نامه ها

نامه دهم فراز سوم

و من كتاب له (علیه‌السلام) إلى معاوية:

«وَ لَا تُمَكِّنِ الْغُوَاةَ مِنْ سَمْعِكَ وَ إِلَّا تَفْعَلْ أُعْلِمْكَ مَا أَغْفَلْتَ مِنْ نَفْسِكَ فَإِنَّكَ مُتْرَفٌ‌ قَدْ أَخَذَ الشَّيْطَانُ مِنْكَ مَأْخَذَهُ وَ بَلَغَ فِيكَ أَمَلَهُ وَ جَرَى مِنْكَ مَجْرَى الرُّوحِ وَ الدَّم‌». 



ترجمه‌ها

- ترجمه نهج ‌البلاغه (فقیهی)
و نيز، دنباله نامه‌ای است از اميرالمؤمنين (علیه‌السلام) به ‌معاويه:

«و گمراهان را از گوش خود، تمکين مده (به ‌سخن گمراهان، گوش نده) و اگر آن‌چه را گفتم، انجام ندهی تو را از چيزهايی که خود از آن، غافل شده‌ای آگاه می‌سازم؛ [تو را آگاه مى‌كردم كه اطاعت از خدا و به‌دست‌آوردن فضایل را ترك كرده‌اى و اگر چنين نبودى، نه به‌دنبال جنگ مى‌رفتى، نه از عذاب آخرت، غافل مى‌شدى] پس به‌راستی، نعمت و رفاه، موجب طغيان تو گرديده که به‌تحقيق، شيطان، تو را به ‌راه خود انداخته و درباره تو، به آرزوی خود رسيده و به‌ جای روح و خون تو قرار گرفته است».

(نهج البلاغه، ترجمه‌ فقیهی، ص503)
- ترجمه نهج البلاغه (استاد ولی)
از یک نامه آن حضرت (علیه‌السلام) باز هم به‌ معاویه:

«و گمراهان فریبکار را بر گوش خود مسلط مساز (که هرچه گفتند بشنوی) و اگر چنین نکنی تو را از آن‌چه خود را به ‌غفلت زده‌ای آگاه خواهم ساخت؛ زیرا تو تن‌آسان، رفاه زده‌ای هستی که شیطان جای چنگ خود را بر تو پیدا نمود و به ‌آرزوی خود دربارۀ تو رسیده و همچون روح و خونِ در رگش، در تو راه یافته است».

(نهج ‌البلاغه، ترجمه‌ حسین استاد ولی، ص370)
- ترجمه نهج البلاغه (بهرام پور)
نامه دیگر امام (علیه‌السلام) به ‌معاویه در سال 36 هجری پیش از شروع جنگ صفین:

(امام (علیه‌السلام) در این بیان ابتدا معاویه را نصیحت می‌کند و بیان می‌کند که از عواقب کار خود و نتایج اخروی آن بترسد؛ سپس می‌گوید: تو بدون داشتن سوابق روشن چگونه می‌خواهی زمام امور را به‌دست بگیری و اگر راست می‌گویی خودت به‌ میدان بیا و جنگ تن‌به‌تن را حاضر شو. آنگاه افشا می‌سازد که تو خودت قاتل عثمان را می‌شناسی و من می‌بینم روزی که به‌ کتاب الهی پناه می‌بری درحالی که به‌ آن ایمان نداری).

«به ‌سخن گمراهان فرومایه گوش مسپار! که اگر پندم را نپذیری اعلام می‌کنم به ‌تو آن‌چه که خودت از آن غافلی. تو را فزونی نعمت به‌ طغیان کشیده و شیطان بر تو تسلط یافته و با تو به‌ اهدافش رسیده و مانند روح و خون در سراسر وجودت جریان یافته است».

(نهج‌ البلاغه ترجمه‌ روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام‌پور، ص528)
- ترجمه نهج البلاغه (فيض الإسلام)
از نامه‌هاى آن حضرت (عليه‌السلام) است نيز به‌ معاويه:

(كه در آن از كردار زشت او را سرزنش نموده و اندرز داده و ترسانده است:)

«و گمراهان (مانند عمرو ابن عاص و مروان) را به ‌گوش خود توانائى مده (سخنان‌شان را گوش نداده پيرو دستورشان مباش) و اگر چنين نكنى (اين اندرز را نپذيرى) تو را به ‌آن‌چه كه از خود غفلت دارى آگاه سازم، تو فرورفته در ناز و نعمتى (نعمت ترا سركش گردانيده و از اين‌رو) شيطان در تو جاى گرفته و به‌ آرزوى خود رسيده و در تو مانند روان شدن جان و خون، روان شده است (چنان بر تو مسلّط است كه كارى نكرده و سخنى نگويى؛ مگر به‌ دستور و فرمان او)».

(ترجمه ‌و شرح‌ نهج‌ البلاغه، فيض ‌الاسلام، ج5، ص852)

شروح

- ترجمۀتوضیح نهج البلاغه (آیت الله شیرازی)
نیز از نامه‌های آن حضرت (علیه‌السلام) به ‌معاویه:

نصیحت به‌ معاویه

«و اجازه نده كه افراد گمراه و همنشينان تبهكارت آن‌چه مى‌خواهند به‌ گوش تو بخوانند.

و اگر آن‌چه به‌ تو مى‌گويم انجام ندهى در آن صورت آن‌چه از آن غافلى و ضعف نفس تو به‌شمار مى‌رود براى تو باز مى‌گويم تا بدان آشنا شوى؛ زيرا هرگاه با قدرتمندى برخوردى به‌ ضعف خود پى خواهى برد و انسان در بوته آزمون به‌ضعف و توانمندى‌هاى خود پى خواهد برد.

بخشی از اوصاف نکوهیده معاویه

نعمت تو را به ‌طغیان کشانده و شیطان هرچه دوست دارد از تو گرفته است؛ زیرا شیطان بر مرفّهان و مترفان بیش از همه سلطه و سیطره دارد و شیطان از رهگذر تو به ‌خواسته‌ها و آرزوهایش رسیده است؛ چرا که آرزوی او گمراه کردن مردم است [و تو کار او را انجام می‌دهی] و مانند خون و روح در کالبد تو جریان یافته است؛ یعنی بر تمام وجودت چیره شده است».

(ترجمۀ توضيح نهج ‌البلاغه، آیت‌الله سید محمد شیرازی، ج3، ص522)
- شرح نهج‌البلاغه (ابن میثم)
نامه ديگر امام (علیه‌السلام) به ‌معاويه:

«و بعد او را منع مى‌كند از اينكه گمراه كنندگان را بر شنوايى خود چيره كند؛ كنايه از اينكه گوش به ‌وسوسه‌هاى آنان ندهد و انديشه‌هاى آن‌ها را كه عمل به ‌آن، سبب واقع شدن در گناه است به ‌مورد اجراء نگذارد؛ زيرا كار گمراه كننده، گمراه كردن است؛ مثل عمرو بن عاص و مروان و ديگر كسانى كه معاويه را در كارهايش كمك مى‌كردند.

وَ إِلَّا تَفْعَلْ أُعْلِمْكَ مَا أَغْفَلْتَ مِنْ نَفْسِك؛ كلمه «ما» مفعول فعل «اغفلت» و «من نفسك» تفسير و بيان آن مى‌باشد؛ يعنى اگر آن‌چه گفتم انجام ندهى تو را آگاه خواهم كرد كه در اثر غفلت كردن از نفست چه زيان‌هايى را بايد تحمل كنى و منظور از اغفال نفس، آن است كه آن را به‌ خودش واگذارد و مهياى اطاعت خدا و كسب فضايل- كه وى را از هول و هراس جنگ و عذاب آخرت رهايى بخشد- نكند، امام (علیه‌السلام) با اين بيان كه تو را آگاه خواهم كرد معاويه را تهديد و توعيد فرمود و چنانچه از سياق كلام معلوم مى‌شود، مراد اعلام به‌

فعل است نه به‌ قول و گفتار؛ زيرا همين‌كه وى در تنگناى جنگ و قتال قرار مى‌گيرد، مى‌فهمد كه اين امور بر اثر اغفال نفس و ترك اطاعت خدا به‌ سرش آمده و آسايش و راحتی او را گرفته است.

فَإِنَّكَ ... الدَّم؛ ‌در اين جمله حضرت (علیه‌السلام) معاويه را به‌ داشتن صفت‌هاى ناپسندى مذمت مى‌كند و با اين مطلب به ‌او مى‌فهماند كه هم اكنون از خويشتن در غفلت به‌ سر مى‌برد. يكى از ويژگي‌هاى ناپسند معاويه، صفت مترف است به‌دليل اينكه ترف كه به‌­معناى ناز و نعمت است سبب تجاوز از حد شايسته‌ ايست كه فضيلتى از فروع عفّت مى‌باشد.

ويژگى ناپسند ديگر آن است كه شيطان در وجود او، جايگاه خود را گرفته و از او به‌ آرزوى خود، رسيده و همانند روح و خون در جسمش روان است و لازمه اين امور آن است كه او، منبع تمام صفات رذيله است».

(ترجمۀ شرح نهج‌ البلاغه، ابن‌ میثم، ج4، صص636 و 637)

واژه شناسی

- لَا تُمَكِّن
توانایی نده.[1]
- الْغُوَاه
گمراهان.[2]
- أَغْفَلْتَ
از یاد برده‌ای.[3]
- مُتْرَف
کسی که نعمت و رفاه او را به‌ طغیان واداشته.[4]
- مَأْخَذ
دام شکار. [5]
- بَلَغَ
رسید. [6]
- جَرَى
نفوذ کرد.[7]

واژه کاوی

- لَا تُمَكِّن (مکن)
«مَکُن» در اصل به‌معنی شخصی است که در میان گروهی از مردم قرار دارد که سبب گرد آمدن افراد آن گروه شده است و مردم او را به عنوان سرپرست خود، انتخاب کردند.[8]

در قرآن کریم هم آمده است: «إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ ذِي قُوَّةٍ عِنْدَ ذِي الْعَرْشِ‌ مَكِينٍ؛ كه [قرآن‌] سخن فرشته بزرگوارى است.‌ نيرومندى كه نزد صاحب عرش، داراى مقام و منزلت است»؛[9]به‌این‌معنا که او دارای مقامی ثابت در نزد خداوند است‌.[10]

«مَكَّنْتُهُ‌ من الشَي‌ءِ تَمْكِيناً» به‌این معنا است که فردی به ‌شخص دیگری قدرت (در انجام یا ترک فعل) داد تا با قدرت و زور، علیه آن شیء عمل کند و آن شخص قدرت و توانایی پیدا ‌کرد. [11]

«تمکین» مصدر «مَکّن»[12] به‌معنای مسلط بر چیزی گردانیدن است.[13]



تفاوت «تَمکین» و « اِقدار»:

«تمکین» در مقابل تعذر؛ به‌­معنی دادنِ ابزار انجام صحیح فعل، به شخص است و به محض آماده شدن مقدمات از ابزار، قوا و... می توان از فعل «تمکین» استفاده کرد؛ اما «اِقدار» در مقابل عجز؛ به‌معنی دادن قدرت به شخص است ؛ مثلاً ممکن است کسی «قادر» بر نوشتن باشد؛ ولی به‌دلیل عدم وجود ابزار مربوطه، این امر برایش ممکن نباشد.[14]



تفاوت «تَمکین» و «تَملیک»:

منظور از «تمکین» به‌دست آوردن دارایی به ‌سهولت است؛ ولی «تملیک» به‌دست آوردن دارایی به سختی است.[15]
- أَغْفَلْتَ (غفل)
«غَفَلَ» در مقابل به‌یاد داشتن؛[16] به‌معنی این است که شخص سهواً شاید هم عمداً، شیء را رها کند.[17]

«غَفْلَه» مصدر «غَفَلَ»[18] به‌معنی نداشتن علمی که شایسته است شخص آن‌ها‌ را یاد بگیرد.[19]

«أَغْفَلَ» به‌این معنا است که شخصی فریب خورده است.[20]

«أَغْفَلْتَ‌ الشَي‌ءَ» به‌این معناست که شخصی چیزی را، نه از روی نسیان،[21] بلکه با وجودِ یادآوری از طرف مقابلش،[22] ترک کند. [23]

«مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا...»:[24] معنی این آیه اين است كه او را از حقايق، غافل نموديم.[25]

در این کلام امام (علیه السلام)، «مَا أَغْفَلْتَ مِنْ نَفْسِك» غفلت از روی عمد به ‌نظر می‌آید.

تفاوت «غفلت» و «سهو»:

«غفلت» درخصوص امري است که وجود دارد؛ ولی «سهو» در مورد امري است که وجود ندارد. تفاوت دیگر آنکه «غفلت» در رابطه بافعل دیگران نیز به‌کار می رود؛ ولی «سهو» این چنین نیست.[26]
- مَأْخَذ (أَخذ)
«أَخَذ» خلافِ دادن[27] به‌این معنی است که فرد، چیزی که متعلق به‌ شخص دیگری است، از طریق تصرف کردن به‌دست آورد.[28]

«أَخَذ» یک اصل در معنا دارد که معانی مختلف به آن برمی‌گردد.[29] از جمله:

گرفتن، گاهی با دست است؛ مثل: «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً ...؛ از اموال آنان صدقه‌ای را (با دستت) بگیر...»[30]

گرفتن، گاهی با قلب است؛ مثل: «ما آتاكُمُ الرَّسُولُ‌ فَخُذُوهُ...؛ آنچه به‌ شما داد آن‌ را (با قلبتان) بگیرید»[31]

گرفتن، گاهی از طریق شنوایی است؛ مثل: «بِرِسالاتِي وَ بِكَلامِي‌ فَخُذْ ما آتَيْتُكَ...؛ پس آنچه با رسالت‌ها و سخن گفتم آن را بگیر(گوش بده) [32]». [33]

«مَأخَذ» اسم مکان از «أَخَذ»[34] به‌معنی آن‌چیزی است که بتوان از کسی گرفت.[35]

«وَ فُلانٌ‌ يَأْخُذُ مَأْخَذَ فلان» به‌معنی این است که شخص به‌ فعل و روشِ فلان فرد، اقتدا می‌کند. [36]

نکته‌ها و پیام‌ها

1- هر انسانی در انتخاب مسیر خود، مخیّر است، راه حق را انتخاب کند یا باطل را برگزیند؛ معاویه هم خود خواسته بود که گمراهان بر گوش او، قدرت و استقرار داشته باشند. (وَ لَا تُمَكِّنِ)

2- همنشینان معاویه بدون هیچ رنج و زحمتی بر معاویه تسلط داشتند. (وَ لَا تُمَكِّنِ)

3- انسان در انتخاب دوست و همنشین خود باید بسیار دقت کند که چه کسی را انتخاب می‌کند؛ کسی نباشد که مقابل رشد و پیشرفت او را بگیرد.(الْغُوَاةَ)

4- فرزندان در سن نوجوانی نیاز به‌ دوست و همنشین دارند، اولیاء باید به‌ این نیاز فرزند خود توجه داشته باشند و قبل از رسیدن این دوران، دوستان سالمی را در اطراف فرزند خود قرار دهند تا با رسیدن این ایام در فرزند خود، به ‌این نیازش به‌طور احسن توجه کرده باشند. (الْغُوَاةَ)

5- وقتی‌که انسان با علماء و بزرگان برخورد می‌کند به نقاط ضعف خود پی می برد که از آن بی‌خبر است؛ شاید به‌همین علت در دین اسلام سفارش شده است که به‌ دیدار دانشمندان و نیکان بروید و با آنان همنشین باشید. (إِلَّا تَفْعَلْ أُعْلِمْكَ مَا أَغْفَلْتَ مِنْ نَفْسِكَ)

6- پول و مال، گاهی انسان را به‌ طغیان می‌کشاند؛ مهم آن است که پول و مال هدف نباشند؛ بلکه در مسیر هدف قرار بگیرد. (مُتْرَفٌ‌)

7- (فَإِنَّكَ مُتْرَفٌ‌ قَدْ أَخَذَ الشَّيْطَانُ مِنْكَ مَأْخَذَهُ)؛ از این جمله این معنا برداشته می‌شود که شیطان کسی است که در اعمال و کردارش به معاویه اقتدا می‌کند.

همانطور ‌که آرزو شیطان، گمراه کردن مردم بود، معاویه هم مسئول گمراهی انسان‌ها بود تا جایی‌که شیطان در این امر به معاویه اقتدا کرده بود. (فَإِنَّكَ مُتْرَفٌ‌ قَدْ أَخَذَ الشَّيْطَانُ مِنْكَ مَأْخَذَهُ)

8- همانطور‌که خون در تمام بدن انسان وجود دارد؛ شیطان هم در تک تک اعضاء معاویه رخنه کرده بود.(جَرَى مِنْكَ مَجْرَى الرُّوحِ وَ الدَّم)

9- لازمه‌ی اینکه شیطان بر تمام اعضاء معاویه چیره شده باشد این است که معاویه منبع تمام رذایل اخلاقی و صفات ناپسند باشد.(جَرَى مِنْكَ مَجْرَى الرُّوحِ وَ الدَّم)

[1]- نهج البلاغه ترجمه‌ روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص528.       

[2]- نهج البلاغه ترجمه‌ روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص528.       

[3]- افتخارزاده، ص946 به‌نقل از فرهنگ برابرهای فارسی نهج البلاغه، ص149.

[4]- نهج البلاغه ترجمه‌ روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص528.       

[5]- مفردات نهج البلاغه، ج1، صص30 و 31.

[6]- نهج البلاغه ترجمه‌ روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص528.       

[7]- نهج البلاغه ترجمه‌ روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص528.         

[8]- معجم المقاييس اللغه، ج‌5، ص343. 

[9]- تکویر، آیه 19 و 20.

[10]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‌11، ص151.

[11]- مجمع البحرين، ج‌6، ص317.    

[12]- فرهنگ ابجدى، ص856.

[13]- کلید گشایش نهج البلاغه، ص722.

[14]- الفروق فی اللغه، ص104.

[15]- الفروق فی اللغه، ص104. 

[16]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‌7، ص246.    

[17]- معجم المقاييس اللغه، ج‌4، ص386.    

[18]- فرهنگ ابجدى، ص643.    

[19]- الحراليّ به‌نقل از تاج العروس من جواهر القاموس، ج‌15، ص548.  

[20]- کلید گشایش نهج البلاغه، ص594.

[21]- المصباح المنير في غريب الشرح الكبير، ج15، ص547.  

[22]- كتاب العين، ج‌4، ص419.    

[23]- كتاب العين، ج‌4، ص419.    

[24]- کهف، آیه‌28.

[25]- مفردات ألفاظ القرآن، ص610.    

[26]- الفروق في اللغه، ص90.

[27]- خلیل به نقل از معجم المقاييس اللغه، ج‌1، ص68. 

[28]- معجم المقاييس اللغه، ج‌1، ص68. 

[29]- معجم المقاييس اللغه، ج‌1، ص68. 

[30]- توبه، آیه‌103.

[31]- حشر، آیه‌7.

[32]- اعراف، آیه‌144.

[33]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‌1، ص42.    

[34]- مفردات نهج البلاغه، ج1، صص30 و 31.

[35]- توضيح نهج البلاغه، آیت‌الله سید محمد شیرازی، ج3، ص521.

[36]- مفردات ألفاظ القرآن، ص68.


اضف تعليق