و قال (علیه السلام):
«الْعَجْزُ آفَةٌ وَ الصَّبْرُ شَجَاعَةٌ وَ الزُّهْدُ ثَرْوَةٌ وَ الْوَرَعُ جُنَّةٌ وَ نِعْمَ الْقَرِينُ الرِّضَى».
ترجمهها
- ترجمه نهج البلاغه (فقیهی)
«ناتوانى (خواه از لحاظ جسمى و خواه از جهت روحى) آفت است و موجب ناراحتى، پارسايى، توانگرى است پاکدامنى به منزله سپرى است (که مانع از ارتکاب کارهاى ناشايسته مى گردد) خشنودى به آنچه خدا خواسته همنشين و همراه خوبى است».
(نهج البلاغه، ترجمه فقیهی، ص653)
(نهج البلاغه، ترجمه فقیهی، ص653)
- ترجمه نهج البلاغه (استاد ولی)
«ناتوانی آفت است و شکیبایی دلیری. بیمیلی به دنیا ثروت است و پرهیزگاری سپر. و حالت رضا خوب همنشینی است».
(نهج البلاغه، ترجمه حسین استاد ولی، ص469)
(نهج البلاغه، ترجمه حسین استاد ولی، ص469)
- ترجمه وشرح نهج البلاغه (بهرام پور)
«ناتوانی آفت است و شکیبایی شجاعت زهد ثروت است و تقوا سپر نگهدارنده و چه همنشین خوبی است خرسندی به تقدیر».
(نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص673)
(نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص673)
- ترجمه نهج البلاغه (فیض الاسلام)
«و شكيبائى دلاورى است، و پارسائى دارائى است (زيرا پارسا مانند مال دار كه بكسى نيازمند نيست بدنيا و كالاى آن نيازمند نمىباشد) و دورى از گناهان سپر است (از عذاب الهىّ، همانطور كه سپر شخص را از شمشير محافظت مىنمايد پرهيزكارى او را از سختيهاى دنيا و آخرت رهائى مىدهد) رضا و خوشنود بودن بقضاء نيكو همنشينى است (همانطور كه همنشين شخص را در رفاه و آسايش دارد، خوشنود به آنچه خداوند خواسته در رفاه و آسايش مىباشد)».
(ترجمهوشرحنهجالبلاغه، فيضالاسلام، ج6، صص1089و1090)
(ترجمهوشرحنهجالبلاغه، فيضالاسلام، ج6، صص1089و1090)
شروح
- ترجمۀ توضیح نهج البلاغه (آیت الله شیرازی)
«و ناتوانى در انجام دادن بايدها و اداى حقوق نوعى آفت و بلا است. و صبر نشانه شجاعت است؛ زيرا انسان بردبارى كه مشكلات را تحمّل مىكند مانند شجاعى است كه سختىهاى جنگ و امثال آن را تحمل مىنمايد. و پارسايى و زهد نوعى ثروت است؛ يعنى زاهد مانند ثروتمند است كه به كسى احتياج ندارد؛ زيرا از دنيا گريزان است و از آن بىنياز.
و ورع در گناهان و خويشتندارى سپرى است ايمنكننده از ناگوارىهاى دنيا و آخرت. رضامندى بهترين همنشين است؛ زيرا هركه به تقدير الهى راضى باشد هماره خرسند است».
(ترجمۀ توضیح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج4، ص344)
و ورع در گناهان و خويشتندارى سپرى است ايمنكننده از ناگوارىهاى دنيا و آخرت. رضامندى بهترين همنشين است؛ زيرا هركه به تقدير الهى راضى باشد هماره خرسند است».
(ترجمۀ توضیح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج4، ص344)
- شرح نهج البلاغه (ابن میثم)
«و عجز و واماندگى آفت و بيچارگى است (كه شخص را از پا در مىآورد) و شكيبائى دلاورى است،
و پارسائى دارائى است (زيرا پارسا مانند مال دار كه بكسى نيازمند نيست بدنيا و كالاى آن نيازمند نمىباشد)
و دورى از گناهان سپر است (از عذاب الهىّ، همانطور كه سپر شخص را از شمشير محافظت مىنمايد پرهيزكارى او را از سختيهاى دنيا و آخرت رهائى مىدهد).
ناتوانى بلا است. كلمه العجز لفظ مهملى است كه احتمال دارد منظور ناتوانى جسمى باشد يعنى ناتوانى بر دخل و تصرّفات بدنى از كارهايى كه بايد توان انجام آنها را داشته باشد، و ممكن است مقصود ناتوانى روحى، يعنى ناتوانى در برابر هواى نفس و جلوگيرى از آن باشد. نوع اوّل، بلاى جسمانى و كمبود در آن است، و دوّمى، بلا و نقصى در عقل و هوش است.
بردبارى دلاورى است، بردبارى فضيلتى از شاخههاى پاكدامنى و تعريف آن چنين است ايستادگى در برابر هواى نفس تا انسان را به سمت لذّتهاى ناروا سوق ندهد. يعنى مبارزه با نفس امّاره كه لازمهاش داشتن فضيلت شجاعت است، از اين رو حمل كلمه: الشّجاعه بر كلمه الصبر حمل لازم بر ملزوم به شمار مىآيد.
پارسايى سرمايه و دارايى است، پارسايى فضيلتى وابسته به پاكدامنى است. در تعريف آن گفتهاند: خوددارى نفس از متاع و خوشيهاى دنياست و چون مالدارى در عرف مردم عبارت است از بىنيازى و فزونى ثروت، به خاطر شباهت پارسايى به بىنيازى حاصل از ثروت، كلمه ثروت را استعاره براى پارسايى آورده است از آن رو كه هر دو باعث بىنيازى مىباشند.
پرهيزگارى سپر است، حقيقت پرهيزگارى عبارت است از پايبندى به كارهاى خوب و از اين رو لفظ الجنّة را استعاره آورده است كه پارسايى نيز همانند سپر انسان را از عذاب خدا در آخرت و از بزرگترين گرفتاريها در دنيا نگه مىدارد، چنان كه با سپر و ديگر سلاحها نگهدارى مىشود.
خوشنودى به قضاى الهى همدمى نيكوست. قبلا روشن شد كه خوشنودى به قضاى الهى، و آنچه مقدّر باشد، خود درى بزرگ از درهاى بهشت، و از جمله نتايج صفات پسنديده است. بديهى است كه چنين چيزى در دنيا و آخرت همدمى نيكوست».
(ترجمهشرحنهجالبلاغه، ابنميثم، ج5، صص404و405و407)
و پارسائى دارائى است (زيرا پارسا مانند مال دار كه بكسى نيازمند نيست بدنيا و كالاى آن نيازمند نمىباشد)
و دورى از گناهان سپر است (از عذاب الهىّ، همانطور كه سپر شخص را از شمشير محافظت مىنمايد پرهيزكارى او را از سختيهاى دنيا و آخرت رهائى مىدهد).
ناتوانى بلا است. كلمه العجز لفظ مهملى است كه احتمال دارد منظور ناتوانى جسمى باشد يعنى ناتوانى بر دخل و تصرّفات بدنى از كارهايى كه بايد توان انجام آنها را داشته باشد، و ممكن است مقصود ناتوانى روحى، يعنى ناتوانى در برابر هواى نفس و جلوگيرى از آن باشد. نوع اوّل، بلاى جسمانى و كمبود در آن است، و دوّمى، بلا و نقصى در عقل و هوش است.
بردبارى دلاورى است، بردبارى فضيلتى از شاخههاى پاكدامنى و تعريف آن چنين است ايستادگى در برابر هواى نفس تا انسان را به سمت لذّتهاى ناروا سوق ندهد. يعنى مبارزه با نفس امّاره كه لازمهاش داشتن فضيلت شجاعت است، از اين رو حمل كلمه: الشّجاعه بر كلمه الصبر حمل لازم بر ملزوم به شمار مىآيد.
پارسايى سرمايه و دارايى است، پارسايى فضيلتى وابسته به پاكدامنى است. در تعريف آن گفتهاند: خوددارى نفس از متاع و خوشيهاى دنياست و چون مالدارى در عرف مردم عبارت است از بىنيازى و فزونى ثروت، به خاطر شباهت پارسايى به بىنيازى حاصل از ثروت، كلمه ثروت را استعاره براى پارسايى آورده است از آن رو كه هر دو باعث بىنيازى مىباشند.
پرهيزگارى سپر است، حقيقت پرهيزگارى عبارت است از پايبندى به كارهاى خوب و از اين رو لفظ الجنّة را استعاره آورده است كه پارسايى نيز همانند سپر انسان را از عذاب خدا در آخرت و از بزرگترين گرفتاريها در دنيا نگه مىدارد، چنان كه با سپر و ديگر سلاحها نگهدارى مىشود.
خوشنودى به قضاى الهى همدمى نيكوست. قبلا روشن شد كه خوشنودى به قضاى الهى، و آنچه مقدّر باشد، خود درى بزرگ از درهاى بهشت، و از جمله نتايج صفات پسنديده است. بديهى است كه چنين چيزى در دنيا و آخرت همدمى نيكوست».
(ترجمهشرحنهجالبلاغه، ابنميثم، ج5، صص404و405و407)
- شرح نهج البلاغه (ابن ابی الحدید)
« ناتوانى آفت است و شكيبايى دليرى، پارسايى توانگرى و پرهيزكارى سپر است و خوشنودى چه نيكو همنشينى است». (آفت به معنى كاستى و چيزى است كه سبب كاستى باشد و ناتوانى بدون ترديد اين چنين است، و در باره صبر گفتهاند، صبر تلخ است و جز آزاده آن را نمىآشامد.
و اينكه فرموده است «پارسايى توانگرى است» سخنى بر حق است، زيرا مال و ثروت چيزى است كه آدمى را از مردم بى نياز گرداند و هيچ چيز چون زهد آدمى را از دنياى ديگران بى نياز نمىكند و در حقيقت زهد بزرگترين توانگرى است.
سقراط در آفتاب نشسته و پشت به خاكهاى چاهى كه در آن مىآرميد، داده بود. پادشاهى كنار او ايستاد و گفت: نياز خود را بخواه. گفت: نياز من اين است كه از كنار من دور شوى كه سايهات مانع استفاده من از آفتاب شده است. و گفته شده است زهد در دنيا عبارت از زهد در رياست و در دوست داشتن ستايش است نه در خوراك و آشاميدنى، و در نظر عارفان زهد، ترك هر چيزى است كه تو را از خداوند باز دارد. در مورد رضا خبرى مرفوع از پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) آورده است كه فرموده است: خداوند متعال مىفرمايد «هر كس به قضاى من راضى نيست، پروردگار ديگرى جز من براى خود برگزيند»).
(جلوهتاريخدرشرحنهجالبلاغه، ابنابىالحديد، ج7، ص230)
و اينكه فرموده است «پارسايى توانگرى است» سخنى بر حق است، زيرا مال و ثروت چيزى است كه آدمى را از مردم بى نياز گرداند و هيچ چيز چون زهد آدمى را از دنياى ديگران بى نياز نمىكند و در حقيقت زهد بزرگترين توانگرى است.
سقراط در آفتاب نشسته و پشت به خاكهاى چاهى كه در آن مىآرميد، داده بود. پادشاهى كنار او ايستاد و گفت: نياز خود را بخواه. گفت: نياز من اين است كه از كنار من دور شوى كه سايهات مانع استفاده من از آفتاب شده است. و گفته شده است زهد در دنيا عبارت از زهد در رياست و در دوست داشتن ستايش است نه در خوراك و آشاميدنى، و در نظر عارفان زهد، ترك هر چيزى است كه تو را از خداوند باز دارد. در مورد رضا خبرى مرفوع از پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) آورده است كه فرموده است: خداوند متعال مىفرمايد «هر كس به قضاى من راضى نيست، پروردگار ديگرى جز من براى خود برگزيند»).
(جلوهتاريخدرشرحنهجالبلاغه، ابنابىالحديد، ج7، ص230)
واژه شناسی
- الْعَجْزُ
ناتوانی.[1]
- جُنَّة
سپر.[2]
واژه کاوی
- عجز
«عجز» دو معنا دارد یکی از آن به معنی ضعف است، یکی از آن به معنی پسین چیزی است.[3]
«عَجز» نقیض و مخالف دور انديشی است؛[4] برای این که شخص عاجز و ناتوان نظرش ضعیف است.[5]
«عَجز» به معنی ناتوانی است.[6] «عاجز» شخصی است که نیروی بدنش از بین رفته و توانایی انجام کاری را ندارد. [7]
«عَجز» در اصل به معنی قرار گرفتن شی در آخر چیزی است اما در سخنان معمولی به معنای ضد قدرت و کوتاهی کردن استفاده میشود.[8]
«عَجز» نقیض و مخالف دور انديشی است؛[4] برای این که شخص عاجز و ناتوان نظرش ضعیف است.[5]
«عَجز» به معنی ناتوانی است.[6] «عاجز» شخصی است که نیروی بدنش از بین رفته و توانایی انجام کاری را ندارد. [7]
«عَجز» در اصل به معنی قرار گرفتن شی در آخر چیزی است اما در سخنان معمولی به معنای ضد قدرت و کوتاهی کردن استفاده میشود.[8]
- جُنَّةٌ (جُنَن)
«جُنَّه» جمع «جُنَن»، پوشاندن؛[9]چیزی که انسان به وسیلهی آن از خطرات مصون میماند. مثلا کت و لباس.[10]
«جُنَّه» به معنی پوشاندن است؛[11] چیزی که انسان به وسیلهی آن از خطرات مصون میماند.[12]
«مِجَنّ»: سپری كه معمولا از فولاد ساخته مىشود[13] و شخص را از آسيب حفظ میكند.[14]
الجُنَان: به معنی سِپَر است. [15]
«جُنَّه» به معنی پوشاندن است؛[11] چیزی که انسان به وسیلهی آن از خطرات مصون میماند.[12]
«مِجَنّ»: سپری كه معمولا از فولاد ساخته مىشود[13] و شخص را از آسيب حفظ میكند.[14]
الجُنَان: به معنی سِپَر است. [15]
[1]- فرهنگ ابجدی، ص600.
[2]- نهج البلاغه، ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص673.
[3]- معجم المقاييس اللغه، ج4، ص232.
[4]- كتاب العين، ج1، ص215 .
[5]- معجم المقاييس اللغه، ج4 ، ص232.
[6]- قاموس قرآن، ج4، ص293.
[7]- فرهنگ ابجدى، ص593.
[8]- قاموس قرآن، ج4، ص293.
[9]- فرهنگ ابجدى، ص305.
[10]- فرهنگ ابجدى، ص305.
[11]- مجمع البحرين، ج6، ص229.
[12]- معجم المقايس اللغه، ج1، ص422.
[13]- فرهنگ ابجدى، ص223.
[14]- فرهنگ ابجدى، ص786.
[15]- فرهنگ ابجدی، ص305.
اضف تعليق