حکمت ها

حکمت شانزدهم

و قال (علیه السلام):

«تَذِلُّ الْأُمُورُ لِلْمَقَادِيرِ حَتَّى يَكُونَ الْحَتْفُ فِي التَّدْبِيرِ».

ترجمه‌ها

- ترجمه نهج البلاغه (فقیهی)
«کارها و چاره جوييها در برابر تقديرات الهى، خوار مى‌گردد، تا آن حد که (گاهى) چاره‌جويى انسان موجب هلاک او مى‌شود».
(نهج البلاغه، ترجمه فقیهی، ص655)
- ترجمه نهج البلاغه (استاد ولی)
«کارها دستخوش تقدیرند تا آنجا که تدبیر سبب مرگ می‌شود».
(نهج‌البلاغه، ترجمه حسین‌استاد ولی، ص471)
- ترجمه نهج البلاغه (بهرام پور)
«کارها تسلیم مقدرات است به طوریکه گاهی تدبیر موجب مرگ و هلاک است».
(نهج البلاغه ترجمه روان‌با‌شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص676)
- ترجمه نهج البلاغه (فیض الاسلام)
«كارها رام و پيرو احكام قضا و قدر است بطوريكه (گاهى) تباهى در تدبير و پايان بينى مى‌باشد (چون انسان به مصالح و مفاسد و اسرار و رازهاى قضاء و قدر آگاه نيست نبايستى به تدبير و انديشه خود دلبستگى داشته باشد چه بسا تدبير و انديشه سبب تباهى مى‌گردد)».
(ترجمه‌وشرح‌نهج‌البلاغه، فيض‌الاسلام، ج6، ص1094)

شروح

- ترجمۀ توضیح نهج البلاغه (آیت الله شیرازی)
كارهايى كه انسان انجام مى‌دهد، مطيع تقدير الهى است. مثلاً ازدواج يك انسان با زنى معين مقدّر الهى است. تقدير بدين معنا كه علم خدا مشمول تمام حوادث اين جهان است، نه اينكه انسان را مجبور كند يا اينكه علم او براى آن حادثه علّت باشد و خواه ناخواه بايد اتّفاق بيفتد. پس هلاكت انسان در تدبيرِ خود او نهفته است، يعنى چه بسا كارى را با تدبير انجام دهد و گمان كند كه منفعت دارد، ولى نمى‌داند كه خودْ زمينه هلاكت خود را فراهم مى‌كند. مثلاً دارويى را به گمان آن‌كه مفيد است مى‌خورد، اما اينْ هلاكت او را در پى دارد.
(ترجمۀ توضیح نهج البلاغه، سید محمد شیرازی، ج4، صص348و349)
- شرح نهج البلاغه (ابن میثم)
«كارها تابع مقدّراتند، به حدّى كه تدبير و مال انديشى باعث نابودى وهلاكت مى‌گردد». به خاطر پيروى كارها از تقدير الهى و جريان امور بر طبق قضاى الهى، كلمه ذلّ يعنى خوارى، را استعاره آورده است، از آن رو كه انسان از قدر ناآگاه است. امكان دارد از نتايج پيروى امور از مقدّرات اين باشد كه آنچه را شخص ناآگاه مصلحت پنداشته و به تصوّر سود داشتن انجام مى‌دهد همان باعث هلاكت و نابودى وى گردد.
در اين عبارت اشارتى است بر ضرورت استناد كارها به خدا و تكيه نداشتن بر تدبير و دورانديشى، و بريدن از ما سوا و توجه تنها به او.
(ترجمه‌شرح‌نهج‌البلاغه، ابن‌ميثم، ج5، صص418و419)
- شرح نهج البلاغه (ابن ابی الحدید)
«كارها چنان در گرو و ذليل تقديرهاست كه گاه مرگ در تدبير است». هرگاه در احوال عالم تأمل كنى، درستى اين كلمه را آشكار مى‌بينى و اگر بخواهيم شواهد بسيارى در اين مورد ارائه دهيم، مى‌توانيم معادل همه اين كتاب شاهد بياوريم ولى ما فقط به نكته‌ها و لطايف و پاره‌اى از سخنان گزيده و اشاراتى بسنده‌
مى‌كنيم.
هنگامى كه مروان با محمد بن عبد الله بن على (سالار بنى عباس) روياروى شد چنان به پيروزى خويش مطمئن بود كه سفره‌هايى گسترد و سكه‌ها را بر آنها ريخت و گفت هر كس براى من يك سر دشمن بياورد، صد درهم جايزه‌اش خواهد بود، ولى پاسداران و نگهبانان از حمايت او ناتوان شدند و گروهى از سپاهيان سرگرم غارت آن پولها شدند و بقيه لشكر هم براى تاراج آن سفره‌ها هجوم آوردند، در نتيجه عبد الله بن على با همه لشكرهاى خود آنان را فرو گرفت و بيش از حد شمار از ايشان كشت و كسانى هم كه باقى ماندند، گريختند.
ابراهيم بن عبد الله بن حسن بن حسن در منطقه با خمرى، لشكر ابو جعفر منصور را شكست داد و به ياران خود دستور تعقيب ايشان را صادر كرد. سيلاب گسترده‌اى ميان آنان و لشكر منصور قرار داشت كه ابراهيم و يارانش خوش نداشتند از آن عبور كنند، ابراهيم به پرچمدار خود دستور داد پرچم را به سوى باريكه‌اى از خشكى ببرد تا از آنجا بگذرند و او چنان كرد و پرچم را به سوى آن خشكى برد. لشكر ابو جعفر منصور كه چنان ديدند، پنداشتند كه ايشان روى به گريز نهاده‌اند، بر آنان حمله آوردند و كشتارى بزرگ انجام دادند و در همين حال تير ناشناخته‌اى به ابراهيم اصابت كرد و او را كشت. قريش هم در جنگ بدر براى حمايت از كاروان خود سوار بر مركوبهاى رام و سركش شدند و شتاب كردند كه به پندار خويش پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) را از تصرف كاروان باز دارند، و حال آنكه با اين تدبير همگى نابود شدند.
در جنگ احد، انصار مى‌پنداشتند براى پيروزى و فتح بايد پيامبر(صلی الله علیه و آله) را براى جنگ از مدينه بيرون ببرند و همين كار موجب پيروز شدن قريش بر ايشان شد و حال آنكه اگر در مدينه باقى مى‌ماندند، قريش بر ايشان پيروز نمى‌شد.
ابو مسلم خراسانى با تدبير بسيار دولت هاشمى (بنى عباس) را بر پا ساخت و با اين تدبير زمينه مرگ خود را فراهم ساخت. در مغرب هم در مورد ابو عبد الله محتسب و عبد الله مهدى همين كار صورت گرفت.
ابو القاسم بن مسلمه كه معروف به رئيس الروساء است براى بيرون راندن بسا سيرى از عراق چاره‌انديشى كرد ولى نابودى خود او به دست بساسيرى صورت گرفت، همچنان كه چاره انديشى او در مورد نابودى دولت بويهى از سلجوقيان با اين پندار كه شر را از ميان بردارد، نتيجه معكوس بار آورد و گرفتار شر بزرگترى شد، و نظاير اين‌امور برون از حد شمار است.
(جلوه‌تاريخ‌درشرح‌نهج‌البلاغه‌، ابن‌ابى‌الحديد، ج7، صص239_241)

واژه شناسی

- مَقَادِير
جمع قدر، یعنی تقدیر.[1]
- حَتْف
هلاکت و نابودی.[2]
- التَّدْبِیر
چاره‌جوئى، تنظيم، اداره كردن.[3]

واژه کاوی

- مَقَادِير(قدر)
«مقادیر» جمع «مقدار» به معنای اندازه، آنچه به وسیله آن اندازه‌گیری می‌کنند.[4] همچنین به معنای سرنوشت موفق و تقدیراست.[5]

«تقدیر» علاوه بر خداوند، بر انسان نیز اطلاق می‌شود0«تقدیر» خداوند دو گونه است:

1-یا قدرت دادن به اشياء است.

2-یا نیرو وقدرتی را با آن شئ همراه می‌کند، مانند «تقدیر» خدا در بذر و دانه و هسته‌ی خرما، به اینکه از آن هسته، خرما بروید نه سیب.

«تقدیر» در انسان نیز بر دو گونه است:

1-تفکر و اندیشیدن در کارها بر اساس درک و عقل که این گونه «تقدیر» پسندیده می‌باشد.

2-تفکر و اندیشیدن بر اساس آرزو و میل و شهوت که مذموم و ناپسند است.[6]

تفاوت «قدر» و«تقدیر»:

«تقدیر» هم درباره افعال خدا و هم افعال انسانها استفاده می‌شود، اما «قدر» در خصوص فعل خداوند به کار می‌رود. «تقدیر» هم در امور پسندیده (حسن) و هم ناپسند (قبیح) به کارمی‌رود اما «قدر» فقط در امور پسندیده به کار می‌رود.

تفاوت «قدر» و«قضا»:

«قدر» یعنی کسی کاری را به مقدار نیاز و به همان اندازه‌ای که اراده می‌کند انجام دهد؛ البته خدای متعال هر کاری را به مصلحت انجام می‌دهد و «قضا» یعنی شخصی، امری را به صورت کامل مشخص کند. [7]
- «التَّدْبِير» (دبر)
«تدبیر» انديشه کردن و عاقبت اندیشی در كارها است.[8]جمع آن تدابیر است.[9]

تفاوت «تدبر» و «تفکر»:

منظور از «تدبر»، توجه عمیق قلب بر پایان امور می‌باشد اما «تفکر» توجه دادن قلب همراه با اندیشه درعلت آن امور می‌باشد.[10]

تفاوت «تدبیر» و«تقدیر»:

«تدبیر» به این معناست که انسان پایان نگر باشد و حدود و کرانه‌های امور را آنگونه معین کند که سرانجامش پسندیده و نیکو باشد. «تدبیر» پایان اندیشی است؛ اما «تقدیر» یعنی شخص چونان اندازه‌گیری کند و حدود را تعیین کند که به امری شایسته دست یابد.[11]

[1]- توضیح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج4، ص348.

[2]- توضیح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج4، ص348.

[3]- فرهنگ ابجدی، ص218.

[4]- فرهنگ ابجدی، ص849.

[5]- کتاب العین، ج5، ص112.

[6]- مفردات الفاظ قرآن، ص 658.

[7]- فروق فی اللغه، ص 185.

[8]- کتاب العین، ج8، ص33.

[9]- فرهنگ ابجدی، ص218.

[10]- فروق فی اللغه، ص67.

[11]- فروق فی اللغه، ص185.

اضف تعليق