وَ قَالَ (علیهالسلام):
«خَالِطُوا النَّاسَ مُخَالَطَةً إِنْ مِتُّمْ مَعَهَا بَكَوْا عَلَيْكُمْ وَ إِنْ عِشْتُمْ حَنُّوا إِلَيْكُم».
ترجمهها
(نهج البلاغه، ترجمه فقیهی، ص654)
(نهجالبلاغه، ترجمه حسین استاد ولی، ص470)
(نهج البلاغه ترجمه روانباشرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص675)
(ترجمهوشرحنهجالبلاغه، فيضالاسلام، ج6، ص1092)
شروح
(توضیح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج4، ص347)
(ترجمهشرحنهجالبلاغه، ابنميثم، ج5، ص415)
(جلوهتاريخدرشرحنهجالبلاغه، ابنابىالحديد، ج7، ص234)
واژه شناسی
واژه کاوی
«حَنَنَ» بهمعنی این است که شخصی در قلب خود التفاتی داشته باشد که اقتضای آن شفقت و مهربانی است.[6]
«حَنِين» مصدر «حَنَنَ»[7] بهمعنی اشتياق و آوايى است كه با نرمى و محبّت همراه باشد.[8]
شخص اندوهگین اگر صدای کمی از او خارج شود بهآن «رَنِين» میگویند؛ اگر آن صوت را پنهان کند بهآن «هنين» میگویند؛ اگر آنرا اظهار کند و با نالهای بههمراه درشتی خارج شود بهآن «حنِين» میگویند؛ اگر به آن صدا اضافه کند بهآن «اَنِين» میگویند و اگر در بالا بردن صدا اضافه کند بهآن «حَنِين» میگویند.[9]
زمانیکه «حَنً» با «الیه» همراه شود بهاین معناست که شخصی بهسمت آن چیز رفت [10]و مشتاقش شد.[11]
هشت مورد از ماده «حنن» در نهجالبلاغه بهکار رفته است.[12]
تفاوت «حنین» و «اشتیاق»:
«حنین» و «اشتیاق» مترادف هم هستند با این تفاوت که «حنین» نتیجه «اشتیاق» است و شدت آن را بیان میکند؛ لیکن به دلیل کثرت استعمال، هریک به جاي دیگري به کار رفته است.[13]
[1]- نهج البلاغه، ترجمهی روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص675.
[2]- نهج البلاغه، ترجمهی روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص675.
[3]- معجم المقاييس اللغة، ج2، ص24.
[4]- مفردات نهج البلاغه، ج1، ص293.
[5]- معجم المقاييس اللغة، ج2، ص24.
[6]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج2، ص298.
[7]- فرهنگ ابجدى، متن، ص345.
[8]- مفردات الفاظ قرآن، ص259.
[9]- الفروق في اللغة، ص19.
[10]- لسان العرب، ج13، ص129.
[11]- فرهنگ ابجدى، متن، ص345.
[12]- مفردات نهج البلاغه، ج1، ص293.
[13]- الفروق في اللغة، ص19.
[14]- معجم المقاييس اللغة، ج2 ، ص 208 .
[15]- اساس البلاغه، ص275.
-[16] لسان العرب، ج7 ، ص293.
[17]- لسان العرب، ج7 ، ص291.
[18]- کلید گشایش نهج البلاغه، ص241.
[19]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج3، ص104.
[20]- مفردات نهج البلاغه، ج1، ص338.
اضف تعليق