إِن كَانَ لِلرَّحْمَـنِ وَلَدٌ»؛[3] «اگر براى خدا فرزندى مىبود». حضرت نيز به صورت شرط فرمود: اگر آن دو چنين كارى كرده باشند [و البته صدور اين رفتار از آنان محال بود].
به خداى سبحان، پروردگار عالميان سوگند، مالى كه تو از بيتالمال برداشتى اگر براى من حلال بود خوشحال نمىشدم كه به عنوان ميراث، بعد از من باقى بماند، پس تو چگونه به حرام خرسندى؟!
شايد سخن حضرت اشاره به اين نكته باشد كه تصرف در مال ديگران خودْ كار ناپسند ديگرى است، زيرا در تصرفات حلال، انسان بازخواست مىشود، چه برسد به حرام. پس ابنعباس دو گناه و دو جرم كرده است: برداشتن مال مردم و تصرّف در آن».
(ترجمة توضیح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج4، صص148و149)
«مطلب چهارم: او را پس از سرزنش طولانى به تقواى الهى و باز گرداندن اموال مسلمين به صاحبانشان فرمان داده است، و او را تهديد كرده است كه اگر اين كار را نكرد و بعد خداوند دست امام (عليهالسلام) را بر او باز كرد در باره او نزد خدا معذور است يعنى در باره او و حتى كشتن او معذور خواهد بود. توصيف ضربت شمشير با ذكر صفاتى كه آورده است تهديد شديدترى و منع گوياترى است.
مطلب پنجم: سوگند ياد كرده است كه فرزندانش با همه نزديكى و ارجى كه نزد او دارند اگر همانند او خيانتى را مرتكب شده بودند، ملاحظه آنها را نمىكرد تا اين كه حق را از آنها باز ستانده، و باطل را نسبت به مال، يا غير مالى كه مورد ظلم آنها قرار گرفته بود مىزدود. و مقصود امام (عليهالسلام) آن است كه حسنين (عليهماالسلام) را ملاحظه نكند، ديگران را به طريق اولى ملاحظه نخواهد كرد. آن گاه به پروردگار سوگند ياد كرده است كه آنچه را ابن عباس از اموال مسلمين برده است، اگر به حلال از آن او مىشد و براى كسان پس از خود به ارث مىنهاد باعث خوشحالى او نمىشد. زيرا او مىدانست جمع آورى و اندوختن مال باعث عذاب اخروى است. همان طور كه خداوند متعال فرموده است: «وَ الَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ» سوگند اول امام (عليهالسلام) همچون عذرى براى شدت پرخاش بر اوست، و سوگند دوم براى بىارزش جلوه دادن چيزهايى است كه او از بيت المال برداشته و بيان اين مطلب است كه اگر او از راه حلال هم آن مالها را دريافت كرده بود، ارزش اندوختن نداشت تا چه رسد كه از حرام است.
و آن را به ارث خواهد گذاشت و از اختيار او خارج مىشود و براى خانوادهاش خواهد ماند».
(ترجمة شرح نهج البلاغه، ابنميثم، ج5، صص150و151)
(وَ ارْدُدْ إِلَى هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ أَمْوَالَهُمْ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ ثُمَّ أَمْكَنَنِي اللَّهُ مِنْكَ لَأُعْذِرَنَّ إِلَى اللَّهِ فِيكَ وَ لَأَضْرِبَنَّكَ بِسَيْفِي الَّذِي مَا ضَرَبْتُ بِهِ أَحَداً إِلَّا دَخَلَ النَّارَ وَ وَ اللَّهِ لَوْ أَنَّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ فَعَلَا مِثْلَ الَّذِي فَعَلْتَ مَا كَانَتْ لَهُمَا عِنْدِي هَوَادَةٌ وَ لَا ظَفِرَا مِنِّي بِإِرَادَةٍ حَتَّى آخُذَ الْحَقَّ مِنْهُمَا وَ أُزِيحَ الْبَاطِلَ عَنْ مَظْلَمَتِهِمَا) حکومت امام (علیهالسلام)، مبتنی بر عدالت است؛ از این رو از اجرای عدالت حتی در مورد شخصی همچون ابن عباس، با ویژگیهای شخصی و قرب خانوادگی، ابایی ندارند. ابن عباس در جایگاه خود، به امانت خیانت نمود. مجازات ستمگران در شیوۀ حکومتی امام (علیهالسلام)، صد درصد بر حق منطبق است؛ نه کمتر از استحقاق است و نه بیشتر از آن؛ از این رو حضرت (علیهالسلام) با اجرای آن، نزد خدا معذور خواهند بود».
واژه شناسی
واژه کاوی
«وقی» به معنی دور کردن چیزی از چیز دیگری به واسطة غیرش،[10] حمایت، حفظ، مصونیت و پوشاندن آن از آزار[11]و بدی است.[12]
«وقی» در اصل بر چیزیکه انسان را از گناه و نافرمانی حفظ کند دلالت دارد؛[13] همانطور که عفت، انسان را از هوای نفس دور میکند.[14]
«الوِقَايه» یعنی نگهداری شیء از آنچه به آن زيان مىرساند.[15]
تفصیلی:
«تَقْوَى» در اصل «وَقْوَى» بوده که واو به تاء تبدیل شده است؛[16] به معنای ترس از خدا، عمل به طاعت او و پرهيزکارى است.[17]
حقیقت «تقوی» این است انسان نفس و جان خود را از آنچه بيمناك است، نگهدارد؛ سپس گاهى خوف و ترس را «تَقْوَى» مينامند. [18]
«تقوی» اولین مرحله برای رسیدن به رضای الهی است و برای محقق شدن آن، انجام کار خوب و صالح لازم است.[19]«تقوی» برای شخص مؤمن از ابتدای ایمان تا کامل شدن ایمانش ضروری است.[20]
در شريعت و دين «تقوی» يعنى خود نگهدارى از آنچه به گناه مىانجامد.[21]
بنابر آیة: «وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَخْشَ اللَّهَ وَيَتَّقْهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْفَائِزُونَ؛ کسانی که از خدا و پیامبرش اطاعت کنند و از خدا بترسند و از او پروا نمایند، پس آنان همان کامیابانند»،[22] در قرآن کریم «تقوی» به معنی ترس نیست؛ بلکه قسیم خوف است.
حدود 230 آیه از آیات قرآن کریم مربوط به تقوا و مشتقات آن است.[23]
در نهج البلاغه «تقوی» حفاظ و پناهگاه است نه زنجیر و زندان؛[24]معروفترین عنصری است که امیرالمؤمنین (علیه السلام) به آن عنایت فرمودند.[25]
«فجور» در مقابل «تقوی» است؛ کسی که از مقررات دین خارج و از اطاعت خدا و احکام سرپیچی کند بهطوری که فسق آشکار شود.[26]
«مُتَّقِي» و «تَقِي» هر دو بهمعناى پرهيزگار است.[27]
«رَجُلٌ تَقِی» به معنای شخصی است که نفس خود را با عمل صالح از عذاب و گناه حفظ کرد[28]و «رجُلٌ وَقَّاء» یعنی مرد بسيار پرهيزگار.[29]
«اِتَّقاء» از باب افتعال، یعنی شخص تقوا را اختیار کرد و درخور آن عمل کرد.[30]
تفاوت «اِتقاء» و «خَشیَت»:
«اتقاء» محافظت از چیزي است که انسان نسبت به آن، ترس دارد؛[31] اما «خشیت» بيمى است كه با تعظيم و بزرگداشت چيزى همراه است.[32]
تفاوت «تُقی» و «وَرَع»:
«تُقی» به اجتناب از حرامها و «وَرع» به دوری کردن از شبههها گفته میشود. هر ورعی تقوا است ولی هر تقوایی ورع نیست.[33]
تفاوت «تَقی» و «مُتَّقی» و «مُؤمِن»:
«تقی» در مقایسه با «متقی» ضمن مبالغهآمیز بودن، برای مدح کردن شخص مناسبتراست؛ همین رابطه در
خصوص «متقی» و«مؤمن» نیز صدق می کند. «مؤمن» به ظاهر شخص اطلاق میشود ولی «متقی» در نظر شریعت، پس از آگاهی دقیق از فرد اطلاق میشود.[34]
که به چند صورت ممکن است:
1. میگوید من اين كار را نكردم.
2. بدين جهت كردم و با ذكر علت خويش را تبرئه میكند.
3. من كردم ولى ديگر نميكنم.
سومى توبه است؛ هر توبهای «عذر» است ولى هر «عذری» توبه نيست.[36]
«سرّ» ضد آشکار[39]و نقیض حزن است.[40]
تقاوت «سرور» و «فرح»:
«سرور» به معنی شادی حاوی نفع و فایده حقیقی است؛ اما «فرح» به معنی شادی خالی از نفع و یا فایده است.[41]
«سرور» برای شادى ممدوح به کار میرود؛ اما «فرح» برای شادى مذموم كه مایه تكبر است استعمال میشود.
«سرور» ناشی از تفكر است؛ اما «فرح» از قوه شهوت سرچشمه میگیرد.[42]
تقاوت «سرور» و «بشارت»:
«سرور» به معنی شادی پنهان در قلب است،[43] اما «بشارت» به معنی شادی است که در ظاهر انسان آشکار باشد.[44]
دنیا آنقدر در نظر حضرت (علیهالسلام)، بیارزش بود که حتی لذتهای حلال دنیایی باعث شادی ایشان نمیشد.
نكتهها و پیامها
1. پروا از خدای عز و جل بر همه واجب است (اتَّقِ اللَّهَ).
2. یکی از راههای رعایت کامل حقوق مردم نهادینه شدن تقواست (اتَّقِ اللَّهَ).
3. کارفرما موظف است به جزئیات کار کارگزاران توجه کند؛ همچنین به طور مستمر آنان را نقد و توجیه کرده، و به ایشان بازخورد دهد.
4. وظیفة هر حاکمی پاسداری و حراست از بیت المال است و اگر وظیفه خود را به نحو احسن انجام ندهد درپیشگاه خدای بلند مرتبه عذری ندارد(وَ ارْدُدْ إِلَى هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ أَمْوَالَهُمْ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ ثُمَّ أَمْكَنَنِي اللَّهُ مِنْكَ لَأُعْذِرَنَّ إِلَى اللَّهِ فِيكَ).
5. حاکم موظف است عدالت را رعایت کرده و در اجرای آن قاطع باشد (لَأَضْرِبَنَّكَ..).
6. بیتردید جایگاه شخصی که به دست امام معصوم (علیهالسلام) کشته شود دوزخ است (وَ لَأَضْرِبَنَّكَ بِسَيْفِي الَّذِي مَا ضَرَبْتُ بِهِ أَحَداً إِلَّا دَخَلَ النَّارَ).
7. یکی از عوامل ضعف حکومتها، مجازات نکردن بزرگان و نزدیکان است؛ در حالیکه در سیستم صحیح اسلام این مطلب کاملا مردود است (وَ اللَّهِ لَوْ أَنَّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ فَعَلَا مِثْلَ الَّذِي فَعَلْتَ مَا كَانَتْ لَهُمَا عِنْدِي هَوَادَةٌ وَ لَا ظَفِرَا مِنِّي بِإِرَادَةٍ حَتَّى آخُذَ الْحَقَّ مِنْهُمَا وَ أُزِيحَ الْبَاطِلَ عَنْ مَظْلَمَتِهِمَا).
8. در روز قیامت از تمام اموال و اندوختههای انسان اعم از حلال و حرام حسابرسی میشود، و هرچقدر دارایی انسان کمتر باشد حسابرسیاش آسانتر خواهد بود (وَ أُقْسِمُ بِاللَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ مَا يَسُرُّنِي أَنَّ مَا أَخَذْتَهُ مِنْ أَمْوَالِهِمْ حَلَالٌ لِي أَتْرُكُهُ مِيرَاثاً لِمَنْ بَعْدِي).
[1]_ وی پسرعموی آن حضرت (علیهالسلام) بوده است، اما اینکه عبدالله بن عباس بوده یا عبیدالله بن عباس، أختلاف است.
[2]_ انبياء، آيه 22.
[3]_ زخرف، آيه 81.
[4]_ نهج البلاغه ترجمه روان باشرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص592.
[5]_ نهج البلاغه ترجمه روان باشرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص592.
[6]_ ترجمة توضیح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج4، ص148.
[7]_ ترجمة توضیح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج4، ص148.
[8]_ نهج البلاغه ترجمه روان باشرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص593.
[9]_ نهج البلاغه ترجمه روان باشرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص593.
[10]- معجم المقاييس اللغه، ج6، ص131.
[11]- تاج العروس من جواهر القاموس، ج20، ص304.
[12]- أساس البلاغه، ص686.
[13] - التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج13، ص183.
[14] - التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج13، ص184.
[15]- مفردات ألفاظ القرآن، ص881.
[16] - كتاب العين، ج5، ص239.
[17] - فرهنگ ابجدى، متن249.
[18]- ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن،ج4،ص480
[19]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم،ج13،ص186
[20]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم،ج13،ص185
[21] - ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج4، ص480.
[22]_ نور، آیه52.
[23]- کلید گشایش نهج البلاغه، ص856.
[24]- کلید گشایش نهجالبلاغه، صص857 و 858.
[25]- کلید گشایش نهج البلاغه، ص856.
[26] - التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج13، ص184.
[27] - قاموس قرآن، ج7، ص237.
[28] - ابوبکر؛ به نقل از لسان العرب، ج15، ص403.
[29] - فرهنگ ابجدى، ص992.
[30] - التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج13، ص184.
[31] - الفروق في اللغه، ص238.
[32] - ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج1، ص604.
[33] - بهجه الخاطر و نزهه الناظر ، ص125.
[34] - االفروق فی اللغه، ص216.
[35] - التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج8، ص69.
[36] - اقرب الموارد به نقل از قاموس قرآن، ج4، صص310 و311.
[37] - معجم المقاييس اللغة، ج3، ص67.
[38] _ فرهنگ ابجدى، ص485.
[39]- معجم المقاييس اللغة، ج3، ص67.
[40] _ كتاب الماء، ج2، ص623.
[41] _ الفروق في اللغة، ص260.
[42] _ اقرب الموارد به نقل از قاموس قرآن، ج5، ص157.
[43] _ مفردات ألفاظ القرآن، ص404.
[44] _ الفروق في اللغة، ص54.
اضف تعليق