و من كتاب له(علیهالسلام) إلى أميرين من أمراء جيشه:
«وَ قَدْ أَمَّرْتُ عَلَيْكُمَا وَ عَلَى مَنْ فِي حَيِّزِكُمَا مَالِكَ بْنَ الْحَارِثِ الْأَشْتَرَ فَاسْمَعَا لَهُ وَ أَطِيعَا وَ اجْعَلَاهُ دِرْعا وَ مِجَنّا».
ترجمهها
«و به تحقيق مالک بن حارث اشتر[اشتر يعنى كسى كه قسمتى از پلك چشمش دريده است و چون مالك در يكى از جنگهاى اسلامى، در اثر ضربهاى چنين وضعى را پيدا كرد، به اشتر ملقّب شد.] را بر شما و کسانی که در ناحيه شما و در نزد شما هستند، امير گردانيدم بنابراين، سخن او را بشنويد و از وی فرمان ببريد و او را به منزله زره و سپر خود قرار دهيد. (حامی و مدافع خود بدانيد)».
(نهجالبلاغه، ترجمه فقیهی، ص506 )
«من بر شما و بر کسانی که تحت فرمان شما هستند مالک بن حارث اشتر را به امارت گماردم؛ به سخن او گوش فرا دارید و فرمانش را ببرید، و او را زره و سپرخود سازید».
(نهجالبلاغه، ترجمه حسین استاد ولی، ص372)
(زمانيكه ايشان ابو الأعور سلمى را كه پيشرو لشکر معاويه بود با لشکرى انبوه در سور الروم ملاقات نمودند و او و همراهانش را به پيروى امام(عليهالسلام) دعوت كردند و آنها نپذيرفتند، پس سرگذشت را برای حضرت نوشت و توسط حارث ابن جمهان روانه داشتند، اميرالمؤمنين(عليهالسلام) كه نامه ايشان را خواند مالك اشتر را طلبيده فرمود: زياد و شريح به من نامهاى نوشته و منتظر فرمان هستند بايد به جانب آنها رفته بر آنان امير و سردار باشى و زياد را بر طرف راست و شريح را بر سمت چپ قرار داده تا من به خواست خداوند بزودى بتو برسم، و نامهاى به زياد و شريح نوشته و آنها را به پيروى از مالك اشتر امر فرموده، و آن را به توسط حارث ابن جمهان كه از ياران امام(عليهالسلام) است روانه داشت، و صورت نامه اين است):
«مالك بن حارث اشتر را بر شما و پيروان شما امير و فرمانروا گردانيدم، پس فرمان او را شنيده پيروى نمایید و او را براى خود زره و سپر قرار دهيد».
(ترجمه و شرح نهجالبلاغه، فيضالاسلام، ج 5، ص858)
(زمانيكه ايشان ابو الأعور سلمى را كه پيشرو لشکر معاويه بود با لشکرى انبوه در سور الروم ملاقات نمودند و او و همراهانش را به پيروى امام(عليهالسلام) دعوت كردند و آنها نپذيرفتند، پس سرگذشت را برای حضرت نوشت و توسط حارث ابن جمهان روانه داشتند، اميرالمؤمنين(عليهالسلام) كه نامه ايشان را خواند مالك اشتر را طلبيده فرمود: زياد و شريح به من نامهاى نوشته و منتظر فرمان هستند بايد به جانب آنها رفته بر آنان امير و سردار باشى و زياد را بر طرف راست و شريح را بر سمت چپ قرار داده تا من به خواست خداوند بزودى بتو برسم، و نامهاى به زياد و شريح نوشته و آنها را به پيروى از مالك اشتر امر فرموده، و آن را به توسط حارث ابن جمهان كه از ياران امام(عليهالسلام) است روانه داشت، و صورت نامه اين است):
«مالك بن حارث اشتر را بر شما و پيروان شما امير و فرمانروا گردانيدم، پس فرمان او را شنيده پيروى نمایید و او را براى خود زره و سپر قرار دهيد».
(ترجمه و شرح نهجالبلاغه، فيضالاسلام، ج 5، ص858)
شروح
شخصيت نظامى مالك اشتر
(دو تن از اميران ارتش امام(عليهالسلام) به نامهاى «زياد بن نضر» و «شريح بن هانى» به فرماندهى دوازده هزار نفر به سوى شام گسيل شدند. در مسير با لشكر شام برخورد كردند و طى نامهاى موضوع را به اطلاع امام (عليهالسلام) رساندند. حضرت مالك اشتر را به يارى آنان فرستاد و در نامهاى خطاب به آنها فرمودند):
«من مالك بن حارث اشتر را بر شما و همه كسانى كه تحت فرمانتان هستند به فرماندهى گماردم. بنابراين فرمان او را بشنويد و به گوش گيريد و او را محافظ خود بدانيد تا از دشمن ايمن بمانيد».
(توضیح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج3، ص531)
دو اميرى كه امام به آنها اشاره كرده«زياد بن نضر» و «شريح بن هانى» مىباشند وقتى كه اين دو نفر را به سركردگى دوازده هزار رزمنده فرستاد، در ميان راه به ابو الاعور سلمى كه لشكرى از اهل شام با خود داشت بر خورد كردند، در اين هنگام اين دو فرمانده نامهاى به حضرت نوشته و او را از اين امر مطلع كردند. امام (عليه السلام) مالك اشتر را خواست و به او فرمود: «زياد بن نضر» و «شريح» به من خبر دادهاند كه ابو الاعور را در سر حدّ روم همراه با لشكرى از اهل شام ملاقات كردهاند و فرستاده ايشان مىگويد: وقتى كه از آنها جدا شده، دو لشكر، نزديك به هم بودهاند، بنا بر اين اى مالك، ياران خود را فرا خوان و به سوى آنان بشتاب، و چون بدان جا رسيدى، فرماندهى كل از آن توست، اما با دشمن تا هنگامى كه بر خورد نزديك نداشته و گفتههاى ايشان را نشنيدهاى و آنها جنگ را شروع نكردهاند، مبادا تو به جنگ با آنان بپردازى، و پيش از آن كه بارها آنها را به سوى حق نخوانى و عذرهايشان را بررسى نكنى مبادا دشمنى با آنان تو را وادار به جنگ كند، زياد را بر طرف راست و شريح را بر طرف چپ مامور كن و در ميان اصحاب خود قرار گير، و به دشمن، نه چنان نزديك شو كه فكر كنند تصميم بر راهاندازى جنگ دارى، و نه چنان دور شو كه خيال كنند ازجنگ بيمدارى تا موقعى كه بر تو وارد شوم كه من با سرعت به سوى تو روانم، به اميد خدا.
آن گاه نامه فوق را براى دو فرمانده خود به اين عبارت مرقوم فرمود: «امّا بعد فإنّى امّرت عليكما...».
(ترجمهی شرح نهجالبلاغه، ابنميثم، ج 4، صص652 و 653 )
اين نامه با عبارت« و قد امّرت عليكما و على من فى حيزكما مالك بن الحارث الاشتر؛ همانا بر شما وكسانى كه در حوزه شما هستند مالك بن حارث اشتر را فرمانده كردم» شروع مىشود.
پارهاى از فضايل مالک اشتر
مالك مردى سوار كار و دلير و سالارى از سران و بزرگان شيعه است و سخت پايبند دوستى و يارى دادن امير المؤمنين[علیه السلام] بوده است و على[علیه السلام] پس از مرگ مالك فرموده است: خداوند مالك را رحمت فرمايد. او براى من همان گونه بود كه من براى پيامبر[صلی الله علیه وآله] بودم.
هنگامى كه على[علیه السلام] در قنوت نماز بر پنج تن نفرين و لعنت فرمود آن پنج تن معاويه و عمرو عاص و ابو الاعور سلمى و حبيب بن مسلمة و بسر بن ارطاة بودند، معاويه هم بر پنج تن لعن و نفرين مىكرد كه على و حسن و حسين[عليهم السلام] و عبد الله بن عباس و اشتر بودند.
مالك اشتر ميان شيعيان معروف تر از ابو الهذيل ميان معتزله است.[مختصری از فضایل را ذکر کردیم.]
(جلوه تاريخ درشرح نهجالبلاغه، ابنابیالحديد، ج6، صص314-316)
واژه شناسی
واژه کاوی
«حَيِّزِ» در اصل حوّز، به معناى بهم پيوستن و ضميمه شدن جمعى به يكديگر است.[8]
در این نامه منظور از«حَيِّزِ» پایگاه و قرارگاه[9] است.
«دِرْعُ الحَدِيدِ» به معنی زره است.[11]
«مِجَنّ» سپری كه معمولا از فولاد ساخته مىشود[14] و شخص را از آسيب حفظ میكند.[15]
«مِجَنّ» و «مِجَنّة» به سپر میگويند زیرا صاحبش را ميپوشاند.[16]
نکتهها و پیامها
1-اگر بعد از حیات حضرت رسول(صلیاللهعلیهوآله) تمام مسلمانان به فرمان امیرشان امیرالمؤمنین(علیه السلام) بودند و از او اطاعت میکردند، دیگر جامعه امروزی در منجلاب ظلم و ستم غوطه ور نمیشد.
2-افرادی که میخواهند چهرهی غیرایمانی و اسلامی خود را بپوشانند سوگند را دسیسهی خود قرار میدهند، قرآن مجید میفرماید: «اتَّخَذُوا أَيْمانَهُمْ جُنَّةً».[17]
3-همانطور که سپر انسان را از خطرات مصون میدارد، لباس تقوا نیز در دنیا انسان را از گزندهای هوای نفس، وسوسههای شیطانی و در آخرت از آتش جهنم حفظ میکند.
4-جامعهای که امیر و فرمانده ندارد هرج و مرج بوجود میآید و مردمش حیران و سرگردان هستند.
راهکارهایی از نهج البلاغه برای بهبود زندگی اجتماعی:
1-زمانی افراد یک گروه، موسسه، خانواده و جامعه ترقی میکنند و پلههای نردبان سعادت را یکی پس از دیگری بالا میروند که همهی آنها یکدل و مطیع فرمان امیرشان باشند؛ همانطور که امیرالمؤمنین(علیه السلام) در نامهی31 نهجالبلاغه میفرمایند: فرمانبردار مالک اشتر باشید.
[1]- فرهنگ ابجدى، ص131.
[2]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص531.
[3]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص531.
[4]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص531.
[5]- معجم المقايس اللغه، ج2، ص117.
[6]- فرهنگ ابجدى، ص350.
[7]- مجمع البحرين، ج4، ص17.
[8]- ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج1، ص560.
[9]- مفردات نهج البلاغه، ج1، ص301.
[10]- معجم المقايس اللغه، ج2، ص268.
[11]- تاج العروس من جواهر القاموس، ج11، ص 108.
[12]- مجمع البحرين، ج6، ص229.
[13]- معجم المقايس اللغه، ج1، ص422.
[14]- معجم المقايس اللغه، ج1، ص422.
[15]- فرهنگ ابجدى، ص786.
[16]- قاموس قرآن، ج2، ص61 .
[17]- مجادله، آیه16.
اضف تعليق