و من كتاب له (علیهالسلام) إلى معاوية:
«وَ كَيْفَ أَنْتَ صَانِعٌ إِذَا تَكَشَّفَتْ عَنْكَ جَلَابِيبُ مَا أَنْتَ فِيهِ مِنْ دُنْيَا قَدْ تَبَهَّجَتْ بِزِينَتِهَا وَ خَدَعَتْ بِلَذَّتِهَا دَعَتْكَ فَأَجَبْتَهَا وَ قَادَتْكَ فَاتَّبَعْتَهَا وَ أَمَرَتْكَ فَأَطَعْتَهَا».
ترجمهها
«هرگاه از دنيايی که تو در آن هستی دنيايی که بهتحقيق با آرايش، خود را در نظر تو، زيبا جلوه داده و با لذتهای خود، تو را فريفته، پردهها و حجابها کنار رود (و حقيقت آن را مشاهده کنی) در آنوقت تو چگونه عمل خواهی کرد؟ دنيا، تو را بهسوی خويش خواند ، اجابت کردی، تو را بهسوی خود کشيد بهدنبال آن رفتی، به تو فرمان داد، فرمان بردی».
(نهج البلاغه، ترجمه فقیهی، ص502)
«وچه خواهی کرد آنگاه که پوششهای آنچه در آن، بهسر میبری از برِ دیدگانت برداشته شود، همان دنیایی که با زیورش خودآرایی نموده و با لذتهایش فریب داده؛ تو را فراخوانده و پاسخش دادهای و مهارت را کشیده و در پی آن افتادهای و فرمانت داده و فرمانش بردهای».
(نهج البلاغه، ترجمه حسین استاد ولی، صص369 و 370)
(امام (علیه السلام) در این بیان ابتدا معاویه را نصیحت میکند و بیان میکند که از عواقب کار خود و نتایج اخروی آن بترسد؛ سپس میگوید: تو بدون داشتن سوابق روشن چگونه میخواهی زمام امور را بهدست بگیری و اگر راست میگویی خودت به میدان بیا و جنگ تنبهتن را حاضر شو. آنگاه افشا میسازد که تو خودت قاتل عثمان را میشناسی و من میبینم روزی که به کتاب الهی پناه میبری درحالی که به آن ایمان نداری).
«چه خواهی کرد اگر این جامههای خوشایند دنیوی که خود را در آن قرار دادهای کنار برود، دنیایی که با زینتهایش خود را آراسته و با خوشیهایش فریبت داده است. دنیا تو را بهسوی خود خواند و تو اجابت کردی، فرمانت داد و اطاعت کردی».
(نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرامپور، ص527)
(كه در آن از كردار زشت او را سرزنش نموده و اندرز داده و ترسانده است:)
1. و چه خواهى كرد زمانيكه از (پيشروى) تو برداشته شود پردههاى دنيايى كه در آن هستى كه خود را (براى دنيا پرستان) به آرايش كردن خوشنما جلوه داده، و به خوشگذرانيش فريب داده، ترا (به دوستى خود) دعوت نموده پذيرفتى، و پيشرویت گشت، دنبالش رفتى، و به تو فرمان داد پيروى نمودى (خلاصه چه خواهى كرد با مرگ و عذاب و كيفر گناهان)».
(ترجمه و شرح نهج البلاغه، فيض الاسلام، ج5، ص852)
شروح
نصیحت به معاویه
«ای معاویه، چه خواهی کرد آنگاه که پوشش دنیوی کنار رود و مرگ فرا رسد و دنیا را با تمام زخارف آن پشت سر بگذاری، دنیایی که با زیورهایش خود را آراسته و با لذتهایش مردم را میفریبد؛ لذا به عصیان و گناه پرداخته تا به آن برسند.
دنیایی که تو را فرا خواند و تو با ارتکاب محرمات و انجام دادنِ حرامها پاسخش دادهای و تو را بهسوی گمراهی راهنمایی کرد و تو پیرویاش کردی و گمراه شدی و به مخالفت با فرمان خدا فرمانت داد و تو فرمانش بردی».
(ترجمۀ توضيح نهج البلاغه، آیتالله سید محمد شیرازی، ج3، صص521 و 522)
«اول اين نامه چنين بوده است: از بنده خدا على، فرمانرواى مؤمنان به سوى معاويه بن ابى سفيان، سلام بر آن كه پيرو هدايت باشد، همانا من با نوشتن اين نامه به تو، خدايى را مدح مىکنم كه جز او، خدايى نيست؛ امّا بعد، ديدى كه دنيا در زمان گذشته چه كارها و دگرگونيهايى بر سر اهل خود آورد و بهترين باقى مانده از دنيا، همان است كه در گذشته بندگان نيكوكار از آن كسب كردند و كسى كه دنيا و آخرت را با هم مقايسه كند در ميان اين دو، فاصله بسيار دورى مشاهده خواهد كرد.
اى معاويه، بدان كه تو، ادعاى امرى كردهاى كه شايسته آن نبودى و نيستى، نه در گذشته و نه در آينده، نه در اين زمينه حرف روشنى دارى كه نتيجهاى داشته باشد و نه شاهدى از كتاب خدا و پيمانى از پيامبرش.
در دنباله اين نوشته قسمتهاى فوق آمده كه با اين جمله آغاز مىشود: و كيف انت صانع... در اين نامه معاويه را مخاطب قرار داده و براى اينكه او را از خواب غفلت بيدار كند و به ياد گرفتارى آخرتش بياندازد، از او مىپرسد كه هنگام فرا رسيدن مرگ و جدايى روح از بدنش چه چارهاى خواهد كرد.
واژه جلابيت كه پوششهاى بدن است؛ استعاره از لذتهاى مادى است كه بر اثر بهرهگيرى از متاعهاى دنيا نصيب دنياداران مىشود؛ زيرا اين لذتها و متعلقات است که مانع مىشوند از آنكه آدمى زندگى اخروى را كه در پيش دارد ببيند چنانكه لباس بدن را مىپوشاند و لفظ تكشف را كه بهمعناى رفع مانع است بهمنظور ترشيح آورده است و چون عبارت ما انت فيه، مجمل بوده آن را با ذكر دنيا و ويژگيهايش كه خودآرايى كردن و جلوهنمايى است توضيح داده است و تبهّج و خرسندى را به طريق مجاز، به دنيا اسناد داده؛ زيرا كسى كه دنيا را با بهجت و مسرت و لذتبخش كرده است خداى تعالى مىباشد، نه خود دنيا، و فعل خدعت، که هم مجاز در افراد است و هم مجاز در تركيب؛ مجاز در افراد، بهايندليل است كه حقيقت فريب و خدعه در كارهاى انسان با ديگران مىباشد؛ اما در اينجا آن را به دنيا نسبت داده كه بهسبب لذات آن، چنين وانمود مىشود كه مقصود بالذات از خلقت دنيا اين لذتهاست و همين حال، كمال حقيقى مىباشد و حال آنكه چنين نيست و اين چنين وانمودى شباهت به خدعه و فريب حقيقى دارد؛ اما مجاز در تركيب بهاينعلت است كه عملخدعه و فريبكارى، از ناحيه خود دنيا نيست كه چنين وانمود مىشود؛ بلكه از عوامل ديگرى است كه منتهى به خداى سبحان مىشود و همچنين اين دو نوع مجاز در فعلهاى دعتك، قادتك و امرتك وجود دارد. مجاز در افراد چنين است كه نفس فعلهاى دعوت و قيادت و فرمان دادن، حقيقتهاى مسلّمى هستند اما چون تصور كمال لذتهاى دنيا، سبب جذب و كشش انسان بهسوى آن مىشود و لازمه آن هم پيروى و تبعيت است از اين رو اين جاذب بودن تصور لذتهاى فراوان دنيا را تشبيه به دعوت كردن و فرمان دادن و به جلو كشاندن فرموده است كه لازمهاش پيروى و دنبال دنيا رفتن مىباشد؛ بنا بر اين اطلاق اين افعال بر آن، جذب و كشش مجازى است و مجاز در تركيب بهاينسبب است كه اين جاذبه و كشش كه از تصور كمالات دنيا براى انسان حاصل مىشود عمل خود دنيا و متاعهاى آن نيست؛ بلكه در حقيقت كار خدا و آن كسى است كه به انسان اين آگاهى و درك لذت را عطا فرموده است و چون پاسخگويى به دنيا و اطاعت و پيروى از آن، گناهى است كه انسان را از حدود قرب الهى دور مىسازد؛ لذا حضرت اين امور را بهعنوان سرزنش و توبيخ و مذمت معاويه ذكر كرده است».
(ترجمۀ شرح نهج البلاغه، ابن میثم، ج4، صص633 - 635)
واژه شناسی
واژه کاوی
«جِلْب» بهمعنی پرده هم آمده است.[9]
«جِلبَاب» روپوش لباس و هرچیزی است که شخص بهوسیله آن پوشیده میشود؛[10] بهعبارت دیگر آنچه که بر لباس متصل میشود و بر روی جامهها میپوشند مثل عبا و جامۀ دو تکه که بدن و لباس را در برمیگیرد.[11]
«جَلابیب» جمع واژه «جِلبَاب» و بهمعنی پوششها است.[12]
همانطور که در قرآن کریم آمده است: «يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَ ذلِكَ أَدْنى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْن؛ [اين پوشش] بهاينكه [به عفت و پاكدامنى] شناخته شوند نزديكتر است و درنتيجه [از سوى مردم بىتقوا] مورد آزار قرار نخواهند گرفت[13]»؛ بهاینمعنی نیست که اگر زن «جِلبَاب» بپوشد مانع از شناخت ویژگیهای شخصی فرد، میشود؛ زیرا که بدون «جِلبَاب» هم از لحاظ شخصی شناخته نمیشود؛ بلکه مراد از «جِلبَاب» این است که مانع از شناخته شدن به بیعفتی و بیتقوایی است. [14]
همانطور که شخص فقیر باید صبری داشته باشد تا زندگی کند، یک زن هم طبق دستور اسلام، ضرورت دارد حجاب و عفتی داشته باشد که به آن «جِلبَاب» گویند. [15]
نُه مورد از ماده «جِلبَاب» در نهج البلاغه بهکار رفته است.[16]
«كَشْف» مصدر «کَشَفَ»[19] بهمعنی برداشتن آنچه چیزی را پنهان میکند یا میپوشاند؛ مانند برداشتن سرپوش از چیزی. [20]
«تَكَشُّف» مصدر« تَكَشَّفَتْ» بهمعنی آشکار و نمایان شدن است. [21]
«تَكَشَّفَتْ عَنْكَ جَلَابِيبُ» در این سخن، کنایه از مرگ است که انسان را از دنیا و آرایههای آن جدا میکند؛[22] زیرا که عالم آخرت عالمی است که در آن رازها ظاهر میشود و در آن، پردههایی که در دنیا بود برداشته میشود و حدود و قیود دنیوی از بین میرود.[23]
تفاوت «کَشَفَ» و «جَهَرَ»:
در مضمون «کَشَفَ» معنی زوال و از بین رفتن نهفته است؛ بههمیندلیل به خدای تبارک و تعالی «کاشِفُ الضُّر» گفته میشود؛ اما در «جَهَرَ» با برداشتن آن پوشش ازبین نمیرود.[24]
«بَهُجَت» بهمعنی چیزی است که خوش منظر است که بییننده با دیدن آن شادمان میشود.[27]
«تَبَهَّجَ» بهمعنای این است که شیء زیبا جلوه داده شد.[28]
زمانی که «بَهَّجَ » با «بِه» همراه شود بهاین معناست شخص با آن شادمان شد.[29]
سه مورد از ماده «بهج» در نهج البلاغه بهکار رفته است.[30]
خدا تبارک وتعالی در قرآن کریم میفرماید: «أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ؛ [بگو] من نزديكم و دعاى دعاكننده را -به هنگامى كه مرا بخواند- اجابت مىكنم»[35] و گفته شده است که: لازمهی اجابت کردن یک دعوت، شنیدن است؛ پس خدا، دعای مؤمن را در همان لحظه اجابت میکند؛ ولی گاهی طبق ارادۀ او، دادن آن دعا به تأخیر میافتد.[36]
«دَعَاه» بهاین معناست که فرد، شخص را صدا زد و از او کمک خواست.[37]
وقتی شخصی قصد میکند به جایی رود، مجازاً میگویند «دعا فُلاناً مَكَانُ كذا»؛ انگار آن مکان او را دعوت کرد.[38]
تفاوت «دعا» و «نداء»:
«دعا» مثل «نداء» است با این تفاوت که اولاً «دعا» بیشتر با ذكر اسم طرف مقابل است، اما «نداء» گاهی فقط خواندن بدون ذكر اسم است؛ و ثانیاً «دعا» مطلق خواندن است، اما «نداء» خواندن با صداى بلند است.[39]
نکتهها و پیامها
1- دنیادوستان بر اثر بهره بردن از هر لذت حرام دنیا، پوششی آنها را فرا میگیرد.(جَلَابِيبُ)
لذتهای حرام سبب می شود پوششی دنیادوستان را فراگیرد.
2- بهرهگیری از متاعهای دنیا برای دنیاپرستان، همانند پوششی بر روی چشمانشان قرار میگیرد و مانع میشود تا حقیقت را ببینند.
3- «جَلَابِيبُ» را امام (علیهالسلام) بهصورت جمع بهکار بردهاند؛ شاید بخواهند بهاین مطلب اشاره کنند که ای معاویه یک پوشش نیست که حقیقت را از روی دیدگانت برداشته است؛ بلکه پوششها است که سرتاسر وجود تو را پوشانده است.
4- ما بهوسیله اعمالمان، پرده و پوششی بین خود و حقیقت قرار میدهیم. (تَكَشَّفَت)
5- آخرت عالَمی است که در آن پرده و پوششی قرار ندارد و همۀ چیزها ظاهر و آشکار است.
6- دنیا زیبا و خوش منظر نیست؛ بلکه توسط زینتهایش، برای دنیا خواهان، خوش منظر جلوه میکند.
7- دنیا، طرفدارانش را به خوشیهای دروغین، فریب داده است. (خَدَعَتْ)
8- جامهها و پوششها که دنیاپرستان در آن قرار گرفتند با اراده و خواست خودشان صورت گرفته است. (مَا أَنْتَ فِيهِ)
9- امام (علیهالسلام) بسیار زیبا با توصیفات مناسب، معاویه را متوجه مرگش میکنند، ای معاویه قرار نیست زندگی بههمین صورت ادامه پیدا کند و تو در خوش گذرانیهایت باقی بمانی؛ بلکه به همین زودی لحظه مرگت فرا میرسد، در آنوقت چه خواهی کرد؟
10- یاد مرگ، انسان غافل را بیدار میکند.
11- هر انسانی در دنیا با حجابهایی روبهرو است که مانع از آشکار شدن رازهایش میشود؛ اما با مرگ همۀ پردهها برداشته میشود و از بین میرود. (تَكَشَّفَتْ)
12- جلابیب و پوششها که برای دنیاپرستان در بهرهوری از لذات حرام، ایجاد میشود؛ ایشان را از از قرب الهی دور میکند؛ بههمین دلیل، امام (علیهالسلام) معاویه را مورد سرزنش قرار دادند.
13- دنیا در سه مرحله انسانها را بهسمت خود جذب میکند: دعوت؛ رهبری و فرماندهی. (دَعَتْكَ- قَادَتْكَ- أَمَرَتْكَ)
14- دنیا انسان را بهسوی خویش میخواند؛ اما اجابت کردن و تبعیت کردن و قبول کردن آن، توسط انسان صورت میگیرد. (فَأَجَبْتَهَا- فَاتَّبَعْتَهَا- فَأَطَعْتَهَا)
15-شاید بهاین دلیل از «دَعَتْكَ» در این عبارت استفاده شده، که اولا دنیا معاویه را بهسمت خود دعوت کرده بود و میخواست او را بهسمت خود بگیرد و ثانیا این است که دنیا معاویه را با اسم بهسمت خود خوانده بود و ثالثا دنیا میخواست که معاویه ملازم و همراهش باشد.
16- صوت یا کلامی که دنیا مجازاً با آن، معاویه را بهسمت خود جذب میکند زیباییهایی است که در زخارف دنیا قرار دارد.
17- معاویه صدای جذب کردن دنیا را خوب شنیده بود که آن را اجابت کرد؛ لازمهی اجابت کردن، خوب گوش دادن است.
راهکارهایی از نهج البلاغه برای بهبود زندگی اجتماعی:
1- قلبِ پاک برای انسان کافی نیست؛ بلکه باید در کنارش، تک تک اعضای بدنت، تقوا داشته باشند؛ درغیر این صورت، نافرمانی هر عضو پوششی ایجاد میکند که انسان را کیلومترها از مسیر حق دور میکند.
2- اجابت دعا بهاین معنا است که خدا دعای بندۀ خود را میشنود و وقتی اراده و مصلحتش اقتضا کرد، خواستۀ او را مستجاب میکند.
3- برای ایمنی از افتادن در دام دنیا، باید بکوشیم خیلی دنبال دیدن و شنیدن لذات دنیا نباشیم.
همانطور که آمده: ز دست دیده و دل هر دو فریاد که هر چه دیده بیند، دل کند یاد
بسازم خنجری تیغش ز فولاد زنم بر دیده تا دل گردد آزاد
[امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در وصف پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) میفرمایند: او دوست میداشت که زینتهای دنیا از چشم او دور نگهداشته شود تا از آن لباس فاخری تهیه نکند و یا اقامت در آن را آرزو نکند].[40]
4- خدا طریق زیستن و زندگی اجتماعی بهتر را در قرآن برای ما بیان میکند؛ طبق آیات قرآن اگر یک زن بخواهد به بیعفتی و بیتقوایی شناخته نشود، باید از روپوش و چادر برای حجابش استفاده کند.
[1]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص527.
[2]- توضيح نهج البلاغه، آیتالله سید محمد شیرازی، ج3، ص521.
[3]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص527.
[4]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص527.
[5]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص527.
[6]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص527.
[7]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص527.
[8]- معجم المقاييس اللغه، ج1، ص469.
[9]- مفردات نهج البلاغه، ج1، ص214.
[10]- مجمع البحرين، ج2، ص23.
[11]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج2، ص95.
[12]- مجمع البحرين، ج2، ص23.
[13]- احزاب، آیه59.
[14]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج2، ص96.
[15]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج2، ص96.
[16]- مفردات نهج البلاغه، ج1، ص214.
[17]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج10، ص66.
[18]- معجم المقاييس اللغه، ج5، ص181.
[19]- فرهنگ ابجدى، ص729.
[20]- كتاب العين، ج5، ص297.
[21]- فرهنگ ابجدى، ص251.
[22]- توضيح نهج البلاغه، آیتالله سید محمد شیرازی، ج3، ص521.
[23]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج10، ص67.
[24]- الفروق في اللغه، ص281.
[25]- قاموس قرآن، ج1، ص239.
[26]- معجم المقاييس اللغه، ج1، ص308.
[27]- قاموس قرآن، ج1، ص239.
[28]- عبده، ج3، ص12 بهنقل از کلید گشایش نهج البلاغه، ص69.
[29]- فرهنگ ابجدى، ص207.
[30]- مفردات نهج البلاغه، ج1، ص152..
[31]- معجم المقاييس اللغه، ج2، ص279.
[32]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج3، ص217.
[33]- معجم المقاييس اللغه، ج2، ص279.
[34]- قاموس قرآن، ج2، ص344.
[35]- بقره، آیه186.
[36]- مجمع البحرین، ج1، ص138.
[37]- فرهنگ ابجدی، ص382.
[38]- معجم المقاييس اللغه، ج2، ص281.
[39]- قاموس قرآن، ج2، ص346.
[40]- نهج البلاغه (صبحي صالح)؛ ص163. وَ أَحَبَ أَنْ تَغِيبَ زِينَتُهَا عَنْ عَيْنِهِ لِكَيْلَا يَتَّخِذَ مِنْهَا رِيَاشا.
اضف تعليق