و قال (علیه السلام):
«إِذَا قَدَرْتَ عَلَى عَدُوِّكَ فَاجْعَلِ الْعَفْوَ عَنْهُ شُكْراً لِلْقُدْرَةِ عَلَيْهِ».
ترجمهها
(نهج البلاغه، ترجمه فقیهی، ص654)
(نهجالبلاغه، ترجمه حسین استاد ولی، ص470)
(نهج البلاغه ترجمه روانباشرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص675)
(ترجمهوشرحنهجالبلاغه، فيضالاسلام، ج6، صص1092و1093)
شروح
(ترجمۀ توضیح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج4، ص347)
(ترجمه شرح نهج البلاغه، ابن ميثم، ج5، ص415)
يكى از دبيران مأمون گناهى كرد و پيش او رفت تا حجتى براى گناه خويش آورد. مأمون گفت: اى فلان بر جاى باش كه يا مىخواهى پوزشى آورى يا سوگندى خورى كه من هر دو را به خودت بخشيدم. و اين كار از سوى تو مكرر شده است كه همواره بدى مىكنى و ما خوبى مىكنيم و گناه مىكنى و ما مىبخشيم، شايد عفو چيزى باشد كه تو را اصلاح كند.
و گفته شده است بهترين كار كسى كه قدرت يافته است، عفو است و زشتترين كار او، انتقام كشيدن است.
و از جمله بردباريها و گذشتى كه با آنكه همراه با افتخار و كبر باشد، پسنديده است. كارى است كه مصعب بن زبير انجام داده است و چنان بود كه چون والى عراق شد، مردم را به حضور پذيرفت تا مقررى ايشان را پرداخت كند. منادى او ندا داد عمرو بن جرموز (قاتل زبير) كجاست به مصعب گفته شد: او گريخته و به جايگاه بسيار دورى رفته است. گفت: آن احمق پنداشته است كه من او را در قبال خون زبير خواهم كشت، به او بگوييد ظاهر شود و در كمال امان و سلامت مقررى خود را بگيرد.
مردى به احنف فراوان دشنام داد و احنف پاسخى نداد. آن مرد گفت: اى واى چيزى او را از پاسخ دادن به من باز نمىدارد، جز آنكه در نظرش خوار هستم.
مأمون چون بر ابراهيم بن مهدى پيروز شد به او گفت: در كار تو رايزنى كردم و به من به كشتن تو اشاره شد ولى من منزلت تو را فراتر از گناه تو ديدم و به سبب لزوم حرمت تو، كشتنت را خوش نمىدارم. ابراهيم گفت: اى امير المؤمنين آن كس كه با او مشورت كردهاى به مقتضاى سياست و عادت نظر داده است ولى تو مىخواهى پيروزى را در پناه عفوى كه به آن عادت كردهاى، به دست آورى، اگر بكشى تو را نظير بسيار است و اگر عفو كنى نظيرى نخواهى داشت. گفت: تو را بخشيدم، در كمال امان برو و به حال خود باش.
اعشى در راه خود گم شد و چون صبح فرا رسيد كنار خيمههاى علقمة بن علاثه بود (كه دشمن سرسخت او بود). عصا كش اعشى گفت: اى ابو بصير، واى از اين بامداد نافرخنده و به خدا سوگند كه اين چادرهاى چرمى خانههاى علقمه است. در اين هنگامجوانان قبيله بيرون آمدند و اعشى را گرفتند و او را پيش علقمه بردند. همين كه اعشى مقابل او قرار گرفت، علقمه گفت: خداى را سپاس كه مرا بدون هيچ عهد و پيمانى بر تو پيروزى داد. اعشى گفت: فدايت گردم، مىدانى اين كار به چه منظور صورت گرفته است گفت: آرى براى اينكه در قبال سخنان ياوهاى كه در حق من گفتهاى آن هم با نيكيهاى من نسبت به تو، اينك از تو انتقام بگيرم. اعشى گفت: نه به خدا سوگند اين چنين نيست، بلكه خداوند تو را بر من پيروزى داد تا اندازه بردبارى تو را در مورد من بيازمايد.
علقمه خاموش شد و اعشى اين ابيات را خواند: (اى علقمه كارها مرا به سوى تو آورد و بد گمان نبوده و نيستم، علاثه جامههاى شرف خود را بر شما پوشانده و بردبارى پوشيده خود را ميراث شما قرار داد، اينك جانها فداى تو باد، جان مرا به من ببخش كه همواره فزونى يابى و كاستى پيدا نكنى). علقمه گفت: چنين كردم و حال آنكه به خدا سوگند اگر اندكى از آنچه در ستايش عامر بن عمر سرودهاى در باره من مىسرودى تو را براى تمام مدت زندگانى بى نياز مىكردم و اگر اندكى از نكوهشهايى كه مرا سرودهاى براى عامر گفته بودى، تو را زنده نمىگذاشت.
معاويه به خالد بن معمر سدوسى گفت: به چه سبب على را اين همه دوست مىداشتى گفت: براى سه چيز، بردباريش چون خشم مىگرفت و راستى او هر گاه كه سخن مىگفت و وفاى او به هر وعدهاى كه مىداد.
(جلوه تاريخ درشرح نهجالبلاغه، ابنابىالحديد، ج7، صص234-236)
واژه شناسی
واژه کاوی
«قَدْر» که مصدر واژه «قَدَرْتَ» است[9] به معنای بینیازی و توانگری است که این دو معنا از «قوت و نیرو» گرفته شده است.[10]
«اَقدار» جمع «قَدَر» است.[11]
اگر خدا به «قدرت» توصیف شود به این معنا است که عجز و ناتوانى از هر جهت از او نفى شده است؛ اما هنگامیکه شخصی، مخلوقات را با وصف «قدرت» توصیف میکند به معنای توانا بودن آنها بر انجام دادن برخی از کارها است.[12]
تفاوت «قدرت» و «غلبه»:
«غلبه» به معنای پیروزی و چیره شدن است؛ برای مثال انسان با استفاده از قدرت و وسایلی دشمنش را شکست میدهد؛ اما «قدرت» فعل انجام شدهای نیست بلکه حالت توانا بودن بر کاری است.[13]گاهی انسان بر دشمن غلبه میکند و گاهی انسان قدرت غلبه کردن دارد ولی این قدرت را عملی نمیکند.
«عَفْو» به معنی این است که انسان، شخصی را که سزاوار بخشش نیست رها کند،[15] از مجازاتش صرف نظر کند[16] و اثر گناه او را از بین ببرد.[17]
«العَفْو» به معنای نادیده گرفتن خطا نیز آمده است.[18]
واژه «عَفْو» جز در مورد گذشت از گناه کسی بهکار نمیرود و اینکه این واژه در تعارفات مردم مرسوم است صحیح نیست.[19]
تفاوت «عَفْو» و «غُفران»:
«عَفْو» به معنای این است که شخصی از کیفر و سرزنش دیگری صرف نظر کند؛ اما «غفران» یعنی او علاوه بر اینکه مجازاتش را رها میکند و او را سرزنش نمیکند به او پاداش نیز میدهد؛ از این رو «غفران» فقط شایسته مؤمنی است که سزاوار آن باشد و غالباً ویژه خدای متعال است.[20]
تفاوت «عَفْو» و «صَفْح»:
«صَفْح» به معنای ترک نکوهش و توبیخ خطاکار است و این واژه رساتر از واژه «عَفْو» است. [21]
[1]- سوره شوری، آیه40.
[2]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص675.
[3]- فرهنگ ابجدى، ص603.
[4]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص675.
[5]- قاموس قرآن، ج5، ص19.
[6]- معجم المقاييس اللغه، ج5 ، ص63.
[7]- قاموس قرآن، ج5، صص246 و 247.
[8]- تاج العروس من جواهر القاموس، ج7، ص370.
[9]- تاج العروس من جواهر القاموس ،ج7 ، ص370.
[10]- تاج العروس من جواهر القاموس ، ج7 ، ص371.
[11]- فرهنگ ابجدى، ص685.
[12]- مفردات ألفاظ القرآن، ص 657.
[13]- الفروق في اللغه، ص 99.
[14]- معجم المقاييس اللغه، ج4، ص56.
[15]- معجم المقاييس اللغه، ج4،ص57.
[16]- فرهنگ ابجدى ، ص 615.
[17]- مجمع البحرين، ج1، ص 300.
[18]- المحيط في اللغه، ج2، ص170.
[19]- تاج العروس من جواهر القاموس ، ج19 ، ص 686.
[20]- الفروق في اللغه، ص230.
[21]- تاج العروس من جواهر القاموس، ج19، ص 686.
اضف تعليق