و قال (علیه السلام):
«مَنْ ضَيَّعَهُ الْأَقْرَبُ أُتِيحَ لَهُ الْأَبْعَدُ».
ترجمهها
- ترجمه نهج البلاغه (فقیهی)
«کسى که نزديکترين کسانش او را فرو گذارند، دورترين کسان از وى به يارى او مىشتابند»، (اگر خويشاوندان نزديک از کمک به او خوددارى کردند، بيگانگان او را يارى مى کنند و در هر حال خداوند، بندگان خود را، فرو نمىگذارد).
(نهج البلاغه، ترجمه فقیهی، ص655)
(نهج البلاغه، ترجمه فقیهی، ص655)
- ترجمه نهج البلاغه (استاد ولی)
«کسی را که نزدیکان واگذارند بیگانگان پذیرای او گردند».
(نهجالبلاغه، ترجمه حسین استاد ولی، ص471)
(نهجالبلاغه، ترجمه حسین استاد ولی، ص471)
- ترجمه نهج البلاغه (بهرام پور)
«کسی را که نزدیکانش رها کنند، بیگانه از او دستگیری کند».
(نهج البلاغه ترجمه روانباشرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص675)
(نهج البلاغه ترجمه روانباشرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص675)
- ترجمه نهج البلاغه (فیض الاسلام)
«كسي را كه خويشان بسيار نزديك (مانند برادر و عمو و دائى) رها كنند بيگانه بسيار دور براى (يارى و كمك) او خواهد رسيد (خداوند كسانى را مىگمارد كه او را تنها نگذارند)».
(ترجمهوشرحنهجالبلاغه، فيضالاسلام، ج6، ص1094)
(ترجمهوشرحنهجالبلاغه، فيضالاسلام، ج6، ص1094)
شروح
- توضیح نهج البلاغه (آیت الله شیرازی)
«هر كس كه خويشاوندان سببى و نسبى او را طرد و به او بىاعتنايى كنند، در آن صورت بيگانگان و افراد دورْ او را از حمايت و يارى خويش برخوردار مىكنند».
(توضیح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج4، ص348)
(توضیح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج4، ص348)
- شرح نهج البلاغه (ابن میثم)
«كسى كه خويشاوندان نزديك تركش كنند، كسان بسيار دور، به او خواهند رسيد». يعنى، خداوند مقدّر كرده و ارادهاش بر اين تعلق گرفته است كه براى هر چيزى علّت و سببى قرار دهد تا بدان وسيله و با وجود آن سبب، آن چيز ضرورت پيدا كند. چون اكثر وقتها نزديكترين افراد خاندان و فاميل انسان براى منافع و كارهاى لازم او اقدام مىكنند، در حكمت خداوندى مقرر نشده است كه جز از طريق آنان سودى عايد انسان شود، بناچار اگر آنها وى را ترك گويند و رها سازند، بايد خداوند كسانى را از افراد بسيار دور و بيگانه مقدّر و معيّن كند تا مصالح و كمك و يارى او را عهدهدار شوند.
(ترجمهشرحنهجالبلاغه، ابنميثم، ج5، صص417و418)
(ترجمهشرحنهجالبلاغه، ابنميثم، ج5، صص417و418)
- شرح نهج البلاغه (ابن ابی الحدید)
هر كس را نزديك رها كند، دور يار او مىشود. گاهى آدمى را كسانى يارى مىدهند كه اميدى به يارى دادن آنان ندارد، و اگر خويشاوندان نزديكش او را يارى ندهند و رها سازند، گروهى از مردم بيگانه در مورد كار او قيام مىكنند. اين موضوع را در مورد رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) به وضوح مىبينيم كه نزديكان و خويشاوندانش از قريش، او را يارى ندادند بلكه بر ضد او دست به دست دادند ولى افراد قبايل اوس و خزرج كه از لحاظ نسبت از همه مردم از او دورتر بودند كه رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم )عدنانى است و ايشان قحطانى، به يارى او قيام كردند. هيچ يك از آن دو گروه يعنى انصار و قريش يكديگر را دوست نمىداشتند تا سر انجام خونها ريخته شد. قبيله ربيعه هم در جنگ صفين به نصرت على (عليه السّلام )قيام كرد و حال آنكه دشمنان مضر بودند كه خويشاوندان و عشيره على بودند. يمانيها نيز در صفين به نصرت معاويه برخاستند و آنان هم دشمنان مضر بودند. خراسانيها كه عجم بودند به يارى بنى عباس كه دولتى عرب بود، قيام كردند و اگر به سيره و تاريخ تأمل كنى نظير اين موضوع را فراوان و به صورتى شايع خواهى ديد.
(جلوهتاريخدرشرحنهجالبلاغه، ابنابىالحديد، ج7، صص238و239)
(جلوهتاريخدرشرحنهجالبلاغه، ابنابىالحديد، ج7، صص238و239)
واژه شناسی
- ضَيَّعَ
از بین برد و نابود کرد.[1]
- لْأَقْرَب
نزدیکتر، نزدیکترین، خوشاوند[2] که در اینجا به معنای سوم آمده است.
- أُتِيحَ
آماده شد.[3]
- الْأَبْعَد
دورتر.[4]
واژه کاوی
- ضَیَّعَ (ضیع)
«ضیع» در اصل به معنای از دست رفتن و نابود شدن چیزی است.[5]
«ضَيَّعَ» یعنی شخصی، چیزی را از دست داد و آن را نابود کرد.[6]
«أَضَاعَ عِيَالَه» یعنی شخصی سرپرستی خانوادهاش را رها کرد و از نگهداری آنها شانه خالی کرد.[7]
أُتِيحَ (تیح):
«اُتیح» از ریشه ی «تيح» به معنای آماده شدن[8] و تمایل پیدا کردن است.[9]
«اُتیح له» یعنی برای او آماده شد.[10] «اُتیح له» به معنای « قُدِّرَ له» است؛[11] یعنی مشيت الهى به وى تعلق گرفت.[12]
«ضَيَّعَ» یعنی شخصی، چیزی را از دست داد و آن را نابود کرد.[6]
«أَضَاعَ عِيَالَه» یعنی شخصی سرپرستی خانوادهاش را رها کرد و از نگهداری آنها شانه خالی کرد.[7]
أُتِيحَ (تیح):
«اُتیح» از ریشه ی «تيح» به معنای آماده شدن[8] و تمایل پیدا کردن است.[9]
«اُتیح له» یعنی برای او آماده شد.[10] «اُتیح له» به معنای « قُدِّرَ له» است؛[11] یعنی مشيت الهى به وى تعلق گرفت.[12]
[1]- کلید گشایش نهجالبلاغه، ص508.
[2]- کلید گشایش نهجالبلاغه، ص643.
[3]- فرهنگ ابجدى، ص202.
[4]- کلید گشایش نهجالبلاغه، ص55.
[5]- معجم المقاييس اللغة، ج3، ص380.
[6]- فرهنگ ابجدى، ص572.
[7]- تاج العروس من جواهر القاموس، ج11، ص315.
[8]- فرهنگ ابجدى، ص202.
[9]- معجم المقاييس اللغة، ج1، ص359.
[10]- فرهنگ ابجدى، ص202.
[11]- لسان العرب، ج2، ص418.
[12]- فرهنگ ابجدى، ص63.
اضف تعليق