نامه ها

نامه دهم فراز هفتم

و من كتاب له (علیه‌السلام) إلى معاوية:

«فَأَنَا أَبُو حَسَنٍ قَاتِلُ جَدِّكَ وَ أَخِيكَ وَ خَالِكَ شَدْخاً يَوْمَ بَدْرٍ وَ ذَلِكَ السَّيْفُ مَعِي وَ بِذَلِكَ الْقَلْبِ أَلْقَى عَدُوِّي مَا اسْتَبْدَلْتُ دِيناً وَ لَا اسْتَحْدَثْتُ نَبِيّاً وَ إِنِّي لَعَلَى الْمِنْهَاجِ‌ الَّذِي تَرَكْتُمُوهُ طَائِعِينَ وَ دَخَلْتُمْ فِيهِ مُكْرَهِين‌».


ترجمه‌ها

- ترجمه نهج ‌البلاغه (فقیهی)
و نيز، دنباله نامه‌ای است از اميرالمؤمنين (علیه‌السلام) به‌ معاويه:

«(اى معاويه) ابوحسنم، كشندۀ جدّ و دايى و برادرت كه آن‌ها را در جنگ بدر، خرد كردم و شكستم. همان شمشير، اينك در دست من است و با همان قلب (كه آن روز در سينه داشتم) اكنون به ‌ملاقات دشمنم مى‌روم، من، نه دينم را با دينى ديگر عوض كردم و نه پيامبرى ديگر پديد آورده و بر گزيده‌ام؛ به‌راستى و هر آينه من بر راهى هستم كه شما با میل و رغبت، آن را رها كرديد و با اكراه و اجبار، به ‌آن وارد شده بوديد».

(نهج البلاغه، ترجمه‌ فقیهی، صص503 و 504)
- ترجمه نهج البلاغه (استاد ولی)
از یک نامه آن حضرت (علیه‌السلام) باز هم به ‌معاویه:

«منم ابوحسن، که کشنده‌ی جد و برادر و دائیت (غتبه و حنظله و ولید) هستم و در جنگ بدر سر و دست آن‌ها را شکستم، آن شمشیر هنوز با من است و با همان دل با دشمنم روبه‌رو می‌شوم، نه دینم را عوض کرده‌ام و نه پیامبر جدیدی برگزیده‌ام. من بر همان راه حقی گام برمی‌دارم که شما به ‌اختیار خود آن را ترک نمودید و با اکراه به‌ آن درآمدید».

(نهج ‌البلاغه، ترجمه‌ حسین استاد ولی، ص370)
- ترجمه نهج البلاغه (بهرام پور)
نامه دیگر امام (علیه‌السلام) به ‌معاویه در سال 36 هجری پیش از شروع جنگ صفین:

(امام (علیه‌السلام) در این بیان ابتدا معاویه را نصیحت می‌کند و بیان می‌کند که از عواقب کار خود و نتایج اخروی آن بترسد؛ سپس می‌گوید: تو بدون داشتن سوابق روشن چگونه می‌خواهی زمام امور را به‌دست بگیری و اگر راست می‌گویی خودت به‌ میدان بیا و جنگ تن‌به‌تن را حاضر شو. آنگاه افشا می‌سازد که تو خودت قاتل عثمان را می‌شناسی و من می‌بینم روزی که به ‌کتاب الهی پناه می‌بری درحالی که به‌ آن ایمان نداری).

«من ابو الحسن، کشنده جدّ و دائی و برادر تو در روز بدر می‌باشم که آن‌ها را در هم کوبیدم و امروز همان شمشیر با من است و با همان قلب با دشمنان روبه‌رو می‌شوم. نه بدعتی در دین گذاشته و نه پیامبر جدید برگزیده‌ام. من بر همان راه راستی هستم که شماها با میل و رغبت بدان پشت کردید؛ درحالی‌که آن‌را با اکراه پذیرفته بودید».

(نهج‌ البلاغه ترجمه‌ روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام‌پور، صص528 و 529)
- ترجمه نهج البلاغه (فيض الإسلام)
از نامه‌هاى آن حضرت (عليه‌السلام) است نيز به ‌معاويه:

(كه در آن از كردار زشت او را سرزنش نموده و اندرز داده و ترسانده است:)

«منم ابو الحسن كشنده جدّ تو (پدر مادرت هند جگر خوار كه عتبة ابن ربيعة باشد) و دائى تو (وليد ابن عتبه) و برادرت (حنظلة ابن ابى سفيان) كه آن‌ها را در جنگ بدر تباه ساختم و (اكنون هم) آن شمشير با من است و با همان دل دشمنم را ملاقات مي‌كنم و دين ديگرى اختيار ننموده، پيغمبر نو و تازه‌اى نگرفته‌ام (برخلاف هيچ‌يك از احكام اسلام رفتار نمى‌نمايم) و من در راهى هستم كه شما به ‌اختيار آن‌را ترك نموديد و از روى اجبار به ‌آن راه داخل شده بوديد (گفتار و كردار من طبق احكام دين اسلام است كه شما از اوّل امر با اختيار به ‌آن نگرويديد و چون مجبور شديد، ظاهرا ايمان آورده و در باطن كافر مانديد)».

(ترجمه ‌و شرح‌ نهج‌ البلاغه، فيض ‌الاسلام، ج5، ص853)

شروح

- ترجمۀ توضیح نهج البلاغه (آیت الله شیرازی)
نیز از نامه‌های آن حضرت (علیه‌السلام) به ‌معاویه:

ستایش امام علی (علیه‌السلام) از خویشتن

«من ابوالحسن هستم كه تو و مردم همه مرا به ‌شجاعت مى‌شناسيد. من جد مادرى‌ات «عتبة بن ابى ربيعه» و دايى‌ات «وليد بن عتبه» و برادرت «حنظلة بن ابى سفيان» را در روز بدر شكست دادم و كشتم و آن شمشير كه آن‌ها را با آن كشتم هنوز همراه من است. يا منظور شمشير حقيقى است و يا كنايه از قدرت و نيروى علوى است و با همان قلب نيرومندم با دشمن روبه‌رو خواهم شد.

دين و آئين قبلى خود را از دست نداده‌ام و پيامبر جديدى برنگزيده‌ام و بر همان روش و سيره‌اى هستم كه شما با اختيار خود رهايش كرديد و با اجبار وارد آن شديد. اين سخن امام (عليه‌السلام) از آن‌روست كه معاويه و پدرش و قوم كافر او ـ كه نفرين و لعنت خدا بر آن‌ها باد ـ با ميل و رغبت وارد اسلام نشدند؛ يعنى بعد از فتح مكّه وقتى كه ديدند كه اگر مسلمان نشوند كشته خواهند شد و نيز با توجه به ‌سابقه جنايت‌آلوده و خيانت‌بار خود، از سرِ بى‌ميلى و اكراه اسلام آوردند تا جان به ‌در برند».

(ترجمۀ توضيح نهج ‌البلاغه، آیت‌الله سید محمد شیرازی، ج3، صص524 و 525)
- شرح نهج‌البلاغه (ابن میثم)
نامه ديگر امام (علیه‌السلام) به ‌معاويه:

«و نيز امام (علیه‌السلام) با يادآورى اين مطلب كه عده‌اى از بنى اميه و منسوبين او را كه موجوداتى تو خالى بودند در جنگ بدر به‌ قتل رسانيده به‌ او هشدار مى‌دهد كه اگر بر اين خلاف‌كاري‌هاى خود، پافشارى داشته باشد به‌ همان بلايى كه بر سر آنان آمد، دچار خواهد شد.

آنان كه در جنگ بدر به ‌دست حضرت على (علیه‌السلام) كشته شدند، جد مادرى معاويه: عتبه بن ربيعه، پدر هند، و دايى‌اش وليد بن عتبه، و برادرش حنظلة بن ابى سفيان بودند كه هر سه نفر در آن‌جا به قتل رسيدند و به‌منظور هشدار و بيم‌ دادن بيشتر، وى را تهديد مى‌كند كه همان شمشيرِ جنگ بدر و همان دل و جرأت سابق كه در مقابل دشمنان داشت؛ هم اكنون نيز با اوست و براى اين‌كه به ‌او بفهماند كه تو اى معاويه منافق و دو رو مى‌باشى، خود را چنين معرفى مى‌كند كه: دين و پيامبر خود را عوض نكرده و ثابت قدم در راهى گام برمى‌دارد كه معاويه و فاميلش در مرحله نخست با زور و كراهت در آن داخل شدند؛ اما بعد با ميل و رغبت و پيروى هواى نفسانى از آن، خارج و منحرف شدند و آن راه مستقيم و روشن، اسلام است».

(ترجمۀ شرح نهج‌ البلاغه، ابن‌ میثم، ج4، صص639 و 640)

واژه شناسی

- شَدْخ
شکستن سر.[1]
- عَدُو
دشمن.[2]
- اسْتَحْدَثْتُ
به ‌وجود آوردم.[3]
- الْمِنْهَاج
مسیر.[4]
- طَائِعِين
اطاعت کنندگان با میل و رغبت.[5]
- مُكْرَهِين
اکراه دارندگان.[6]

واژه کاوی

- شَدْخ (شدخ)
«شَدْخ» مصدر «شَدَخ»[7] به‌معنی شکستن چیز تو خالی[8] مثل سَر و... است.[9]

فقط یک مورد از ماده «شدخ» در نهج البلاغه به‌کار رفته است.[10]
- عَدُو
«عَدْو» به‌معنی تجاوز و گذشتن از حدّ [11]و «عَداء» به‌معنی ستم است.[12]

«عدُوّ» به‌معنی دشمن و ضد دوست است که به شکل اسم در آمده است و این لفظ برای یک نفر یا دو نفر و یا جمعی از افراد مذکر یا مؤنث به کار برده می‌شود.[13]

واژه‌ عَدْو به چند معنا است:

1. به‌معنای كينه توزى، که به آن «عَدَاوَة» و «مُعَادَاة» می‌گویند:

· عداوت به قصد دشمنى و خصومت.

· دشمنى كه از روى قصد نباشد بلكه حالتى برای مخاطب حاصل شود كه آزرده شود؛ همان‌گونه كه انسان از دشمنان مورد آزار قرار مى‌گيرد.[14]

2. به‌معنای دویدن و هروله، که به آن «عَدْو» می‌گویند.

3. به‌معنای بی‌عدالتی و ستم در معامله است که به آن «العُدْوَان‌ و العَدْو» می‌گویند.

4. به اعتبار آرام و قرار گرفتن به مکان ناآرام «عَدْوَاء» می‌گویند.[15]

«عدوّ» کسی که است که در قلبش نسبت به شخصی دشمنی دارد و در ظاهر بر اساس آن دشمنی رفتار می‌نماید.[16] دایره دشمنی از دایره نفرت کوچک‌تر است؛ هرکسی که دشمن فردی است از او تنفّر دارد ولی گاهى آن کسی که نسبت به فرد عداوت ندارد از او نفرت دارد.[17]



از این ماده موارد زیادی در نهج البلاغه آمده است.[18]





تفاوت «عداوت» و «بغض»:

«عداوت» دوری جستن و فرار کردن از یاری شخصی و «بغض» طلب حقیر شدن و اهانت به او است. «بغض» نقیض محبت نمودن و بزرگ شمردن فرد است.[19]

تفاوت «عداوت» و «مخاصمه»:

«مخاصمه» گفت‌وگوی همراه با پرخاش و ستیزه و «معادات» در مورد حالات قلب است. ممکن است انسان با شخصی مشاجره کند؛ اما در دل با وی دشمنی نداشته باشد یا در دل با او دشمن باشد اما با او جدل ننماید.[20]
- الْمِنْهَاج (نهج)
«نَهَج» امر آشکار مادی یا معنوی در روش یا جریان دیگر است،[21] «منهاج» وسیله‌ای برای ظاهر کردن آن امر است.[22]

«نَهْج‌» مصدر «نَهَج»[23] به‌معنی راهِ[24] روشن[25]و مستقیم[26] است.

«طريقٌ‌ نَهْج» به‌معنی مسیرِ فراخ و عیان است.[27]

«منهاج» طریق مستقیم و همیشگی است که در سنت یا قرآن آمده است.[28]
- طائِعِینَ (طوع)‌
«طوع» نقیض کره[29] به‌معنی میل و رغبت؛[30] همچنین فرمانبری است.[31]

«طوع» همان طاعت است با این تفاوت که طاعت بیشتر در فرمان برداری با اختیار است.[32]
- مُكْرَهِين (كره)‌
1. «کَره» عمل شخص ناچار و «کُره» عمل شخص مختار است يعني مختار مي‌تواند چیزی را كه ناپسند مي‌داند ترك كند.[37]

2. «کُره» به‌معنای سختی‌است که انسان عهده‌دار (انجام دادن) آن نگردد؛ ولی «کَره» سختی‌است که شخص، عهده‌دار انجام دادن آن شود و آن را با اکراه تحمل کند و رنج بکشد.[38]

3. «كَرْه»‌ سختى و مشقتى است كه از خارج به انسان می‌رسد و با اكراه بر او تحميل می‌شود؛ ولى‌ «كُرْه»‌ آن سختى و رنجى است كه از ذات انسان به او می‌رسد که آن را زشت و مکروه می‌داند و بر دو گونه است:

· آنچه را كه طبیعت انسان ناپسند مي‌داند.

· آنچه را كه عقل يا شرع مكروه مي‌داند.[39]

«کَره» در این عبارت از کلام امام (علیه‌السلام) به‌معنی سختی‌ که از خارج به انسان می‌رسد به‌نظر می‌آید.



تفاوت «اباء» و«اکراه»:

«اباء» یعنی سرباز زدن و انجام ندادن عمل؛ ولی «اکراه» ویژه کسی است که نمی‌تواند از انجام دادن کاری سر باز زند.[40]

نکته‌ها و پیام‌ها

1- امام (علیه السلام) با به‌کار گیری واژه «شدخ» شاید بخواهند به‌این مطلب اشاره کنند که کسانی که در جنگ بدر در مقابلم بودند موجوداتی پوچ بودند که بهره‌ای از علم و معرفت نداشتند.

2- هرچه عمر شریف اهل بیت (علیهم السلام) بالا رود، توانشان تغییر نمی‌کند؛ برخلاف عموم مردم، که با گذشتن سن جوانی‌اشان، توانشان کم می‌شود. (وَ ذَلِكَ السَّيْفُ مَعِي)

3- ایمان امام نسبت به گذشته هیچ تغییری نکرده است. (بِذَلِكَ الْقَلْبِ أَلْقَى عَدُوِّي)

4- رهبر یک جامعه باید در برابر اعتقاداتش ثبات داشته باشد و نسبت به آن‌ها کوتاه نیاید تا مردم دنباله روی آن‌ها باشند و نسبت به اعتقاداتشان محکم بمانند. (فَأَنَا أَبُو حَسَنٍ قَاتِلُ جَدِّكَ وَ أَخِيكَ وَ خَالِكَ شَدْخاً يَوْمَ بَدْرٍ وَ ذَلِكَ السَّيْفُ مَعِي وَ بِذَلِكَ الْقَلْبِ أَلْقَى عَدُوِّي)

5- امام (علیه‌السلام) با این جمله نفاق معاویه را آشکار می‌کنند و می‌فرمایند: اگر تو دین و امام جدیدی برای خودت انتخاب کردی؛ اما من بر همان دین و پیامبرم باقی هستم. (مَا اسْتَبْدَلْتُ دِيناً وَ لَا اسْتَحْدَثْتُ نَبِيّاً)

6- امام (علیه السلام) با به ‌کار گیری واژه «منهاج» شاید بخواهند به ‌این مطلب اشاره کنند که اولا دین اسلام، مثل آفتاب، حق بودنش برای همگان آشکار است و ثانیا راهی فراخ است که هرکس بخواهد در آن راه رود به سختی نمی‌افتد.

7- معاویه و قوم کافر او، از کسانی بودند که با اکراه و اجباری به دین اسلام گرویدند. (دَخَلْتُمْ فِيهِ مُكْرَهِين)



راهکارهایی از نهج البلاغه برای بهبود زندگی اجتماعی:
- انتخاب رهبر بر شیوه زندگی انسان تأثیرگذار است؛ در صورت انتخاب رهبر مناسب، ایمان فرد روزبه‌روز افزایش می‌یابد و الا ایمان فرد -خواه یا ناخواه- روزبه‌روز کم می‌شود.

[1]- نهج البلاغه ترجمه‌ روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص528.

[2]- قاموس القرآن، ج4، ص305.

[3]- نهج البلاغه ترجمه‌ روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص528.   

[4]- نهج البلاغه ترجمه‌ روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص528.     

[5]- نهج البلاغه ترجمه‌ روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص528.       

[6]- نهج البلاغه ترجمه‌ روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص528.        

[7]- فرهنگ ابجدى، ص520.    

[8]- تاج اللغه و صحاح العربیه، ج1، ص751.

[9]- كتاب العين، ج‌4، ص166.    

[10]- مفردات نهج البلاغه، ج2، ص18.

[11]- مفردات ألفاظ القرآن، ص553.

[12]- لسان العرب، ج‌15، ص33.

[13]- لسان العرب، ج‌15، ص36.

[14]- مفردات ألفاظ القرآن، ص553.

[15]- مفردات ألفاظ القرآن، ص553.

[16]- قاموس قرآن، ج‌4، ص305.  

[17]- اقرب الموارد به‌نقل از قاموس قرآن، ج‌4، ص305.

[18]- مفردات نهج البلاغه، ج2، ص142.

[19]- الفروق في اللغه، ص124.  

[20]- الفروق في اللغه، ص124.     

[21]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‌12، ص258.

[22]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‌12، ص259.

[23]- فرهنگ ابجدى، ص938.    

[24]- معجم المقاييس اللغه، ج‌5، ص361.    

[25]- مجمع البحرين، ج‌2، ص333.   

[26]- النهايه في غريب الحديث و الأثر، ج‌5، ص134.   

[27]- كتاب العين، ج‌3، ص392.    

[28]- الطراز الأول و الكناز لما عليه من لغه العرب المعول، ج‌4، ص241.    

[29]- كتاب العين، ج‌2، ص209.

[30]- قاموس قرآن، ج‌4، ص248.

[31]- مفردات ألفاظ القرآن، ص529.

[32]- مفردات الفاظ قرآن، ص529.

[33]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‌10، ص52.

[34]- کلید گشایش نهج البلاغه، ص678.

[35]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‌10، ص52.

[36]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‌10، ص51.

[37]- تاج العروس من جواهر القاموس، ج‌19، ص86.

[38]- المحيط في اللغه، ج‌3، ص355.

[39]- مفردات الفاظ قرآن، ص707.

[40]- الفروق في اللغه، ص122.


اضف تعليق