و من كتاب له (علیهالسلام) إلى معاوية:
«وَ زَعَمْتَ أَنَّكَ جِئْتَ ثَائِراً بِدَمِ عُثْمَانَ وَ لَقَدْ عَلِمْتَ حَيْثُ وَقَعَ دَمُ عُثْمَانَ فَاطْلُبْهُ مِنْ هُنَاكَ إِنْ كُنْتَ طَالِباً فَكَأَنِّي قَدْ رَأَيْتُكَ تَضِجُّ مِنَ الْحَرْبِ إِذَا عَضَّتْكَ ضَجِيجَ الْجِمَالِ بِالْأَثْقَالِ».
ترجمهها
«تو پنداشتهاى كه به خونخواهى عثمان آمدهاى، بیگمان و به حقيقت، تو مىدانى كه خون عثمان در كجا ريخته شده است؛ (و چه كسى آن را ريخته) پس اگر بهراستى، جوياى خون او هستى، آن را در همان جا كه خود مىدانى، بجوى و گويى من تو را مىبينم كه در آن وقت كه جنگ، تو را بگزد و رنج آن را بچشى؛ مانند شترى كه از بار گران، فرياد مىكشد فريادى از ترس، سر مىدهى».
(نهج البلاغه، ترجمه فقیهی، ص504)
«پنداری که برای خونخواهی عثمان آمدهای؛ و خود خوب میدانی که خون عثمان کجا بر زمین ریخته؛ پس اگر راستی طالب آنی، آن را از همانجا بطلب. گویی تو را هنگامی که نیش جنگت بگزد چنان بینم که بهسان شتران گرانبار از درد جنگ مینالی».
(نهج البلاغه، ترجمه حسین استاد ولی، صص370 و 371)
(امام (علیهالسلام) در این بیان ابتدا معاویه را نصیحت میکند و بیان میکند که از عواقب کار خود و نتایج اخروی آن بترسد؛ سپس میگوید: تو بدون داشتن سوابق روشن چگونه میخواهی زمام امور را بهدست بگیری و اگر راست میگویی خودت به میدان بیا و جنگ تنبهتن را حاضر شو. آنگاه افشا میسازد که تو خودت قاتل عثمان را میشناسی و من میبینم روزی که به کتاب الهی پناه میبری درحالی که به آن ایمان نداری).
«تو خیال کردی به خونخواهی عثمان آمدهای؛ درحالیکه میدانی خون او در کجا ریخته شد؛ پس آنرا از همانجا بطلب! من تو را مینگرم که در جنگ چون شتران سنگینبار فرومانده، ضجه و ناله میکنی».
(نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرامپور، ص529)
(كه در آن از كردار زشت او را سرزنش نموده و اندرز داده و ترسانده است:)
«و به گمان خود آمدهاى (از من) خونخواهى عثمان مىنمايى با اينكه ميدانى عثمان كجا كشته شده (چه كسانى او را كشتند) و اگر (در واقع) خونخواه هستى از آنجا (از اشخاصى كه او را كشتهاند مانند طلحه و زبير و ديگران) خونخواهى كن؛ پس مانند آن است كه مىبينم تو را كه (خونخواهى او را بهانه نمودهاى؛ بلكه) از جنگ فرياد و شيون نموده، مىترسى كه به تو دندان فرو برد (رو آورد) مانند فرياد كردن شتران از بارهاى گران».
(ترجمه و شرح نهج البلاغه، فيض الاسلام، ج5، ص853)
شروح
ترسيم صحنههايى از جنگ
«و تو گمان مىكنى كه به خونخواهى عثمان برخاستهاى. تو اى معاويه، مىدانى كه خون عثمان كجا و به دست چه كسانى ريخته شد؛ پس در آنجا و از آنان خون عثمان را مطالبه كن و اگر بخواهى آنها را به تو معرفى مىكنم. آنها عايشه و طلحه و زبير بودند كه مردم را به قتل عثمان تحريك كردند.
تو را مىببينم كه در هنگامه جنگ و برافروخته شدن آتش نبرد، مانند شترى كه زير بار سنگين به ناله و فرياد آمده، ناله و ضجّه سر مىدهى».
(ترجمۀ توضيح نهج البلاغه، آیتالله سید محمد شیرازی، ج3، ص526)
«در پايان به امر شبههناكى كه مهمترين سبب شعلهور شدن آتش آشوبهاى عظيم و انگيزه از هم پاشيدن امور دينى شد، اشاره كرده و آن، عبارت از اشتباه معاويه در خونخواهى عثمان است كه آن را دليل عمده بر مخالفت خود با حضرت (علیهالسلام) و سرپيچى از فرمان وى قرار داده بود و سپس به پاسخ آن پرداخته و دو وجه آن را بيان فرموده است:
الف- نخست اين كه من جزء قاتلان عثمان نيستم؛ بنا براين چيزى بر من نيست، مطالبه خون او متوجه كشندگان وى است كه خودت آن ها را مىشناسى.
ب- با جمله إن كنت طالبا...؛ كه مشروط و مفيد شك است، اشاره به اين مىكند كه تو اى معاويه حق ندارى به خونخواهى عثمان قيام كنى؛ آنگاه او را به جنگ و سختيهايى كه در پى دارد تهديد مىكند و با سه تشبيه مطلبش را بيان مىدارد:
1- فَكَأَنِّي قَدْ رَأَيْتُك؛ در اين عبارت، خود امام (علیهالسلام) درحالى كه سخن مىگويد مشبّه است و از آن رو كه حالت واقعى آينده معاويه را مىبيند مشبّه به است. توضيح آنكه به علت كمال نفس و اطلاعش از امور آينده، گويا آنها را مشاهده مىكند و وجه شباهت ميان حالت نخست و حالت دوم آن است كه در هر دو حالت، آينده براى آن حضرت (علیهالسلام) روشن است.
2- تَضِجُّ... ضَجِيجَ الْجِمَالِ بِالْأَثْقَال؛ چنان كه شترها در زير بارهاى سنگين ناله و فرياد مىكنند تو نيز داد و فرياد خواهى زد، وجه شبه سختى و شدت آزردگى است كه در هر دو (معاويه گرفتار و شتر زير بار) موجود است و ضجّه و ناله كنايه از آزردگى و رنج است و چون جنگ را تشبيه به درنده گزنده كرده؛ لذا براى عملى كه جنگ انجام مىدهد واژه عَضَّ را كه بهمعناى گاز گرفتن است استعاره آورده است، وجه تشبيه آن است كه اين سختيها و سنگينىها مثل فشار زير دندانها، باعث ايجاد درد مىشود».
(ترجمۀ شرح نهج البلاغه، ابن میثم، ج4، صص640 و 641)
واژه شناسی
واژه کاوی
«زَعَم» بهمعنی اعتقادِ خاصی است[7] که بر اساس محکمی مستند نیست و از مقدمات و اصول یقینی، گرفته نشده است.[8]
«زعْم» مصدر «زَعَم»[9] قول باطل، یا حقی است[10] که در معرض دروغ و بطلان است؛ از اين روى در قرآن در همه جا از این واژه بهصورت نکوهش، نسبت به مخاطبینش سخن گفته است؛[11] در قرآن آمده است: «قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ؛ بگو: كسانى را كه جز خدا [معبود خود] پنداشتهايد بخوانيد[12]»؛ [13] اما اکثر اوقات در قول باطل[14] بهکار میرود و از عادت عرب بوده که هرگاه دروغگویی برایشان سخنی نقل میکرده، این گفته را «زعم» میگفتند.[15]
خبری که حق یا باطلش شناخته نمیشود «زعْم» میگویند.[16]
هفده مورد از ماده «زَعَم» در نهج البلاغه بهکار رفته است.[17]
«رُؤْيَة» مصدر «رَأىٰ»[21]» اگر بهمعنای دیدن با چشم باشد با یک مفعول متعدی میشود؛ اما اگر بهمعنای علم باشد با دو مفعول متعدی میشود.[22]
مطلق نگاه کردن با هر وسیله که میخواهد باشد «رَأىٰ» است،[23] که بنا به نيروى نفسانى انواعى دارد:
اول- ديدن و ادراك با حواس ظاهر و آنچه را كه بر اين اساس باشد، مثل: «لَتَرَوُنَ الْجَحِيمَ ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَيْنَ الْيَقِينِ؛ دوزخ را بهطور قطع خواهيد ديد و آنگاه به ديده يقين هم آن را خواهيد ديد».[24]
دوم- ديدن با وهم و تخيّل، مثل: «وَ لَوْ تَرى إِذْ يَتَوَفَّى الَّذِينَ كَفَرُوا... ؛ اگر آن زمانى كه فرشتگان جان كافران را مىگیرد، مشاهده كنى [ حسّ مىكنى ]...».[25]
سوم- ديدن با تفكّر و انديشه، مثل: «اِنِّي أَرى ما لا تَرَوْنَ؛ من چيزى را [مثل نزول فرشتگان] مىبينم كه شما نمىبينيد»[26].
چهارم- ديدن و ادراك با قلب، مثل: «ما كَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى؛ آنچه را دل [پيامبر] ديد [به پيامبر] دروغ نگفت [تا او را درباره حقيقت فرشته وحى به وهم و خيال اندازد؛ بلكه به حضور و شهودش يقين كامل داشت»[27]. [28]
پنجم- دیدن در خواب و رؤيا، مثل: «إِنِّي أَرى فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ... ؛ اى پسرك من! من در خواب [چنين] مىبينم كه تو را سر مىبُرَم...»[29]. [30]
ششم- دیدن با عقل نظری، مثل: «أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ؛ آيا ندانستهاى كه هر كه در آسمانها و در زمين است»[31]. [32]
اصل این واژه بهمعنی نگاه کردن است و علم یا گمان یا اندیشه یا خرد یا... از آثار آن بهشمار میآید.[33]
تفاوت «نظر» و «رؤيت»:
«رؤیت» بر دیدن با چشم یا بصیرت، دلالت دارد؛[34] اما «نظر» در جایی بهکار میرود که شخص به شیء آگاهی ندارد و بهدنبال این است که آن را ظاهر کند[35] و هدایت را بجوید[36] و اگر منظور از «نظر» دیدن با چشم سر باشد باید قید «رأی العین» در کلام ذکر شود.[37]
«عَضِيض» مصدر «عَضَّ» بهمعنی گزیدن سخت است. [40]
عبارت «عَضَّ بالأسنانِ» در معانی مختلف چون سردرگمی، پشیمانی، خشم شدید، تفکر و انتقام کاربرد دارد.[41]
اگر بدون هیچ واسطهای متعدی شد بهاین معنا است که چیزی به دیگری آویخته شد و آن را گاز گرفت که در مقام بیان خشم شدید است.[42]
«عَضَّتْه الحَرْب» مجازاً در جایی است که جنگ به شخص یورش آورد.[43]
نکتهها و پیامها
1- یکی از اسلحههای اهل باطل، استفاده از شعارهای پوچ است.(زَعَمْتَ)
2- امام (علیهالسلام) با این کلام، حجت را بر اهل باطل تمام میکنند. (وَ زَعَمْتَ أَنَّكَ جِئْتَ ثَائِراً بِدَمِ عُثْمَانَ وَ لَقَدْ عَلِمْتَ حَيْثُ وَقَعَ دَمُ عُثْمَانَ فَاطْلُبْهُ مِنْ هُنَاكَ إِنْ كُنْتَ طَالِباً)
3- دروغ و بهتان همواره یکی از ابزراهای اهل باطل در پیشبرد اهدافشان است. (وَ زَعَمْتَ أَنَّكَ جِئْتَ ثَائِراً بِدَمِ عُثْمَانَ وَ لَقَدْ عَلِمْتَ حَيْثُ وَقَعَ دَمُ عُثْمَانَ فَاطْلُبْهُ مِنْ هُنَاكَ إِنْ كُنْتَ طَالِباً)
4- شایسته است انسان در هر جمعی که قرار میگیرد سعی در این داشته باشد که طریق حق را در حد خود، برای دیگران روشن کند.
5- در نزد اهل بیت (علیهمالسلام) علم حال، گذشته و آینده همۀ عالم وجود دارد. (فَكَأَنِّي قَدْ رَأَيْتُكَ تَضِجُّ مِنَ الْحَرْبِ)
راهکارهایی از نهج البلاغه برای بهبود زندگی اجتماعی:
1- لزوم هشیاری بههنگام شنیدن صیحۀ آسمانی که قبل از ظهور امام زمان (عجلاللهتعالیفرجه) توسط شیطان زده میشود؛ زیرا که ترفند دشمن بهاین گونه است که برای جلب کردن تودهها بهسمت خود، از سر و صدای تبلیغاتی (تهدید و تطمیع) استفاده میکنند.
2- هر شخص در هر عصری باید بصیرتی داشته باشد که بتواند مکر دشمنان دین را تشخیص دهد؛ چرا که دشمنان در هر عصری برای رسیدن به اهداف خود از سوژههای مردم پسندانه استفاده میکنند؛ مثلا در زمان ما از سوژههایی همچون آزادی، مساوات، برابری حق مرد و زن و... استفاده میکنند.
[1]- لسان العرب، ج12، ص264.
[2]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص529.
[3]- قاموس قرآن، ج3، ص34.
[4]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص529.
[5]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص529.
[6]- معجم المقاييس اللغه، ج1، ص469.
[7]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج4، ص328.
[8]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج4، ص327.
[9]- فرهنگ ابجدی، ص457.
[10]- فی الغریب بهنقل از مجمع البحرين، ج6، ص78.
[11]- مفردات ألفاظ القرآن، ص380.
[12]- سبأ،آیه22.
[13]- راغب بهنقل از قاموس قرآن، ج3، ص162.
[14]- المرزوقی بهنقل از مجمع البحرين، ج6، ص78.
[15]- اقرب الموارد بهنقل از قاموس قرآن، ج3، ص162.
[16]- المصباح المنير في غريب الشرح الكبير، ج1، ص253.
[17]- مفردات نهج البلاغه، ج1، ص465.
[18]- معجم المقاييس اللغه، ج2، ص472.
[19]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج4، ص13.
[20]- مفردات الفاظ القرآن، ص374.
[21]- فرهنگ ابجدى، ص418.
[22]- تاج اللغه و صحاح العربیه، ج6، ص2844.
[23]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج4، ص11.
[24]- تكاثر، آیه7.
[25]- انفال، آیه50.
[26]- انفال، آیه48.
[27]- نجم، آیه11.
[28]- مفردات الفاظ القرآن، ص374.
[29]- صافات، آیه102.
[30]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج4، ص11.
[31]- حج، آیه18.
[32]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج4، ص11.
[33]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج4، ص13.
[34]- معجم المقاييس اللغه،ج2، ص472.
[35]- علی بن عیسی بهنقل از الفروق فی اللغه، ص65.
[36]- الفروق في اللغه، ص67.
[37]- كتاب العين، ج8، ص309.
[38]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج8، ص163.
[39]- معجم المقاييس اللغه، ج4، ص48.
[40]- فرهنگ ابجدى، ص614.
[41]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج8، ص163.
[42]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج8، ص163.
[43]- تاج العروس من جواهر القاموس، ج10، ص99.
اضف تعليق