نامه ها

نامه نهم فراز دوم

و من كتاب له (علیه السلام) إلى معاوية:

«فَعَزَمَ اللَّهُ لَنَا عَلَى الذَّبِّ عَنْ حَوْزَتِهِ وَ الرَّمْيِ مِنْ وَرَاءِ [حَوْمَتِهِ‌] حُرْمَتِه‌».


ترجمه‌ها

- ترجمه نهج ‌البلاغه (فقیهی)
دنباله نامه‌ای است از اميرالمومنين (علیه السلام)به معاويه:

«پس خداوند برای ما چنين مقدر فرمود که از حوزه شريعت بر حق او دفاع کنيم، و برای حفظ و حرمت شريعت او بايستيم.»

(نهج البلاغه، ترجمه فقیهی، ص501)
- ترجمه نهج البلاغه (استاد ولی)
از یک نامه آن حضرت (علیه السلام) به معاویه هنگامی که معاویه از آن حضرت (علیه السلام) خواست که قاتلان عثمان را به او بسپارد:

«اما خداوند از ما خواست که از حوزه دین او دفاع کنیم و از پشت سنگر حریم و حرمت‌های او تیر بیفکینم.»

(نهج البلاغه ترجمه حسین استاد ولی، ص368)
- ترجمه نهج البلاغه (بهرام پور)
نامه به معاویه که توسط ابومسلم در سال 36 هجری به او ارسال کرد:

(امام (علیه السلام) در این خطبه خطاب به معاویه اولاً اشاره دارد که عده زیادی از قریش کمر به قتل پیامبر (صلی الله علیه و آله) بستند و خداوند او را حفظ کرد؛ ثانیاً چنین نیست که افردای نظیر خلیفه اول و دوم دلسوزترین مردم باشند؛ چراکه این خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله) بودند که در خط مقدم جبهه‌ها حضور داشتند؛ سوم اینکه شگفت است که من را با معاویه همسنگ گرفته‌اند درحالی که هیچ سابقه و خدمتی در راه دین نداشته است و نکته آخر اینکه اگر قرار بر قصاص قاتلین عثمان باشد، وظیفه حکومت است نه شورشیان.)

«اما خداوند خواست که ما پاسدار حوزه دین او باشیم و شر آن‌ها را از حریم دین بازداریم.»

(نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص525)
- ترجمه نهج البلاغه (فيض الإسلام)
از نامه‌هاى آن حضرت (عليه السّلام) است به معاويه‌:

(در پاسخ نامه‌اى كه براى آن بزرگوار فرستاده «و در آن درخواست نموده بود كه كشندگان عثمان را تسليم او نمايد» نوشته و در آن فضل و بزرگوارى و سبقت و پيشى خود را به اسلام و ايمان گوشزد او مى‌فرمايد):

«پس به خواست خداوند ما شرّ دشمن را از پيغمبرش دفع كرده از حريم حرمت او دور نموديم (نگذاشتيم آسيبى بآن بزرگوار برسد).»

(ترجمه و شرح نهج البلاغه، فيض الإسلام، ج‌5، ص848)

شروح

- ترجمۀ توضیح نهج البلاغه (آیت الله شیرازی)
از نامه‌هاى حضرت (علیه السلام) كه در آن برخورد قريش با رسول خدا (صلى‌الله‌عليه‌و‏آله) را در آغاز دعوت بيان مى‌فرمايد:

انگيزه حمايت از پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌و‏آله)

«پس خدا اراده فرمود كه از حوزه شريعت آن حضرت دفاع و از حريم احكام او حمايت كنيم.»

(ترجمۀ توضيح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج3، ص516)
- شرح نهج البلاغه (ابن میثم)
اين نامه گزيده‌اى است از نامه‌اى كه حضرت در پاسخ نامه معاويه مرقوم فرموده‌اند:

«فعزم اللَّه لنا:

خدا در باره ما تصميم قاطع گرفت و براى ما چنين مقرّر كرد كه از حوزه اسلام دفاع كنيم و دين را حمايت كنيم تا هتك حرمتش نشود، در اين عبارت حمايت از حرمت دين را كنايه از جانبدارى از آن آورده است.»

(ترجمه‌ی ‌شرح ‌نهج ‌البلاغه، ابن‌ميثم، ج 4، ص623)
- شرح نهج البلاغه (ابن ابی الحدید)
نامه آن حضرت [علیه السلام] به معاويه:‌

هماهنگى قريش بر ضد بنى هاشم و محاصره آنان در دره

«گويند: و از اشعار ابو طالب كه خطاب به برادر خود حمزه، كه كنيه‌اش ابويعلى بوده، سروده است اين ابيات است:

اى ابا يعلى بر دين احمد شكيبا باش و دين را آشكار ساز كه شكيبا و موفق باشى، برگرد كسى باش كه از پيشگاه خداى خود بر حق و با راستى و عزم استوار آمده است. و اى حمزه كافر مباش، هنگامى كه گفتى مؤمنى، مرا شاد ساخت و براى رسول خدا [صلی الله علیه و آله] فقط به پاس خداوند ياور باش... گويند: و از اشعار مشهور او اين ابيات است: تو محمد پيامبرى، دلاور نيرومند و سالار سروران گرامى كه همگان پاك و پاك زاده‌اند، از تبارى كه ريشه‌اش هاشم بخشنده يگانه است... گويند: همچنين از اشعار مشهور ابو طالب كه خطاب به محمد [صلی الله علیه و آله] سروده و آن حضرت را به آشكار ساختن دعوت فرمان داده و دلاورى خويش را هم در آن نهفته است، ابيات زير است: مبادا دست‌هايى كه به حمله پرداخته‌اند و هياهو، ترا از حقى كه بر آن قيام كرده‌اى باز دارد كه اگر به آنان گرفتار شوى دست تو دست من است و جان من فداى جان تو در سختيها خواهد بود.

و از همين جمله اشعار او ابيات زير است و گفته شده است سراينده اين ابيات طالب پسر ابو طالب است: چون گفته شود گزيده‌تر مردم و نژاده‌ترين ايشان كيست...- تا آنجا كه مى‌گويد- گزيده‌ترين فرد خاندان هاشم احمد است كه پيامبر خداوند در اين دوره فترت است. و از همين جمله اشعار او اين ابيات اوست: همانا خداوند محمد نبى را گرامى فرموده است و گرامى ترين خلق خدا ميان مردم احمد است. خداوند نام او را براى تجليل او از نام خويش مشتق فرموده است.

آرى دارنده عرش محمود است و اين محمد است. و ابيات زير هم از ابو طالب است، برخى هم آن را از على [علیه السلام] دانسته‌اند: اى گواه خداوند براى من گواهى بده كه من بر آيين احمد مرسلم و هر كس در دين گمراهى است من هدايت يافته‌ام. اماميه مى‌گويند: همه اين اشعار در حكم يك چيز متواتر است، زيرا بر فرض كه‌ يك يك آن به صورت متواتر نباشد مجموعه آن بر يك موضوع مشترك و واحد دلالت مى‌كند و آن تصديق به نبوت محمد [صلی الله علیه و آله] است و مجموع آن خبرى متواتر را ثابت مى‌كند. همانگونه كه هر چند هر يك از دليری‌ها و جنگ‌هاى على [علیه السلام] با شجاعان به صورت جداگانه نقل شده است، ولى از مجموعه آن يك خبر متواتر به دست ما مى‌رسد و آن علم ضرورى ما به شجاعت اوست. همين‌گونه است آنچه كه درباره سخاوت حاتم و بردبارى احنف و معاويه و تيز هوشى اياس و نابسامانى ابو نواس و موارد ديگر آمده است.

و مى‌گويند: همه اينها را يك طرف بگذاريد، درباره قصيده لاميه ابو طالب چه مى‌گوييد كه شهرت آن همچون شهرت قصيده «قفا نبك» است و اگر روا باشد و بتوان در قصيده ابو طالب يا بعضى از ابيات آن شك كرد مى‌توان و روا خواهد بود كه در قصيده «قفا نبك» يا برخى از ابياتش شك كرد. اينك ما بخشى از آن قصيده را مى‌آوريم: از هر سرزنش كننده كه بر ما به بدى طعنه زند و ياوه سرايى كند به پروردگار خانه كعبه پناه مى‌برم و از هر تبهكارى كه از ما غيبت كند و در آيين ما آنچه را كه ما قصد آن را نداريم ملحق سازد. سوگند به خانه خدا دروغ پنداشته‌ايد كه ممكن است بدون آنكه در راه حفظ محمد نيزه بزنيم و جنگ كنيم بر او چيره شوند. او را چندان يارى مى‌دهيم كه همگى بر زمين افتيم و پسران و همسران خويش را به فراموشى مى‌سپريم...- تا آنجا كه مى‌گويد- پروردگار بندگان با نصرت خود او را تأييد مى‌فرمايد و دين حقى را كه باطل نيست، آشكار مى‌سازد.

در كتاب‌هاى سيره و مغازى نقل شده است كه چون عتبة بن ربيعه يا شيبه در جنگ بدر توانست پاى عبيدة بن حارث بن مطلب را قطع كند، بلا فاصله على و حمزه به يارى او شتافتند و او را از چنگ عتبه رها كردند و عتبه را كشتند و عبيده را با خود از آوردگاه بيرون آوردند و به سايبانى كه پيامبر [صلی الله علیه و آله] زير آن بود بردند و در حضور پيامبر [صلی الله علیه و آله] بر زمين نهادند. مغز ساق پاى عبيده بيرون مى‌ريخت، در همان حال گفت: اى رسول خدا اگر ابو طالب زنده بود مى‌دانست كه در اين اشعار خود راست گفته است: به خانه خدا سوگند به دروغ پنداشته‌ايد كه بدون آن كه براى حفظ محمد نيزه بزنيم‌ و جنگ كنيم دست از او برمى‌داريم. او را چندان يارى مى‌دهيم كه بر گردش بر زمين افتيم و پسران و همسران را به فراموشى مى‌سپريم.

گويند: پيامبر [صلی الله علیه و آله] براى عبيدة و ابو طالب آمرزش خواهى فرمود. عبيده همراه پيامبر [صلی الله علیه و آله] تا منطقه صفراء رسيد، آنجا درگذشت و همانجا به خاكش سپردند».

(جلوه ‌تاريخ‌ در شرح نهج‌ البلاغه، ‌ابن‌ابى‌الحديد، ج 6، صص47-50)

واژه شناسی

- الذَّبّ
دفاع.[1]
- حَوْزَة
در اینجا مراد شریعت الهی است.[2]
- الرَّمْي
انداختن چیزی.[3]
الرَّمْيُ مِنْ وَرَاءِ حُرْمَة: خود را سپر چیزی قرار دادن و شر و بدی را از آن دور کردن.[4]

واژه کاوی

- عَزَمَ
«عزم» به معنی قصد، اراده،[5] تصمیم قلبی بر اجرا نمودن کاری،[6] دل بر انجام کاری بستن[7]استوار نمودن کار[8] و پايدارى بر آن تصميم گرفته شده دلالت دارد.[9]

عَوَازِم یعنی فرایضی که خدا به آن‌ها فرمان داده است[10] و اراده فرموده که بندگان آن‌ها را انجام بدهند.[11]
- ذَبّ (ذبب)
«ذَبّ» به معنی حمایت از کسی و دور کردن (خطرات) از او[12] و بازداشتن (آزارها از وی) است.[13] واژه «ذبّ» به طور استعاره براى هر گونه راندن و دفع كردن به كار رفته است.[14]

«ذَبّ» به معنی راندن چیزی از روى بى اعتنایى‌ است.[15]

«ذَبَّ عَنهُ» یعنی شخصی از کسی دفاع و حمایت کرد[16] و (آزار) را از او دور کرد.[17]

اگر گفته شود كسي در جنگ از حریم شخصی دفاع کرد یعنی (خطرات) را از او بازداشت.[18]

«الذُّبابُ» به معنی آزار، بدیمنی[19] و شر همیشگی[20] است.

از این ماده پنج مورد در نهج البلاغه است.[21]
- حوزة (حوز)
«حَوْز» سد و آبگیر که انسان به وسیله آن اطراف خویش را (از خطر سیل) محافظت می‌کند.[22]

«حوز» در اصل به معنی جمع شدن و گرد آمدن است و به هر انجمن(محل جمع شدن)، منطقه‌،[23]قلمرو،[24] مرکز[25] و آیین[26] «حَوْزَة» گفته می‌شود.

شخصی از حوزه اسلام حمایت کرد یعنی از حدود و مناطق اسلام حمایت کرد و این از باب مجاز است.[27]

در اینجا مراد از «حوزه» شریعت حق است.[28]

واژه «حوزه» سه بار در نهج البلاغه آمده است.[29]

نکته‌ها و پیام‌ها

1. دفاع از پیامبر (صلی الله علیه و آله) و دین اسلام واجب کفائی است هر زمانی که «مَن فِیهِ الکِفَایَة» نبود واجب عینی خواهد شد.

دفاع از اسلام در آن زمان بر مسلمانان صدر اسلام واجب عینی بوده است، این مسئله را از «لَنَا» در عبارت «فَعَزَمَ اللَّهُ لَنَا» می‌توان برداشت کرد البته شواهد دیگری نیز از کتاب و سنت وجود دارد.[30]

2. خدای متعال می‌توانست راه غیر طبیعی را برای دفاع از پیامبر (صلی الله علیه و آله) اختیار کند؛ اما خواست از راه معمول این کار را انجام دهد و در اکثر موارد «مسلمانان» شرّ دشمن را از پيامبرش دفع نمایند.

[1]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص525.

[2]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان ، ابوالفضل بهرام پور، ص525.

[3] معجم المقاييس اللغة، ج‌2، ص435.

[4]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان ، ابوالفضل بهرام پور، ص525.

[5]- قاموس قرآن، ج‌4، ص344. 

[6]- مجمع البحرين، ج‌6، ص115.   

[7]- کلید گشایش نهج البلاغه، ص553.

[8]- معجم المقاييس اللغة، ج‌4، ص308.   

[9]- فرهنگ ابجدى، متن، ص609.

[10]- مجمع البحرين، ج‌6، ص115.   

[11]- النهاية في غريب الحديث و الأثر، ج‌3، ص231.   

[12]- مجمع البحرين، ج‌2، ص57.  

[13]- لسان العرب، ج‌1، ص380.   

[14]- مفردات ألفاظ القرآن، ص325.

[15]- النهاية في غريب الحديث و الأثر، ج‌2، ص154.   

[16]- فرهنگ ابجدى، متن، ص406.   

[17]- معجم المقاييس اللغة، ج‌2، ص348.   

[18]- المحيط في اللغة، ج‌10، ص64.   

[19]- الطراز الأول و الكناز لما عليه من لغة العرب المعول، ج‌2، ص25.   

[20]- الفايق في غريب الحديث، ج‌2، ص103.   

[21]- مفردات نهج البلاغه، ج1، ص384.

[22]- كتاب العين، ج‌3، ص274.   

[23]- معجم المقاييس اللغة، ج‌2، ص117.   

[24]- معادیخواه، ص166 به نقل از فرهنگ برابرهای فارسی نهج البلاغه، ص457.

[25]- کلید گشایش نهج البلاغه، ص208.

[26]- افتخارزداه،ص943 به نقل از فرهنگ برابرهای فارسی نهج البلاغه، ص457.

[27]- تاج العروس من جواهر القاموس، ج‌8، ص55.   

[28]- نهج البلاغه (صبحي صالح)، ص368.

[29]- مفردات نهج البلاغه، ج1، ص296.

[30]- شواهدآن آيات مرتبط با بيعت گرفته شدن بر دفاع از پيامبر (صلی الله علیه و آله) از مسلمانان وهمچنین امثال این آیات «عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَتَعْلَمَ الْكَاذِبِينَ؛ خدا تو را مورد بخشش و لطف قرار دهد، چرا پیش از آنکه [راستگویی] راستگویان بر تو روشن شود، و دروغگویان را بشناسی [از روی مهر و محبتی که به ایشان داری] به آنان اجازه [ترک جنگ] دادی؟»(نساء، 43)

و یا آیات نكوهش بازماندگان «رَضُوا بِأَنْ يَکُونُوا مَعَ الْخَوالِفِ وَ طُبِعَ عَلي‌ قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا يَفْقَهُونَ؛ راضی شدند که با خانه نشینان باشند، و بر دلهایشان مُهر زده شده است، در نتیجه قدرت درک ندارند.» (توبه، 87)

و شواهد دیگر كه بر لزوم دفاع از پيامبر دلالت دارد؛ مثلاً از مسلمانان در غزوه احد بيعت گرفته شده بود که با پیامبر (صلی الله علیه و آله) بمانند ولی بيشتر افراد به اصطلاح مسلمان فرار كردند.

فقيه از مجموع این‌ها، ضرورت ووجوب دفاع را مي‌فهمد.

روايت است از امام صادق (عليه السّلام) که فرمودند:

«اِنْهَزَمَ النَّاسُ يَوْمَ أُحُدٍ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) فَغَضِبَ غَضَباً شَدِيداً قَالَ وَ كَانَ إِذَا غَضِبَ انْحَدَرَ عَنْ جَبِينِهِ مِثْلُ اللُّؤْلُؤِ مِنَ الْعَرَقِ قَالَ فَنَظَرَ فَإِذَا عَلِيٌّ (علیه السلام) إِلَى جَنْبِهِ فَقَالَ لَهُ الْحَقْ بِبَنِي أَبِيكَ مَعَ مَنِ انْهَزَمَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ لِي بِكَ أُسْوَةٌ قَالَ فَاكْفِنِي هَؤُلَاءِ فَحَمَلَ فَضَرَبَ أَوَّلَ مَنْ لَقِيَ‌  مِنْهُمْ فَقَالَ جَبْرَئِيلُ إِنَّ هَذِهِ لَهِيَ الْمُوَاسَاةُ يَا مُحَمَّدُ فَقَالَ إِنَّهُ مِنِّي وَ أَنَا مِنْهُ فَقَالَ جَبْرَئِيلُ وَ أَنَا مِنْكُمَا يَا مُحَمَّدُ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) فَنَظَرَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) إِلَى جَبْرَئِيلَ عَلَى كُرْسِيٍّ مِنْ ذَهَبٍ بَيْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ يَقُولُ لَا سَيْفَ إِلَّا ذُو الْفَقَارِ وَ لَا فَتَى إِلَّا عَلِيٌّ؛ در روز جنگ أحد مردم از پيرامون پيامبر گريختند و حضرت (صلّى اللّه عليه و آله) سخت خشمگين شد، هر گاه خشم مى‌گرفت عرقى مانند مرواريد از پيشانى ایشان فرو مى‌ريخت.

امام صادق (عليه السّلام ) در ادامه مى‌دهند:

رسول خدا (صلّى اللّٰه عليه و آله ) نگاهى كرد و على (عليه السّلام) را در كنار خود ديد و فرمود: اى على! تو هم به پسران پدرت (يعنى مانند ساير مردم) به کسانی كه از رسول خدا گريختند ملحق شو!

على (عليه السّلام) عرض كرد: يا رسول اللّه! من از شما پيروى مى‌كنم.

پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله) فرمود: پس اى على اين‌ها را از من دور كن.

على (عليه السّلام) به ايشان حمله برد و نخستين كسى را كه از ايشان ديد (با شمشیر) زد.

پس جبرئيل گفت: اى محمّد! اين است يارى.

پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله) فرمود: او از من است و من از او.

جبرئيل گفت: و من از شما دو نفر هستم اى محمّد.

امام صادق (عليه السّلام) مى‌فرمايد: در این هنگام پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه و آله) به جبرئيل نگريست كه بر اريكه‌اى از طلا ميان آسمان و زمين نشسته بود و مى‌گفت: شمشيرى نيست مگر ذو الفقار و جوانمردى نيست مگر على. (الكافی (ط - الإسلامية)، ج‌8، ص110)


اضف تعليق