نامه ها

نامه سیزدهم فراز دوم

و من كتاب له(علیه‌السلام) إلى أميرين من أمراء جيشه‌:

«فَإِنَّهُ‌ مِمَّنْ لَا يُخَافُ وَهْنُهُ‌ وَ لَا سَقْطَتُهُ‌ وَ لَا بُطْؤُهُ عَمَّا الْإِسْرَاعُ إِلَيْهِ أَحْزَمُ‌ وَ لَا إِسْرَاعُهُ إِلَى مَا الْبُطْءُ عَنْهُ أَمْثَل‌».

 

ترجمه‌ها

- ترجمه نهج ‌البلاغه (فقیهی)
از جمله نامه‌ای است از امیرالمومنین(علیه السلام) به دو امیر از امیران[زياد بن نضر و شريح بن هانى] سپاه خویش:

« به راستی او از کسانی نیست که بیم ضعف و سستی یا خطا و لغزشی در او برود و سستی و لغزشی به او راه نمی‌یابد و نیز از کسانی نیست که در موردی که شتاب به احتیاط نزدیکتر است، کندی کند و در جایی که کندی به احتیاط نزدیکتر است، شتاب ورزد».

(نهج‌البلاغه، ترجمه فقیهی، ص506 )
- ترجمه نهج البلاغه (استاد ولی)
بخشی از نامه حضرت(علیه‌السلام) به دو تن از امیران لشکر خود:
«زیرا وی از کسانی است که نه بیم سستی و لغزش و اشتباه او می‌رود و نه بیم کندی او آنجا که شتاب دور اندیشانه‌تر است و نه شتاب او آنجا که کندی بهتر وخردمندانه‌تر است».

(نهج البلاغه، ترجمه حسین استاد ولی، ص373)
- ترجمه نهج‌البلاغه(بهرام پور)
دستورالعمل امام(علیه‌السلام) به دو نفراز فرمانده‌هان لشکرکه با هم اختلاف کردند:

« زیرا او کسی نیست که کندی یا لغزش و خطا ورزد. نه آنجا که شتاب لازم است کندی می‌کند و نه آنجا که درنگ باید، شتاب می‌کند».

(نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص532)
- ترجمه نهج البلاغه (فيض الإسلام)
از نامه‌هاى آن حضرت(عليه‌السلام) است به دو سردار«زياد بن نضر» و «شريح بن هانى» از سرداران لشکرش:

(زماني‌كه ايشان ابو الأعور سلمى را كه پيشرو لشکر معاويه بود با لشگرى انبوه در سور الرّوم ملاقات نمودند و او و همراهانش را به پيروى امام(عليه‌السلام) دعوت كردند و آنها نپذيرفتند، پس سرگذشت را برای حضرت نوشت و توسط حارث ابن جمهان روانه داشتند، اميرالمؤمنين(عليه‌السلام) كه نامه ايشان را خواند مالك اشتر را طلبيده فرمود:

زياد و شريح به من نامه‌اى نوشته و منتظر فرمان هستند بايد به جانب آنها رفته بر آنان امير و سردار باشى و زياد را بر طرف راست و شريح را بر سمت چپ قرار داده تا من به خواست خداوند به زودى به تو برسم و نامه‌اى به زياد و شريح نوشته و آنها را به پيروى از مالك اشتر امر فرموده و آن را توسّط حارث ابن جمهان كه از ياران امام(عليه‌السلام) است روانه داشت و صورت نامه اين است):

« زيرا او از كسانى نيست كه بيم سستى و لغزيدن و كندى از كارى كه شتاب در آن به احتياط و هوشمندى سزاوارتر است، و شتاب بكارى كه كندى در آن نيكوتر است در او برود».

(مالك براى بدست آوردن رضا و خوشنودى خدا كوشش داشته و هيچ گاه سستى به خود راه ندهد و بيهوده سخن نگفته كارى انجام نخواهد داد).

(ترجمه‌ و شرح ‌نهج‌­البلاغه، فيض‌الاسلام، ج5، ص858)

شروح

- ترجمۀ توضیح نهج البلاغه (آیت الله شیرازی)
از نامه‌هاى آن حضرت(عليه‌السلام) به دو تن از اميران سپاه خود:

شخصيت نظامى مالك اشتر

(دو تن از اميران ارتش امام(عليه‌السلام) به نام‌هاى «زياد بن نضر» و «شريح بن هانى» به فرماندهى دوازده هزار نفر به سوى شام گسيل شدند. در مسير با لشكر شام برخورد كردند و طى نامه‌اى موضوع را به اطلاع امام (عليه‌السلام) رساندند. حضرت مالك اشتر را به يارى آنان فرستاد و در نامه‌اى خطاب به آنها فرمودند):

«زيرا از مالك اشتر بيم سستى و ترس از خطا و اشتباه در جنگ وكندى درامورى كه شتاب شرط آنها است و نيز بيم شتاب در آنچه كندى سزاوار و شايسته آن است، نمى‌رود».

(ترجمۀ توضیح نهج‌البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج3، ص531)
- شرح نهج‌البلاغه (ابن میثم)
نامه‌ی حضرت(علیه‌السلام) به دو نفر از امراى لشكرش:

امام(علیه السلام) به دو فرمانده خود چند دستور داده است كه بيان مى‌شود:

1- «دستور فرمانده‌شان مالك اشتر را در آنچه مصلحت انديشى مى‌كند بشنوند و پيروى كنند تا امورشان نظم بگيرد و در برخورد با دشمن سبب پيروزى آنان شود.

2- او را درجنگ و نيز در اظهار انديشه و رأى، زره و سپر براى خود قرار دهند، زيرا او كسى است كه نه، بيم ضعف و ناتوانيش در جنگ مى‌رود و نه‌ احتمال لغزش وخطا در انديشه‌اش وجود دارد، نه در امورى كه مصلحت است سريع‌تر انجام شود، كندى مى‌كند و نه در آنچه كه بهتر است، تاخير افتد و كندى شود، عجله و شتاب مى‌كند بلكه هر كارى را به جايش انجام مى‌دهد».

در اين عبارت، لفظهاى زره و سپر استعاره‌اند زيرا چنان كه اين دو، صاحبشان را در جنگ از تأثير سلاح دشمن حفظ مى‌كنند، او هم كه داراى مهارت جنگى و انديشه درست است ياران خود را از شرجنگ و نقشه‌هاى دشمن محافظت مى‌كند. موفقيت بسته به لطف خداست.

(ترجمه‌­ی شرح‌ نهج‌ البلاغه‌، ابن‌ميثم، ج4، صص652-654)
- شرح نهج البلاغه (ابن ابی الحدید)
از نامه اى از آن حضرت(علیه‌السلام) به دو امير از امیران سپاهش:

اين نامه با عبارت«و قد امّرت عليكما و على من فى حيزكما مالك بن الحارث الاشتر؛ همانا بر شما وكسانى كه در حوزه شما هستند مالك بن حارث اشتر را فرمانده كردم» شروع مى‌شود.

پاره‌اى از فضايل مالک اشتر

اشتر همان كسى است كه در جنگ جمل با عبد الله بن زبير دست به گريبان شد و مدتى همچنان كه هر دو سوار با اسب هايشان بودند، ستيز كردند و سرانجام هر دو بر زمين افتادند و عبد الله بن زبير زير اشتر قرار گرفت و فرياد مى‌كشيد كه من و مالك را با هم بكشيد ولى از شدت درگيرى و گرد و خاك فهميده نشد ابن زبير چه مى‌گويد. مردم مالك را به اشتر مى‌شناختند و از نامش آگاه نبودند. اگر ابن زبير مى‌گفت من و اشتر را بكشيد بدون ترديد هر دو كشته مى‌شدند.

اشتر در اين باره اين اشعار را سروده است: اى عايشه اگر اين نبود كه سه روز بود گرسنه بودم خواهر زاده‌ات را كشته مى‌يافتى. بامدادى كه نيزه‌ها از هر سو او را فرو گرفته بود و بانگ هياهو چون فرو ريختن دژها بود او فرياد مى‌كشيد من و مالك را بكشيد، سيرى و جوانى او موجب نجات او از چنگ من شد كه من پيرمرد نسبتا ناتوان بودم.

ستايش امير المؤمنين على[علیه‌السلام] در اين عهد نامه از مالك اشتر با همه اختصارش به جايى رسيده است كه با سخن طولانى هم نمى‌توان به آن رسيد: به جان خودم سوگند كه اشتر شايسته اين مدح است، دلير و نيرومند و بخشنده و سالار و بردبار و فصيح و شاعر بود و نرمى و درشتى را با هم داشت. گاه خشم و درشتى درشت بود وگاه نرمى و مدارا نرمى مى‌كرد.[مختصری از فضایل را ذکر کردیم.]



اشتر در سال سى و نهم هجرت كه از سوى حضرت على[علیه‌السلام] به حكومت مصر مى‌رفت، درگذشت.

(جلوه‌ تاريخ ‌درشرح‌ نهج‌البلاغه‌، ‌ابن‌ابی‌الحديد، ج6، ص317)

واژه شناسی

- وَهْن
ضعف و سستی.[1]
- سَقْطَتُهُ
لغزش او.[2]
- إِسْرَاع
شتاب.[3]
- أَحْزَم‌
به هوشیاری و دور اندیشی نزدیکتر.[4]
- الْبُطْء
درنگ.[5]
- أَمْثَل‌
سزاوارتر و بهتر.[6]

واژه کاوی

- وَهْن
«وَهْنُ» به معنی ضعف و سستی در عمل و اراده[7]، جسم[8]، خلقت، اخلاق[9] و آرزو[10] است.

«وَهْنُ» بر ضعیفی دلالت می‌کند[11] و ضعف درجسم مانند ضعف در عقل است.[12]



تفاوت «وهن» و «ضعف»:

ضعف ضد قوت و به معنی نقصان قوت است. ضعف از فعل و آفرینش خدا است؛ برای مثال گفته می‌شود خدا او را ضعیف خلق کرد یا قوی آفرید گفته نمی شود خدا او را «واهن» خلق کرد اما گاهی از باب مجاز واژه «ضعف» به جای واژه «وهن» که به معنی شکسته شدن حد و ترس و مانند آن است به کار می‌رود؛ مثلاً خدا در قرآن فرموده است: «وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَكانُوا؛ ناتوان نشدند و [در برابر دشمن] سر تسلیم و فروتنی فرود نیاوردند»[13]یعنی همچون ناتوانان رفتار نکردند.[14]
- إِسْرَاع
واژه‌ی سرعت نقطه‌ی مقابل كندى و آرامى است[15] که در اجسام و افعال[16] و سخن گفتن[17] به كار مى‌رود.



تفاوت «سرعت» و«عجله»:

سرعت پیش افتادن در چیزی است که پیشی گرفتن در آن سزاوار و پسندیده است و نقیض آن یعنی درنگ کردن ناپسند است و عجله پیش افتادن در چیزی است که پیشی گرفتن در آن ناپسند باشد ولی هنگامی که حضرت موسی(علیه‌السلام) به خدا عرض می‌‌‌‌کند : «وَ عَجِلْتُ إِلَيْكَ رَبِّ لِتَرْضى؛ و من ای پروردگارم به سویت شتافتم تا خوشنود شوی.»[18] عجله در اینجا به معنای سرعت است.[19]
- أَحْزَم
«حزم‌» دراصل یعنی چیزی را به اندازه، محکم بستن است.[20]

«حزم‌» به معنی جمع کردن است.[21]

«أَحْزَمُ‌» به معنی دوراندیش‌تر، استوارتر، زیرک‌تر[22]و محتاطانه‌تر است.[23]

از ماده «حزم» هفت مورد درنهج البلاغه آمده است.[24]
- الْبُطْء (بطء)
«الْبُطْءُ» در اصل به معنی درنگ کردن در انجام کار،[25] راه رفتن[26] و حرکت کردن[27] است.

نکته‌ها و پیام‌ها

1- وقتی انسان روح بزرگ و قوی دارد می‌تواند کارهای بزرگی انجام دهد و سریع‌تر به اهدافش برسد.

2- مؤمنین باید روحیه‌های همدیگر را تقویت کنند تا بتوانند در برخورد و روبرو شدن با دشمنان دین و هوای نفس ایستادگی کنند.

3- گاهی یک لحظه سستی و تنبلی در برابر حجت خدا، امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه) خسارت‌های جبران ناپذیری در پی دارد و روی نسل انسان، اثر وضعی می‌گذارد؛ مانند حضرت یوسف (علیه السلام) که یک لحظه در برابر امام زمانش (پدرش) سستی کرد و اثر وضعی آن این بود که نور نبوت از نسل او خارج شد.

4- افراط و تفریط در دین اسلام پسندیده نیست؛ اما در کسب معنویات با شتاب حرکت کنیم تا فرصت‌ها که مانند ابرها در حال حرکت هستند را ازدست ندهیم ولی در خرید زرق و برق دنیا (غیراز مایحتاج زندگی) باید آنها را به تأخیر انداخت.

5- گاهی ضعف در خلقت و گاهی در اخلاق است؛ در صورتی که ضعف، اخلاقی هست باید آن را برطرف کنیم.

6- افراد هدفمند، دوراندیش هستند.

7- همانطور که وقتی جسم ضعیف و ناتوان می‌شود انسان وظیفه دارد آن را درمان کند درمورد عقل هم همین‌طور است؛ با خواندن قرآن حکیم و احادیث اهل بیت(علیهم السلام) و خوردن برخی مواد غذایی(هم چون کدو حلوایی) می‌توان عقل را تقویت کرد.

8- هر یک از گناهان، سبب ضعف عقل و چه بسا از بین رفتن آن می‌شود که دیگر تا آخر عمر به انسان باز نمی‌گردد.

9- سزاوار است انسان کارهای نیک را با سرعت انجام دهد ولی در صحبت کردن با دیگران درنگ و تأمل کند.

10- یکی از اسباب نجات و در امان بودن از فتنه های آخرالزمان، دوراندیشی است و دور اندیشی صحیح، خود مستلزم مطالعه کردن و مشورت با خردمندان و به کارگیری آن است.

11- اراده و تصمیمی که به همراهش دور اندیشی نباشد خیری در آن نیست.

12- برای تربیت کردن فرزندان مهدوی لازم است دوراندیش باشیم تا بتوانیم برنامه ریزی دقیق انجام دهیم.





راهکارهایی از نهج البلاغه برای بهبود زندگی اجتماعی:
1-نخستین مرحله برای مقابله با دشمنان دین اسلام و پیروز شدن، دوراندیشی خردمندانه است.

[1]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص531.

[2]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص531.

[3]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص531.

[4]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص531.

[5]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص531.

[6]- توضيح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج3، ص531. 

[7]- كتاب العين، ج‌4، ص92.   

[8]- فرهنگ ابجدى، ص998.

[9]- قاموس قرآن، ج‌7، ص256.   

[10]- كتاب الماء، ج‌3، ص1337.    

[11]- معجم المقاييس اللغه، ج‌6، ص149.    

[12]- فقه اللغه، ص56.    

[13]- آل عمران، آیه146.

[14]- الفروق في اللغه، ص108.   

[15]- ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‌2، ص209.    

[16]- ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‌2، ص209.    

[17]- لسان العرب، ج‌8، ص151.    

[18]- طه، آیه84.

[19]- الفروق في اللغه، ص198.    

[20]- معجم المقايس اللغه، ج‌2، ص 53.

[21]- معجم المقايس اللغه، ج‌2، ص 53.

[22]- کلید گشایش نهج البلاغه، ص170.

[23]- توضیح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج3، ص531.

[24]- مفردات نهج البلاغه، ج1، ص257.

[25]- معجم المقايس اللغه، ج‌1، ص260.    

[26]- كتاب العين، ج‌7، ص462.    

[27]- ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن ، ج‌1، ص286.   

اضف تعليق