و من كتاب له (علیه السلام) إلى أهل الكوفه عند مسيره من المدينه إلى البصره:
«أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي خَرَجْتُ [عَنْ] مِنْ حَيِّي هَذَا إِمَّا ظَالِماً وَ إِمَّا مَظْلُوماً وَ إِمَّا بَاغِياً وَ إِمَّا مَبْغِيّاً عَلَيْهِ».
ترجمهها
«اما بعد از حمد خدا و ستايش پيغمبر (صلی الله علیه و آله) پس همانا من از ميان قوم و قبيله و مردم شهر خود، همين قبيله و شهرى كه مىشناسيد، بيرون رفتم، حال يا با عنوان يك ستمگر بيرون آمدهام يا به عنوان يك ستمديده و يا من به ديگرى ستم روا داشتهام يا ديگرى بر من ستم كرده است».
(نهج البلاغه، ترجمه فقیهی، ص606 )
«اما بعد، من از این جایگاه خود (مدینه) بیرون شدم در حالی که یا ستمکارم یا ستمدیده؛ یا سر به شورش برآوردهام یا بر من شوریدهاند».
(نهج البلاغه، ترجمه حسین استاد ولی، ص447 )
«اما بعد، من از پایگاهم در مدینه بیرون آمدم، یا ستمکارم یا ستمدیده، یا تجاوزگرم یا تجاوزدیده».
(نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص644 )
«پس از حمد خدا و درود بر پيغمبر اكرم (صلی الله علیه و آله) من از جاى قبيله خود (از مدينه به عزم بصره) بيرون آمدم در حالي كه (نزد كسي كه با حقيقت آشنا نبوده، امام زمانش را نمى شناسد) يا ستمگرم يا ستمگر ديده، و يا گردن كش و يا رنج برده».
(ترجمه و شرح نهج البلاغه، فيضالاسلام، ج5، ص1041)
شروح
خواستِ امام (علیه السلام)
«پس از حمد الهى و صلوات بر پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله)، من در حالى از قبيله و زيستگاه خود (شهر مدينه) خارج شدهام كه يا ستمگرم يا ستمديدهام، يا سركشم يا بر من سركشى كردهاند؛ يعنى من در مورد دشمنانم عايشه و طلحه و زبير اينگونه بودهام».
(ترجمۀ توضيح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج4، ص278)
«هدف از اين نامه، اعلام بيرون شدن امام (علیه السلام) از مدينه به قصد پيكار با مردم بصره به مردم كوفه و درخواست حركت آنان به سمت خود است و نظير اين نامه در پيش گذشت.
عبارت «امّا ظَالِمًا... عَلَيْه»
از باب تجاهل عارف است؛ زيرا داستان هنوز براى مردم كوفه و ديگران روشن نشده بود تا بدانند كه او ستمديده و مظلوم است يا ديگران، از اينرو به آنان يادآور مىشود تا به سمت وى حركت كنند، آنگاه بين او و دشمنان داورى كنند و در نتيجه يا او را كمك كنند و يا از او بخواهند تا به راه حق برگردد».
(ترجمۀ شرح نهج البلاغه، ابن ميثم، ج5، صص321و322 )
واژه شناسی
واژه کاوی
«خرج» به معنای بیرون رفتن است که هم شامل بیرون رفتن از مکان (خانه یا شهر) است و هم شامل خارج شدن از حالت روانی و نفسی.[6] خداى تعالى در قرآن میفرماید: «فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً يَتَرَقَّبُ؛ موسی از شهر خارج شد در حالی که ترسان بود»،[7] «فَما يَكُونُ لَكَ أَنْ تَتَكَبَّرَ فِيها فَاخْرُجْ؛ تو حق نداری در آن (مقام و مرتبه) تکبر کنی! بیرون رو»،[8] «وَ مَا تَخْرُجُ مِنْ ثَمَراتٍ مِنْ أَكْمامِها؛ آنچه را كه به صورت ميوه از شكوفهها بيرون مىآيد».[9]
«خَرَجَ عَنِ الطَّرِيقِ» از راه خارج شد و به سمت ديگرى رفت.[10]«خَرَجْتُ» بیرون آمدم،[11]روانه شدهام.[12]
امام علی (علیه السلام) برای گرفتن حق، در حالتی از مدینه خارج شدند که ستمدیده بودند.
معنای «بغی» در هر جملهای متفاوت است؛ برخی معانی آن عبارتند از تکبر،[15]حسد،[16]ستم.[17] این معنا با کمک قرینه فهمیده میشود.[18] برای مثال در جملۀ «بَغَی الجُرْحُ؛ آن زخم بيش از اندازه عفونت کرد و فاسد شد»[19] بغی به معنای فساد است؛[20] و در عبارت «بَغَتِ السَّماءُ؛ بيش از اندازۀ نياز باران باريد»[21] بغی تعبیری مجازی و به معنای نیاز است؛[22] و در جمله «بَغَیْتُ الشیءَ؛ آن را خواستم»[23] به معنای خواسته[24] است.
«بغی» دو گونه است:
1. پسندیده و جایز؛ حرکت از عدالت، سوی احسان و از واجب، سمت مستحب.
2. ناپسند؛ تجاوز از حق به سوی باطل و شبهه.[25]در بیشتر مواقع «بغی» نکوهیده و ناپسند است.[26]
وقتی فعل «بَغَی» با حرف «علی» بیاید، بر تجاوز[27] و تعدی دلالت دارد چه در عمل و چه در اراده.[28] خدای متعال در قرآن حکیم میفرماید: «بَغَتْ إِحْداهُما عَلَى الْأُخْرى؛ اگر یک قوم بر دیگری ظلم کرد با آن طایفۀ ظالم قتال کنید».[29]
«بَاغِي» یعنی ستمگری[30] که از فرمان رهبر عادل خارج شده است[31]و «مَبْغِيٌّ عَلَيْهِ» یعنی کسی که به او ستم شده.[32]
عایشه و طلحه و زبیر بر حق امیرالمؤمنین (علیه السلام) تجاوز و سرکشی کردند. حضرت (علیه السلام) نیز مدینه را به سوی بصره ترک کردند تا حق خویش را از آنها بستاند.
نکتهها و پیامها
1. رعایت نهایت عدل و انصاف در گفتگو با خصم؛ امام (علیه السلام) اگر چه از حقانیت خود کاملا آگاه است، اما در مقام مجادله و گفتگو، با نگاه از دریچه دید مخاطبی که به ایشان کاملا آشنا نیست، به هر دو جنبه ظالم یا مظلوم بودن اشاره دارند. سبک سخن امام (علیه السلام)، به گفتۀ قرآن کریم شباهت دارد که میفرماید: «وَ إِنَّآ أَوْ إِيَّاكُمْ لَعَلَى هُدًى أَوْ فِى ضَلَلٍ مُّبِينٍ».[33] (إِمَّا ظَالِماً وَ إِمَّا مَظْلُوماً)
2. امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) همانند اجداد طاهرینش نزد مردم ناشناخته است؛ شناساندن حضرت به دنیا واجب عینی است. (مَظْلُوماً)
3. شفاف سازی در مقام مدیریت و رهبری، ضروری است. (إِمَّا ظَالِماً وَ إِمَّا مَظْلُوماً)
4. ظلم گاهی عقیدتی است «إِنَّ الشِّرْک لَظُلْمٌ عَظِیم»،[34] گاهی فردی «رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا»[35] و گاهی اجتماعی «إِنَّ الَّذِینَ یأْکلُونَ أَمْوالَ الْیتامی ظُلْماً إِنَّما یأْکلُونَ فِی بُطُونِهِمْ ناراً».[36] (إِمَّا مَظْلُوماً)
5. یکی از مصادیق مظلومیت امیر سخن (علیه السلام) این است که مردم ایشان را نشناسند و حضرت بفرمایند: «إِمَّا بَاغِياً وَ إِمَّا مَبْغِيّاً عَلَيْهِ» (إِمَّا بَاغِياً وَ إِمَّا مَبْغِيّاً عَلَيْهِ)
راهکارهایی از نهج البلاغه برای بهبود زندگی اجتماعی
1. بالا بردن سطح آگاهی و بصیرت، راهی است برای گزینش مسیر صحیح و قرار گرفتن در سایه رهبری امام معصوم (علیه السلام).
[1]- ترجمۀ توضيح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج4، ص278.
[2]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص644.
[3]- ترجمۀ توضيح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج4، ص278.
[4]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص644.
[5] - معجم المقاييس اللغه، ج2، ص175.
[6] - مفردات ألفاظ القرآن، ص278.
[7] - قصص، آیه21.
[8] - اعراف، آیه13.
[9] - فصلت، آیه47.
[10] - فرهنگ ابجدى، ص359.
[11] - زمانی:805 به نقل از فرهنگ برابرهای فارسی نهج البلاغه، ص472.
[12] - معادیخواه:383 به نقل از فرهنگ برابرهای فارسی نهج البلاغه، ص472.
[13] - الفروق في اللغه، ص227.
[14] - معجم المقاييس اللغه، ج1، ص271.
[15] - مفردات الفاظ قرآن، ص137.
[16] - مجمع البحرين، ج1، ص54.
[17] - كتاب العين، ج4، ص453.
[18] - التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج1، ص310.
[19] - تاج اللغه و صحاح العربیه، ج6، ص2779.
[20] - مجمع البحرين، ج1، ص54.
[21] - تاج اللغه و صحاح العربیه، ج6، ص2779.
[22] - تاج اللغه و صحاح العربیه، ج6، ص2779.
[23] - تاج اللغه و صحاح العربیه، ج6، ص2779.
[24]- كتاب الماء، ج1، ص134.
[25] - مفردات الفاظ القرآن، ص136.
[26] - مفردات الفاظ القرآن، ص137.
[27] - تاج اللغه و صحاح العربیه، ج6، ص2779.
[28] - التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج1، ص309.
[29] - حجرات، آیه9.
[30] - كتاب العين، ج4، ص453.
[31] - لسان العرب، ج14، ص78.
[32] - کلید گشایش نهج البلاغه، ص58.
[33] - سبأ، آیه24.
[34] - لقمان، آیه 13.
[35] - اعراف، آیه 23.
[36] - نساء، آیه 10.
اضف تعليق