و قال (علیه السلام):
«الْبُخْلُ عَارٌ وَ الْجُبْنُ مَنْقَصَةٌ وَ الْفَقْرُ يُخْرِسُ الْفَطِنَ عَنْ [حَاجَتِهِ] حُجَّتِهِ وَ الْمُقِلُّ غَرِيبٌ فِي بَلْدَتِه».
ترجمهها
(نهج البلاغه، ترجمه فقیهی، ص653)
(نهج البلاغه، ترجمه حسین استاد ولی، ص469)
(نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص673)
(ترجمهوشرحنهجالبلاغه، فيضالاسلام، ج6، ص1089)
شروح
(ترجمۀ توضیح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج4، ص344)
(ترجمه ی شرحنهجالبلاغه ی ابنميثم، ج5، ص 404_407)
ابن ابى الحديد سپس سخنانى در باره اهميت مال براى حفظ آبرو نقل كرده است و مىگويد: گفته شده است مال تو پرتو و نور توست، اگر مىخواهى منكسف و تاريك شوى همه آن را پراكنده و تباه ساز. به اسكندر گفته شد: به چه سبب فلاسفه با همه حكمت خود و شناختى كه از دنيا دارند مال خود را حفظ مىكنند گفت: براى اينكه دنيا ايشان را نيازمند نكند كه كارى را كه سزاوار ايشان نيست، انجام دهند.
يكى از پارسايان گفته است: نخست دو گرده نان خود را فراهم ساز و سپس به عبادت پرداز.
امام حسن (عليه السّلام) فرموده است: هر كس مدعى شود و گمان برد كه مال را دوست ندارد، در نظر من دروغگوست و اگر بدانم راست مىگويد، در نظرم احمق است).
(جلوهتاريخدرشرحنهجالبلاغه، ابنابىالحديد، ج7، ص229)
واژه شناسی
واژه کاوی
«فِطنَت» به معنای سرعت فهمیدن، تیزهوشی[10] و مهارت آشکار و مخالف ندانستن است؛[11] البته فهمی که خدا به شخص عطا کرده و از راه اکتساب به دست نیامده است.[12]
«فاطِن» به معنای زيرك و باهوش است.[13] «فَطِن» مترادف «فاطِن» است. [14]
به شخصی «فَطِن» گفته میشود که دارای مهارت و فهم است،[15] سریع به مسائل پی میبرد،[16] مسائل را به صورت روشن و آشکار میفهمد،[17] تمام زوایا و حواشی آن را میشناسد و در صورتهای مختلف آن مهارت دارد.[18]
«فطانَت» به معنی آمادگی بالای ذهنی برای درک مسائلی است که به ذهن میآید.[19]
وزن «فَطُنَ» زمانی به کار میرود که دانستن مسائل و فهم آن در طبیعت انسان ملکه شده باشد.[20]
تفاوت «فطنت» و «علم»:
«فطنت» یعنی شخصی به چیزی آگاهی پیدا کند، و مخالف آن این است که انسان نسبت به چیزی بیتوجه باشد. صفت «فَطِن» به غافل نسبت داده نمیشود.
میتوان گفت اگر شخص بخواهد مسئلهای را که پیچیده و مبهم است بشناسد اول باید «فَطِن و تیزهوش» باشد.
اگر انسان به مسئلهای که برایش پیچیده بوده علم پیدا کند نمیتوان به او «فَطِن» گفت؛[21] زیرا «فَطِن» به کسی گفته میشود که سریع به مسائل پی میبرد.[22]
بنابراین هر فطنتی علم است ولی هر علمی فطنت نیست.[23]
تفاوت «فطنت» و «کیس»:
به شخصی «فَطِن» گفته میشود که سریع به مسائل پی میبرد،[24] مسائل را به صورت روشن و آشکار میفهمد؛[25]البته فهمی که خدا به شخص عطا کرده و از راه اکتساب به دست نیامده است.[26]
«کیاست» علم نیست. «کَیِّسْ» به کسی میگویند که در امور سرعت حرکت داشته باشد و معانی مورد نظر گوینده را از غیر آن دریافت کند؛ برای مثال «غُلامٌ کَیِّسْ» غلامی است که مقصود از اوامر مولایش را سریع متوجه میشود و حواشی را رها میکند.[27]
به دلالت روشنی که بر اساس راه راست است و بر درستی یکی از دو نقیض حکم میکند «حُجَّت» میگویند.[31]
«حُجَّت» مصدر و به معنای «احتجاج» و «استدلال» است.[32]
میتوان به سخنانی که با آنها احتجاج باطل میشود نیز «حجّت» گفت.[33] همانطور که در قرآن کریم آمده است:« وَ الَّذِينَ يُحَاجُّونَ فِي اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما اسْتُجِيبَ لَهُ حُجَّتُهُمْ داحِضَةٌ عِنْدَ رَبِّهِم؛ و كسانى كه در باره خدا پس از اجابت [دعوت] او به مجادله مىپردازند، حجّتشان پيش پروردگارشان باطل است، و خشمى [از خدا] برايشان است و براى آنان عذابى سخت خواهد بود». [34]
«حُجَّت» به دلیل اینکه مورد توجه قرار میگیرد «حجت» نامیده شده است.[35] جمع آن«حُجَج» و «حِجاج» است.[36]
تفاوت «حجّت» و «دلالت»:
اگاهی انسان با تأمل در چیزی به علم میرسد، اینگونه از مجهول به معلوم رسیدن «دلالت» نام دارد. وقتی چیزی بر خودش یا بر ویژگی که در خودش است دلالت کند به آن، «حجت» میگویند.[37]
برخی دیگر نیز «حجت» را استقامت در نظر میدانند.[38]
تفاوت «حجة العقل» و «حجة الله»:
«حجة الله» یا «دلالة الله» عنوانی است که به کسی یا چیزی اطلاق میشود که خدا آنها را در این منصب قرار داده است؛ اما «حجة العقل» و «دلالة العقل» چیزی است که انسان با شناخت آن به یک علمی دست پیدا میکند. [39]
«قلّ» به معنای کم است و تفاوتی ندارد این اندکی در امور مادی باشد یا در امور معنوی؛ در کیفیت شیء باشد یا در کمیّت آن؛ در زمان باشد یا در مکان آن، این واژه در همه این صورتها بهکار برده میشود.[41]
گاهی واژه «قِلَّت» کنایه از خواری است.[42]
به آن چیزی که انسان، آن را کم میشمارد «قُلَّت و قِلَّت» میگویند.[43]
«أَقَلَّ» یعنی شخصی فقیر شد.[44]
به کسی «مُقِل» گفته میشود که کمدرآمد و بینوا و مستمند است،[45] همچنین به کسی که بسیار ثروتمند بوده ولی فقیر شده است «مُقِلّ» میگویند[46]
تفاوت «قلیل» و «یسیر»:
واژه «قِلَّت» برای بیان اندک بودن تعداد استفاده میشود؛ مثلاً در قرآن آمده «إِنَّ هؤُلاءِ لَشِرْذِمَةٌ قَليلُون؛ یعنی آنها گروهی اندک هستند».[47] یعنی آن گروه نسبت به دیگران کمتر هستند.
«قِلت» بر کمی تعداد دلالت دارد و «یسیر» یعنی چیزی که به دست آوردنش آسان است؛ برای مثال ممکن است به دست آوردن مبلغ زیادی مال، آسان باشد؛ به این مال یسیر گفته میشود، اما قلیل اطلاق نمیشود.
گاهی واژه «یسیر» در جایگاه «قلیل» به دلیل نزدیک بودن معنای آنها به کار میرود.[48]
[1]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص673.
[2]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص673.
[3]- فرهنگ ابجدى، ص873.
[4]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص673.
[5]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص673.
[6]- فرهنگ ابجدى، ص319.
[7]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص673.
[8]- فرهنگ ابجدى، ص192.
[9] - معجم المقاییس اللغة، ج4، ص510.
[10]- تاج العروس من جواهر القاموس، ج18، ص434.
[11]- تاج العروس من جواهر القاموس، ج18، ص434.
[12]- تاج العروس من جواهر القاموس، ج18، ص434.
[13]- فرهنگ ابجدى، ص652.
[14]- فرهنگ ابجدى، ص667.
[15]- كتاب العين، ج7، ص 435.
[16]- كتاب الماء، ج3، ص1005.
[17]- كتاب العين، ج7، ص 435.
[18]- المصباح المنير في غريب الشرح الكبير، ج2، ص477.
[19]- تاج العروس من جواهر القاموس، ج18، ص434.
[20]- مجمع البحرين، ج6، ص294.
[21]- الفروق في اللغة، ص77.
[22]- كتاب الماء، ج3، ص1005.
[23]- الفروق في اللغة، ص77.
[24]- كتاب الماء، ج3، ص1005.
[25]- كتاب العين، ج7، ص 435.
[26]- تاج العروس من جواهر القاموس، ج18، ص434.
[27]- الفروق في اللغة، صص77 و 78.
[28]- فرهنگ ابجدى، ص319.
[29]- لسان العرب، ج2، ص 228.
[30]- المحيط في اللغة، ج2، ص292.
[31]- مفردات ألفاظ القرآن، ص219.
[32]- تاج العروس من جواهر القاموس، ج3، ص318.
[33]- مفردات ألفاظ القرآن، ص219.
[34]- شورى، آیه16.
[35]- لسان العرب، ج2، ص228.
[36]- فرهنگ ابجدى، ص319.
[37]- الفروق في اللغة، صص60 و 61.
[38]- الفروق في اللغة، صص60 و 61.
[39]- الفروق في اللغة، صص60 و 61.
[40]- معجم المقاييس اللغة، ج5، ص3.
[41]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج9، ص309.
[42]- مفردات ألفاظ القرآن، ص680.
[43]- معجم المقاييس اللغة، ج5، ص3.
[44]- مجمع البحرين، ج5، ص454.
[45]- فرهنگ ابجدى، ص852.
[46]- أساس البلاغه، ص521.
[47]- شعراء، آیه54.
[48]- الفروق في اللغه، ص247.
اضف تعليق