و من دعاء له (علیه السلام) كان يقول إذا لقي العدو محاربا:
«اللَّهُمَّ إِلَيْكَ أَفْضَتِ الْقُلُوبُ وَ مُدَّتِ الْأَعْنَاقُ وَ شَخَصَتِالْأَبْصَارُ وَ نُقِلَتِ الْأَقْدَامُ وَ أُنْضِيَتِ الْأَبْدَانُ».
ترجمهها
«خدايا، دلها به تو رسيده، گردنها به سوی تو کشيده شده (کنايه از خضوع و تواضع) چشمها به طرف تو دوخته شده، قدمها به سوی تو برداشته شده و بدن (در راه اطاعت تو) ضعيف و لاغر گشته است».
(نهج البلاغه، ترجمه فقیهی، ص373)
«بار الها، دل ها به تو پیوسته، و گردنها به سوی تو کشیده شده، و دیدگان به تو دوخته شده، و گام ها به سوی تو برداشته شده، و بدنها در راه تو نحیف و لاغر گشته».
(نهج البلاغه، ترجمه حسین استاد ولی،ص373)
(امام (علیه السلام) در این فرازها نارضایتی خود را از جنگ و نبرد و خونریزی را در قالب دعا مطرح میکند و اثرات سوء آن را خاطر نشان می سازد تا مردم آگاه شوند و آینده خود و فرزندان خویش را تباه نسازند)
«خداوندا ! قلب ها به سویت پرکشیده و گردن ها به درگاهت کشیده و دیده ها به آستانت خیره شده و گامها در راه تو در حرکت و بدن ها در خدمت تو خسته شده است».
(نهج البلاغه ترجمه روان باشرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص533)
«خدايا بسوى تو دلها (ى ما) گشوده گشته، و گردنها (مان) كشيده شده، و چشمها (مان) باز مانده، و پاها (مان) براه افتاده، و بدنها (مان) نزار گرديده است (از غير تو چشم پوشيده و در اطاعت و بندگيت از همه چيز گذشتهايم، پس ما را يارى فرما تا رضاء و خوشنودى ترا بدست آوريم.)».
(ترجمه و شرح نهج البلاغه، فيضالاسلام، ج5، ص861)
شروح
«خدايا، قلبهايمان با تضرّع به درگاه حضرتت روى آورده و گردنهايمان براى نيل به گشايش و يارىات به پيشگاهت دراز گرديده و چشمهايمان به سمت آسمان، آن جايگاه فرازينْ به اميد رسيدن پيروزى و روزى دوخته شده و گامهايمان به سوى تو، يعنى جنگ در راه تو، حركت كرده است. زيرا رفتن به جنگ گامبرداشتن به سوى فرمانبردارى از خداست. و بدنهايمان در راه طاعت تو زار و نحيف گرديده است».
(ترجمۀ توضیح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج3، ص534)
«روايت شده است كه هر گاه جنگ شدت مىيافت و سوار مركب مىشد، نام خدا را بر زبان مىآورد و سپس مىفرمود: حمد خدا را بر نعمتها و فضايل همگانيش، پاك و منزه است آن كه اين مركب را در اختيار ما گذاشت در حالى كه ما توانش را نداشتيم و ما به سوى پروردگارمان مىرويم، بعد رو به طرف قبله مىكرد و دستهايش را بلند مىكرد و مىگفت: بار الها گامها را به سوى تو برداشتم... تا آخرين كلمه خير الفاتحين، و بعد به يارانش مىفرمود با بركت خدا راه بيفتيد و سپس مىگفت: اللَّه اكبر اللَّه اكبر لا اله الا اللَّه و اللَّه اكبر، يا اللَّه يا احد يا صمد، يا رب محمد، بسم اللَّه الرحمن الرحيم و لا حول و لا قوة الا باللَّه العلى العظيم، اياك نعبد و اياك نستعين، اللهم كف عنا ايدى الظالمين و اين بود شعار حضرت در جنگ صفين.
معمولا نظر امام (علیه السلام) بر اين بوده است كه جهاد را به عنوان عبادتى خالص براى خدا انجام دهد، و چون كمال عبادت و رمز سودمنديش آن است كه همراه با ياد خدا و توجه باطن به سوى او باشد، به اين دليل، چنان كه در اين سخن و مواردى شبيه آن موجود است، روش حضرت در هنگام جهاد تضرع و زارى و توجه به حق تعالى بود، تا هم عبادتش را از روى خلوص و مطلوب انجام دهد و هم طلب پيروزى و نصرت براى غلبه بر دشمن، از خداوند كرده باشد، پس با تعبير باز شدن دلها به سوى حق تعالى اشاره به كمال اخلاص براى خدا در حال جهاد كرده، و با كشيده شدن گردنها و خيره شدن چشمها بهجانب ذات اقدس او لازمه اخلاص را كه چنين وضع و هيأت مخصوصى براى انسان حاصل مىشود، اراده فرموده، و با جابجا شدن گامها و لاغرى جسدها اشاره به اين مطلب كرده است كه سفر جهاد و رنجهاى فراوانش تنها براى خدا و وصول به قرب و رضايت او انجام يافته است».
(ترجمهی شرح نهج البلاغه، ابنميثم، ج4، صص 661 و 662)
واژه شناسی
واژه کاوی
«فَضَاء» به معنای مکان فراخ و پهناور است.[8]
جناب علی بن جعفر روایت میکنند: از برادرم موسی بن جعفر (علیه السلام) پرسیدم: «... سَأَلْتُهُ عَنِ الْمَيِّتِ يُغَسَّلُ فِي الْفَضَاء»[9] واژه «الْفَضَاء» در این روایت به معنای «فضای باز» است بدین ترتیب این عبارت اینگونه ترجمه میشود: اگر میان میّت و آسمان پوششی نباشد چه حکمی دارد؟[10]
«أَفْضَى فلانٌ إلى فلانٍ» یعنی شخصی به دیگری رسید و اصل این واژه به معنای این است که شخصی به مکان باز و وسیع دیگری رسید.[11]
خدای متعال در قرآن میفرماید:
«... و قد أَفْضى بَعْضُكُمْ إِلى بَعْضٍ».[12] واژه «أَفْضَى» در این آیه به این معنا است که شخصی به دیگری پیوست[13] و تا آخرین حد به او نزدیک شد بهگونهای که میان آن دو برای نزدیکی مانعی وجود نداشت.[14]
این فعل با حرف جر «إلی» متعدی شده است؛ زیرا وقتی «أَفْضى» با «إلی» همراه شود به معنای وصول و رسیدن است.[15]
«شخوص» به معنی بالارفتن[17] و رفتن از جایی به جایی است.[18]
«شَخْص» به معنی ذات انسان و غیر از آن است.[19] سیاهی انسان یا غیر آن که از دور دیده میشود «شخص» نام دارد.[20] چیزی «شخص» نامیده نمیشود مگر آن جسمی که اجزای آن گردآوری شده و میان آنها الفت وجود دارد، جسمی که دارای ارتفاع باشد و سیاهی آن از دور دیده شود.[21]
«شاخص» یعنی رونده به جایی دور[22]، خیره شونده، چشم دوخته و بالا رونده.[23]
هجده مورد از این لفظ در نهج البلاغه آمده است.[24]
نکتهها و پیامها
1. امیرالمؤمنین (علیه السلام) در هنگام نبرد این دعا را میخواندند؛ در حال جنگ و همچنین در حال درماندگی معمولاً انسان از خویش و هستیاش گذشته و در این حالت از همه بریده و به خدا دل میسپرد و به سوی او توجه میکند. اگر انسان بتواند در غیر از حالت اضطرار نیز از غیر خدا قطع امید کند میتواند بهآسانی با او مناجات کند.
2. کسی که با ایمانش به سوی خدا توجه کند با ایمان حقیقی خود او را میبیند.
امام صادق (علیه السلام) فرمودند: در آن ميان كه امير المومنين (علیه السلام) در كوفه بر منبر سخنراني ميفرمود، مردي كه نامش ذعلب بود برخاست- او مردي شيوا سخن و قوي القلب بود- عرض کرد: اي امير مؤمنان آيا پروردگارت را ديدهاي؟
امام فرمودند: واي بر تو اي ذعلب من پروردگاري كه نديدهام عبادت نکردهام.
عرض كرد: اي امير مؤمنان، او را چگونه ديدهاي؟
فرمودند: واي بر تو اي ذعلب ديدگان او را به نگاه چشم ندیدهاند؛ لیکن دلها او را با حقیقت ایمان دیدهاند.[25]
[1]- ترجمۀ توضيح نهج البلاغه آیت الله سید محمد شیرازی، ج3، ص534.
[2]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص533.
[3]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص533.
[4]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص533.
[5]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص533.
[6]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص533.
[7]- قاموس قرآن، ج5، 192.
[8]- كتاب العين، ج7، ص63.
[9]- قرب الإسناد (ط - الحديثة)، ص182.
[10]- مجمع البحرين، ج1، ص331.
[11]- كتاب العين، ج7، ص64.
[12]- نساء/ 21.
[13]- لسان العرب، ج15، ص157.
[14]- مجمع البحرين، ج1، ص331.
[15]- لسان العرب، ج15، ص157.
[16]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج6، ص26.
[17]- مفردات نهج البلاغه، ج2، ص17.
[18]- المصباح المنير في غريب الشرح الكبير، ج2، ص306.
[19]- لسان العرب، ج7، ص45.
[20]- مجمع البحرين، ج4، ص173.
[21]- مجمع البحرين، ج4، ص173.
[22]- عبده، ج3، ص5 به نقل از کلید گشایش نهج البلاغه، ص434.
[23]- مفردات نهج البلاغه، ج2، ص18.
[24]- مفردات نهج البلاغه، ج2، ص17.
[25]- عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: بَيْنَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع يَخْطُبُ عَلَى مِنْبَرِ الْكُوفَةِ إِذْ قَامَ إِلَيْهِ رَجُلٌ يُقَالُ لَهُ- ذِعْلِبٌ ذُو لِسَانٍ بَلِيغٍ فِي الْخُطَبِ شُجَاعُ الْقَلْبِ فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ هَلْ رَأَيْتَ رَبَّكَ قَالَ وَيْلَكَ يَا ذِعْلِبُ مَا كُنْتُ أَعْبُدُ رَبّاً لَمْ أَرَهُ فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ كَيْفَ رَأَيْتَهُ قَالَ وَيْلَكَ يَا ذِعْلِبُ لَمْ تَرَهُ الْعُيُونُ بِمُشَاهَدَةِ الْأَبْصَارِ وَ لَكِنْ رَأَتْهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِيمَان. (كافی (ط - الإسلاميه)، ج1، ص138)
اضف تعليق