وَ سُئِلَ (عليهالسلام) عَنْ قَوْلِ الرَّسُولِ (صلىاللهعليهوآلهوسلم): «غَيِّرُوا الشَّيْبَ وَ لَا تَشَبَّهُوا بِالْيَهُودِ».
فَقَالَ (عليهالسلام): «إِنَّمَا قَالَ (صلىاللهعليهوآلهوسلم) ذَلِكَ وَ الدِّينُ قُلٌّ فَأَمَّا الْآنَ وَ قَدِ اتَّسَعَ نِطَاقُهُ وَ ضَرَبَ بِجِرَانِهِ فَامْرُؤٌ وَ مَا اخْتَارَ».
ترجمهها
آن حضرت در پاسخ اين سئوال گفت: «جز اين نيست که پيامبر (صلى الله عليه و آله)، در زمانى اين سخن را گفت که شماره دينداران کم بود، اما اکنون کمربند و دامنه دين وسعت يافته و سينه خود را بر زمين نهاده و آرامش يافته است.و بنابراين، انسان است و آنچه بخواهد، که خضاب بکند يا نکند».
(نهج البلاغه، ترجمه فقیهی، ص655)
(نهجالبلاغه، ترجمه حسین استاد ولی، ص471)
(نهج البلاغه ترجمه روانباشرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص676)
«اين سخن را پيغمبر (صلّى اللّه عليه و آله) فرمود هنگاميكه (اهل) دين اندك بود پس (مسلمانان را امر نمود خضاب نمايند و بيهود نمانند چون آنها خضاب نمىكردند، ولى) در اين زمان كه كمربند دين گشاده شده (اسلام در همه جا منتشر گرديده) و سينه خود را بر زمين نهاده (مستقرّ و پابرجا گشته) هر مردى باختيار و اراده خود مىباشد (مىخواهد خضاب نمايد و مىخواهد ننمايد، خلاصه امرى است مباح يعنى جائز و روا، نه واجب و مستحبّ، بله خضاب يك نوع زينت و آرايشى است، چنانكه در فرمايش چهار صد و شصت و پنج بيايد كه باين نكته اشاره فرموده است)».
(ترجمهوشرحنهجالبلاغه، فيضالاسلام، ج6، ص1095)
شروح
(ترجمۀ توضیح نهج البلاغه، سید محمد شیرازی، ج4، ص349)
(ترجمهشرحنهجالبلاغه، ابنميثم، ج5، صص419و420)
امام حسين (عليه السّلام) روز عاشورا در حالى كه موهايش را خضاب فرموده بود، كشته شد. و در حديث مرفوعى كه آن را عقبة بن عامر روايت كرده چنين آمده است: (بر شما باد به حنا كه خضاب اسلام است، چشم را پر نور مىكند، درد سر را از ميان مىبرد، بر نيروى جنسى مىافزايد و از رنگ سياه بر حذر باشيد كه هر كس موهاى خود را سياه كند خداوند چهرهاش را روز رستاخيز سياه مىكند). گروهى هم در مورد كراهت خضاب بستن از پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) روايت مىكنند كه فرموده است: اگر با فروتنى پذيراى موهاى سپيد باشيد، براى شما بهتر است.
و از امام حسن (عليه السّلام) در مورد خضاب پرسيدند، فرمود: بىتابى زشتى است.
كسانى كه معتقدند على (عليه السّلام) خضاب نبسته است، چنين استناد مىكنند كه به آن حضرت گفته شد چه مىشود كه موهاى سپيد خود را خضاب ببندى، فرمود: خضاب زينت است و ما سوگواريم يعنى سوگوار رحلت رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم).
(جلوهتاريخدرشرحنهجالبلاغه، ابنابىالحديد، ج7، صص241و242)
واژه شناسی
واژه کاوی
«شَبَه» و «شبیه» به معنای مثل و نظير است.[9] «اشباه» جمع واژه «شِبْه» است.[10]
«شبهه» آنست كه دو چيز همتا از همديگر تشخيص داده نشوند.[11]
«تَشَبَّهَ» یعنی شخصی در كارها همانند شخصی دیگر شد.[12]
تفاوت «شبه» و «مثل»:
واژه «شبه» در مورد سنجش چیزهایی کاربرد دارد که در کیفیت با یکدیگر هماهنگ هستند؛[13] اما «مثل» درباره سنجش چیزهایی به کار میرود که در اندازه و آفرینش با همدیگر همخوانی دارند.[14]
گاهی واژه «قِلَّت» کنایه از خواری است.[17] به آن چیزی که انسان، آن را کم میشمارد «قُلَّت» و «قِلَّت» میگویند.[18]
تفاوت «قلیل» و «یسیر»:
واژه «قِلَّت» برای بیان اندک بودن تعداد استفاده میشود؛ مثلاً در قرآن کریم آمده «إِنَّ هؤُلاءِ لَشِرْذِمَةٌ قَليلُون؛ آنها گروهی اندک هستند».[19] یعنی آن گروه نسبت به دیگران کمتر هستند.
«قِلت» بر کمی تعداد دلالت دارد و «یسیر» یعنی چیزی که به دست آوردنش آسان است؛ برای مثال ممکن است به دست آوردن مبلغ زیادی مال، آسان باشد؛ به این مال یسیر گفته میشود، اما قلیل اطلاق نمیشود.
گاهی واژه «یسیر» در جایگاه «قلیل» به دلیل نزدیک بودن معنای آنها به کار میرود.[20]
«وُسْع» به معنای قدرت و طاقتی است[23] که احاطه داشته باشد.[24]
«وُسْع» به معنای فراخی و گسترش است خواه در مكان باشد خواه در حال، [25] و بر نقیض[26] تنگی و سختی دلالت دارد.[27]
«وَسِعَ الشَيءُ» یعنی چیزی گسترده شد.[28]
«نِطَاق» چیزی شبیه دامن است که زنان کمر خود را تا زانو با آن میپوشانند به طوری که روی زمین کشیده میشود.[30]
امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در این حکمت واژه «نِطَاق» را برای اسلام استعاره فرمودهاند.[31]
در معنای مجازی[32] و بر اساس تشبیه،[33] گفته میشود شخصی «کمربندش» گشاده شد[34] یا «اتَّسَعَ نِطاقُ الإِسْلامِ؛ کمربند اسلام گشاده شد» [35] که کنایه از وسعت یافتن اسلام است.[36]
«نُطُق» جمع «نِطَاق» است.[37]
[1]ـ نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص676.
[2]ـ نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص676.
[3]ـ نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص676.
[4]ـ نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص676.
[5]ـ نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص676.
[6]- معجم المقاييس اللغة، ج3، ص243.
[7]- مفردات ألفاظ القرآن، ص 443.
[8]- معجم المقاييس اللغة، ج3، ص243.
[9]- قاموس قرآن،ج4، ص2.
[10]- لسان العرب، ج13، ص503.
[11]- قاموس قرآن، ج4، ص2.
[12]- فرهنگ ابجدى، ص230
[13]- مجمع البحرين، ج3، ص150.
[14]- کتاب العین، ج8، ص228.
[15]- معجم المقاييس اللغة، ج5، ص3.
[16]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج9، ص309.
[17]- مفردات ألفاظ القرآن، ص680.
[18]- معجم المقاييس اللغة، ج5، ص3.
[19]- شعراء، آیه54.
[20]- الفروق في اللغه، ص247.
[21]- معجم المقاییس اللغه، ج6، ص 109.
[22]- فرهنگ ابجدی، ص10.
[23]- كتاب العين، ج2، ص 203.
[24]- مفردات ألفاظ القرآن، ص871.
آقای مصطفوی در کتاب « التحقيق في كلمات القرآن الكريم» مینویسد:
معنای اصلی ماده «وُسْع» این است که «احاطه» شخصی که چیزی را از همه جهات، زير نظر گرفته است بر آن شیء گسترش پیدا کند و این در مقابل تنگ گرفتن است و در معنای مادی و معنوی استفاده میشود. «قدرت» و «طاقت» از آن جهت که موجب کشش در استعداد و عمل میشوند از مصادیق «وُسْع» به شمار میآیند. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج13، صص103 و 104)
[25]- قاموس قرآن، ج7، ص 217.
[26]- لسان العرب، ج8، ص392.
[27]- معجم المقاييس اللغة، ج6، ص109.
[28]- مفردات الفاظ قرآن، ص 871.
[29]- معجم المقاييس اللغة، ج5، ص440.
راغب مینویسد: «حقيقت «نطق»، لفظى است كه مانند كمربند (نِطَاق) بر تن انسان قرار میگيرد و شخص، آن را در ميان میگيرد». (مفردات ألفاظ القرآن، ص811)
[30]- تاج اللغه و الصحاح العربیه، ج4، ص1560.
[31]- لسان العرب، ج10، ص356.
[32]- أساس البلاغة، ص639.
[33]- تاج العروس من جواهر القاموس، ج13، ص461.
[34]- أساس البلاغة، ص639.
[35]- تاج العروس من جواهر القاموس، ج13، ص461.
[36]- کلید گشایش نهج البلاغه، ص753.
[37]- تاج اللغه و الصحاح العربیه، ج4، ص1560.
اضف تعليق