حکمت ها

حکمت هشتم

و قال (علیه‌السلام):

«اعْجَبُوا لِهَذَا الْإِنْسَانِ يَنْظُرُ بِشَحْمٍ‌ وَ يَتَكَلَّمُ بِلَحْمٍ‌ وَ يَسْمَعُ بِعَظْمٍ‌ وَ يَتَنَفَّسُ مِنْ خَرْم».

ترجمه‌ها

- ترجمه نهج البلاغه (فقیهی)
«ز خلقت اين انسان به شگفت آييد که باپيه مى‌بيند (مقصود مرکز بينايى باپيه حدقه چشم مى باشد) و با پاره گوشتى سخن مى‌گويد (مقصود زبان است) و با استخوانى مى‌شنود (استخوان پيچ در پيچ گوش) و با سوراخى (يعنى بينى) نفس مى‌کشد».
(نهج البلاغه، ترجمه فقیهی، ص654)
- ترجمه نهج البلاغه (استاد ولی)
«از این انسان در شگفت باشید که به پاره پیهی می بیند، به پاره گوشتی سخن می‌گوید، به پاره استخوانی می‌شنود و از شکافی نفس می‌کشد».
(نهج‌البلاغه، ترجمه‌استاد ولی، ص469)
- ترجمه نهج البلاغه (بهرام پور)
شگفتی‌های تن آدمی:
«از ویژگی‌های خلقت انسان تعجب کنید، که با پاره‌ای پیه (چشم) می‌بیند و با تکه گوشتی سخن می‌گوید و با قطعه استخوانی می‌شنود و از دریچه‌ای تنفس می‌کند».
(نهج البلاغه ترجمه روان‌با‌شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص674)
- ترجمه نهج البلاغه (فیض الاسلام)
«براى (آفرينش) اين انسان به شگفت آئيد (انديشه نمائيد تا به قدرت و توانائى آفريدگارش پى بريد كه او را طورى آفريده) كه با پيهى (چشم) مى‌بيند، و با گوشتى (زبان) سخن مى‌گويد، و با استخوانى (گوش) مى‌شنود، و از شكافى‌(بينى) نفس مى‌كشد».
(ترجمه‌وشرح‌نهج‌البلاغه، فيض‌الاسلام، ج6، صص 1092و1091)

شروح

- ترجمۀ توضیح نهج البلاغه (آیت الله شیرازی)
«از آفرينش اين انسان تعجّب كنيد كه با قطعه‌اى پيه مى‌بيند». زيرا چشم انسان از چربى مانند پيه تشكيل شده است. «و با قطعه‌اى گوشت سخن مى‌گويد» زيرا زبان انسان مقدارى گوشت است. «و با استخوانى مى‌شنود» زيرا موج به استخوانچه گوش انسان و عصب صماخ برخورد مى‌كند و صدا را مى‌شنود. «و از شكافى نفس مى‌كشد»، كه همان سوراخ بينى و دهان است.
(ترجمۀ توضیح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج4، ص345)
- شرح نهج البلاغه (ابن میثم)
«در مورد اين انسان در شگفت باشيد كه به وسيله پيهى [چشم‌] مى‌بيند و با گوشتى [زبان‌] سخن مى‌گويد، و به وسيله استخوانى [گوش‌] مى‌شنود، و از شكافى نفس مى‌كشد». امام (علیه السلام) به ظرافت آفرينش انسان، نسبت به برخى از رازهاى حكمت خدا در باره آن توجه داده است، و هدف نهايى آن حضرت استدلال بر حكمت آفريدگار و هستى‌بخش انسان بوده است و چهار مورد از موارد توجه و بيدارى را يادآورى كرده است كه عبارتند از ابزار ديدن، سخن گفتن، شنيدن، و نفس كشيدن، و اين موارد را به خصوص يادآورى كرده است، از آن رو كه اينها با همه ناچيزيشان در هستى انسان با تمام بزرگى و مقام بلندى كه در ميان مخلوقات دارد، ضرورت دارند، و هستى انسان وابسته به آنهاست، تا اين كه جاى تعجب و هوشيارى نسبت به آفريدگار دانا باشد، و مقصود امام (علیه السلام) همان چيزى است كه به وسيله آن ديدن انجام مى‌گيرد، همان ماده نرمى كه در اصطلاح پزشكان تخم، ناميده مى‌شود، و يا همان زجاجيه چشم است، زيرا چشم از هفت پرده و سه نوع ماده نرم تشكيل شده و هر كدام نام مخصوصى دارند. و مقصود امام (علیه السلام) از گوشت، زبان است زيرا زبان گوشت سفيد نرمى آميخته به موى‌رگهاى كوچك فراوانى است كه خون در آنها جريان دارد و از اين رو به رنگ سرخ مى‌نمايد و زير زبان موى‌رگها و رگها و عصبهاى زيادى موجود است و در زير دو دهانه وجود دارد كه آب دهان از آنها جارى مى‌شود كه اين دو دهانه به گوشت غدّه‌اى نرمى مى‌رسد كه در بن آن قرار گرفته به نام مولد لعاب و به وسيله همين دو دهانه است كه زبان و پيرامون آن به طور طبيعى تر و تازه است. و مقصود امام (علیه السلام) از استخوانى كه به وسيله آن صداها را مى‌شنود، همان استخوانى است كه به آن، حجرى مى‌گويند، استخوانى سخت كه در مجراى گوش با پيچ و خمهاى زيادى قرار گرفته و همان طور ادامه مى‌يابد تا مى‌رسد به عصبى كه از دماغ خارج مى‌شود و جايى كه مركز جريان روحى حامل قوه شنوايى است، و مقصود امام (علیه السلام) از خرم (شكاف) سوراخ بينى است. در تمام اين موارد و نظاير اينها چه در بدن انسان و چه در ساير حيوانات، عبرتى است براى كسى كه در صدد عبرت گرفتن است، و كمال گواهى به وجود آفريدگار حكيم آنهاست. و هر كسى كه در اجزاى بدن انسان دقت كند، دلايلى از حكمت خداوندى را مشاهده مى‌كند كه انديشه انسان مات و مبهوت، و عقل حيران و سرگردان مى‌شود. امام صادق (علیه السلام) آيه مباركه: «يرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُخَفِّفَ»[1]را قرائت فرمود، آن گاه گفت: چگونه ناتوان و ضعيف نباشد كه به وسيله يك پيه مى‌بيند، و با استخوانى مى‌شنود و توسط گوشتى سخن مى‌گويد در چهار مورد امام (علیه السلام) رعايت سجع متوازى را نيز كرده است.

(ترجمه‌شرح‌نهج‌البلاغه ابن‌ميثم، ج5، صص412و411و413)
- شرح نهج البلاغه (ابن ابی الحدید)
«از اين آدمى شگفتى گيريد، با پيه مى‌نگرد و با پاره گوشتى سخن مى‌گويد و با استخوانى مى‌شنود و از شكافى نفس مى‌كشد».
(جلوه‌تاريخ‌درشرح‌نهج‌البلاغه‌، ابن‌ابى‌الحديد، ج7، ص232)

واژه شناسی

- اعْجَبُوا
تعجب کنید.[2]
- شَحْمٍ
پیه.[3]
- لَحْمٍ‌
گوشت.[4]
- عَظْمٍ‌
استخوان.[5]
- خَرْم
سوراخ.[6]

واژه کاوی

- اِعجَبوا (عجب)
«عَجَب‌» مصدر ثلاثی مجرد واژه «اِعجَبوا» و به معنای شگفتى است[7]؛ و در لغت دو معنا دارد که یکی از این معانی بر بزرگی و طلب بزرگی برای چیزی دلالت دارد.[8]

«عجب» آن حالتى است كه از بزرگ شمردن يا انكار چيزى بر شخصی عارض مي‌شود.[9]

«عَجِبَ‌ لهُ» یعنی شخصی از دیگری در شگفت شد.[10]

«عَجَب‌» و «تَعَجُّب‌» حالتى است كه در موقع ندانستن و جهل نسبت به چيزى به انسان دست مى‌دهد؛ از این رو بعضى از حکیمان گفته‌اند: «عَجَب» و شگفتى چيزى است كه سبب آن شناخته نشود. [11]

«عَجِيب» یعنی تعجّب آور.[12] به چيزي كه نظير آن معروف نيست، عجيب‌ می‌گويند.[13]

«اِعجاب» یعنی به تعجّب آوردن كه گاهى توأم با سرور باشد.[14]«أَعْجَبَ الشي‌ءُ فلاناً» یعنی آن چيز، شخصی را به شگفتى در آورد و شادمان كرد.[15]

«شي‌ء مُعْجِب‌» به معنای چیز نیکویی است.[16]

[1]- سوره نساء، آیه28.

[2]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص674.

[3]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص674.

[4]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص674.

[5]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص674.

[6]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص674.

[7]- فرهنگ ابجدی، ص600.

[8]- معجم المقاييس اللغة، ج‌4، ص243.

[9]- قاموس قرآن،ج‌4، ص292.

[10]- فرهنگ ابجدى، ص600. 

[11]-مفردات الفاظ قرآن، ص547.

[12]- قاموس قرآن،ج‌4، ص293.

[13]- قاموس قرآن،ج‌4، ص292.

[14]- قاموس قرآن،ج‌4، ص292.

[15]- فرهنگ ابجدی، ص 95.

[16]- کتاب العین، ج1، ص235.


اضف تعليق