حکمت ها

حکمت صد و چهل و نهم

و قال (علیه السلام):

«هَلَكَ امْرُؤٌ لَمْ يَعْرِفْ قَدْرَهُ».

ترجمه‌ها

- ترجمه نهج البلاغه (فقیهی)
«هر كس كه قدر و ارزش خود نشناسد هلاك مى‌گردد[1]».

(نهج البلاغه، ترجمه فقیهی، ص688)
- ترجمه نهج البلاغه (استاد ولی)
«هلاک شد آن که حد و اندازه‌ی خویش نشناخت».

(نهج البلاغه ترجمه حسین استاد ولی، ص 497)
- ترجمه نهج البلاغه (بهرام پور)
«آن کس که قدر و منزلت خود نشناسد به هلاکت رسد. (اینان، یا منزلت خود را به کار نمی‌گیرند یا بیش از آنچه هست خودنمایی می‌کند)».

(نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص719)
- ترجمه نهج البلاغه (فیض الاسلام)
امام (عليه السّلام) (در بارۀ مقام و منزلت) فرموده است:

«تباه گشت مردى كه قدر و منزلت خود را نشناخت (ندانست كه چه گوهر گران مايه است، يا از حدّ تجاوز كرده پا از گليمش درازتر نمود)».

(ترجمه و شرح نهج البلاغه، فيض الإسلام، ج6، ص1159)

شروح

- ترجمۀ توضیح نهج‌البلاغه (آیت الله شیرازی)
«نابود شده است كسى كه ارزش خود را نشناسد؛ چون اگر انسان چنين باشد استعداد خود را در آنچه شايسته آن است صرف نمى‌كند و به تحصيل علم و ادب نمى‌پردازد و در پى كسب سعادت نخواهد بود».

(ترجمۀ توضيح نهج‌البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج4، ص423)
- شرح نهج‌البلاغه (ابن میثم)
«آن كس كه قدر خود ندانست نابود و تباه شد».

در سخن قبل معلوم شد كه قدر همان مقدار و منزلت شخص از داشتن فضيلت و نداشتن آن است. و هر كس منزلت خود را نداند، ممكن است از حدّ خود تجاوز كند و در نتيجه هلاك شود. مثلا كسى كه جايگاه خود را نسبت به دانش نشناسد ممكن است آن را بالاتر از موضع خود قرار دهد و يا نادانى خويش را به عقيدۀ خود كمال بپندارد. و در نتيجه به هلاكت اخروى بيفتد و چه بسا هلاكت دنيايى را نيز در پى داشته باشد، و لازمۀ تجاوز او از حدّ خود، بازيچه دست و زبان مردم شدن و بدان وسيله به هلاكت رسيدن است.

(ترجمه‌ی‏ شرح‌ نهج‌البلاغه ابن‌ميثم، ج5 ، ص553)
- شرح نهج‌البلاغه (ابن ابی الحدید)
«مردى كه قدر خود را نشناخت هلاك شد».

(جلوه ‌تاريخ در شرح‌ نهج‌البلاغه‌ی ‌ابن‌ابى‌الحديد، ج7، ص367)

واژه شناسی

- هَلَكَ
تباه گردید.[2]
- امْرُؤٌ
آن کس که.[3]
- لَمْ يَعْرِفْ
نشناخت.
- قَدْر
قدر و منزلت.[4]

واژه کاوی

- هَلَكَ
«هلاك» به‌معنای تباه گشتن[5] و اعم از مرگ و نابودی است، چرا که زندگانی در هر چیزی به حسب معنای خودش است.[6] از بیان راغب در مفردات برداشت می‌شود که در این واژه، نکوهش مد نظر است.[7] از بین رفتن با دگرگونی و فساد یکی از گونه‌های «هلاکت» است؛[8] مثلاً خدای متعال می‌فرماید: «وَيُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ؛ و كِشت و نسل را نابود سازد».[9] در چنین آياتى مراد از «هلاکت» تباه شدن و از بين رفتن است.[10]

گاهی این واژه در مورد «هلاکت» در امور معنوی به‌کار می‌رود.[11] خدای متعال می‌فرماید: «... لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَيَحْيَى مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ؛ ... تا هر که هلاک می‌شود از روی دلیلی روشن هلاک شود و هر که زندگی می‌کند ازروی برهانی آشکار زندگی کند».[12]

در نهج‌البلاغه موارد زيادى این واژه آمده است که هم در مرگ عادى به كار رفته و هم در هلاك؛ مثلاً امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) می‌فرمایند:

«إِنَّ الْمَرْءَ إِذَا هَلَكَ قَالَ النَّاسُ مَا تَرَكَ‌ وَ قَالَتِ الْمَلَائِكَةُ مَا قَدَّم‌؛ آدمى چون بميرد مردم گويند چه نهاد، و فرشتگان گويند چه پيش فرستاد؟»[13] منظور از هلک در این سخن، مرگ معمولى است.[14]

همچنین حضرت (علیه‌السلام) فرمودند:

«هَلَكَ مَنِ ادَّعَى وَ خابَ مَنِ افْتَرى‌؛ هر كه به غير حق ادعا كرد هلاك گرديد و هر كه دروغ گفت زيان ديد».[15]

تفاوت «اِهلاك» و «اِعدام»:

معنای «اهلاک» از «اعدام» عام‌تر است؛ زیرا «اهلاک» گاهی به‌معنای از بین رفتن توانمندی جسمی و حواس انسان است، اما «اعدام» مخالف معنای «ایجاد» است؛ از این رو هر «اعدامی»، «هلاکت» به شمار می‌رود ولی هر «هلاکتی»، «اعدام» تلقی نمی‌شود.[16]
- لَمْ يَعْرِفْ (عرف)
«عرف» در اصل به معنای سکون و آرامش است.[17] همچنین به معنای آگاه شدن به امری و شناخت خصوصیات و آثارش است.[18]

«عارِف»‌ به معنى عالم است.[19] «مَعْرِفَت» یعنی دانستن بعد از نادانی[20] و فراگيرى چيزى به همان صورتى كه هست.[21] «مَعْرِفَت» و «عِرفَان» به معنای درک و دریافت چیزی با انديشه و تدبّر از روی اثر آن است[22] ولی در کتاب الفروق فی اللغه بیان شده: دلیلی نداریم که هر معرفتی به سبب نشانه‌ای به وجود آمده باشد.[23]

تفاوت «معرفت» و «علم»:

«معرفت» جزئی‌تر از «علم» است؛ زیرا «معرفت» «علم» تفصیلی به ذات چیزی است، اما «علم» هم شامل آگاهی مفصل است و هم آگاهی مجمل؛[24] لفظ «معرفت» در تمییز شیء معلوم و شناخته شده از غیر آن کاربرد دارد در حالی که «علم» چنین کاربردی ندارد.[25]
- قَدْر
«قدر» به معنای انتهای مقصد، پايان و نهايت هر چيزى‌ است.[26]

«قَدْر» بيان كردن كميت چيزى است.[27]

خدای متعال می‌فرماید: «إِنَّا كُلَّ شَيْ‌ءٍ خَلَقْناهُ‌ بِقَدَرٍ»[28] یعنی ما هر چيز را به اندازه آفريديم.‌[29]

و همچنین می‌فرماید: «قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْ‌ءٍ قَدْراً»[30] یعنی خدا براى هر چيزى، اندازه‌اى معيّن قرار داده است.[31]

رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌فرمایند: «الْعَالِمُ‌ مَنْ‌ عَرَفَ‌ قَدْرَهُ‌ وَ كَفَى‌ بِالْمَرْءِ جَهْلًا أَنْ‌ لَا يَعْرِفَ‌ قَدْرَه‌؛ عالم كسى است كه قدر و منزلت خود را بشناسد و آدمى را همين نادانى بس كه منزلت خود را نشناسد».[32]

بنابراین روایت کسی عالم به شمار می‌آید که قدر و منزلت خود را بشناسد؛ مقتضای عالم شدن شناخت ومعرفت نفس است، و بر اثر این شناخت، شخص از حد و اندازه خود تجاوز نمی‌کند.[33]

امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) می‌فرمایند: «رَحِمَ‌ اللَّهُ‌ امْرَأً عَرَفَ‌ قَدْرَهُ‌ وَ لَمْ‌ يَتَعَدَّ طَوْرَه‌؛ رحمت خدا بر آن كس كه اندازه خويش را بشناسد و از حدّ خود فراتر نرود».[34]

همچنین حضرت (علیه‌السلام) می‌فرمایند: «هَلَكَ امْرُؤٌ لَمْ يَعْرِفْ‌ قَدْرَهُ‌» زیرا شخصی که قدر خویش را نشناخته احتمال دارد كه از حد خود تجاوز نمايد.[35]

نکته‌ها و پیام‌ها

1_ لازمۀ موفقیت آگاهی از گرایش‌ها و توانمندی‌های شخصی است.

2_ شناخت استعدادها و توانمندی‌ها به شخص کمک می‌کند هدف خود را به درستی برگزیند و توانمندی‌های خود را در مسیر صحیح جهت‌دهی کند.

3_ شخصی که از قدر و جایگاه خویش آگاهی ندارد، ممکن است کاری انجام دهد که با شخصیت او هم‌خوانی ندارد؛ یا نیروی خود را در مسیر غیر صحیح مصرف کند.

4_ یکی از مصادیق شناخت قدر و منزلت، آگاهی از جایگاه خود در هستی، و در برابر آفریدگار است. این آگاهی به شخص کمک می‌کند نقش بندگی خود را به بهترین وجه ایفا کند. عدم توجه به این جایگاه، از عوامل تباهی و سقوط فرد است.

[1]- زيرا به علّت نادانى اقدام به امورى مى‌كند كه موجب هلاك او در دنيا يا آخرت مى‌گردد.

[2]- شهیدی، 18 به نقل از فرهنگ برابرهای فارسی نهج‌البلاغه، ص1080.

[3]- نهج‌البلاغه، ترجمۀ روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص719.

[4]- نهج‌البلاغه، ترجمۀ روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص719.

[5]- قاموس قرآن، ج‏7، ص159.

[6]- برداشتی از التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏11، ص271.

[7]- مفردات نهج البلاغه، ج2، ص510.

[8]- مفردات ألفاظ القرآن، ص844.

[9]- بقره، آیه205.

[10]- قاموس قرآن، ج‏7، ص161.

[11]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏11، ص272.

[12]- انفال، آیۀ42.

[13]- نهج‌البلاغه (صبحی صالح)، صص320 و 321، خطبۀ203.

[14]- مفردات نهج البلاغه، ج2، ص510.

[15]- نهج‌البلاغه (صبحی صالح)، ص58، خطبۀ16.

[16]- الفروق في اللغه، ص98.

[17]- معجم المقاييس اللغه، ج‏4، ص281.

[18]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏8، ص97.

[19]- تاج اللغه و صحاح العربیه، ج4، ص1839.

[20]- منتهی الارب به نقل از کلید گشایش نهج­البلاغه، ص548.

[21]- فرهنگ ابجدى، ص839.

[22]- مفردات ألفاظ القرآن، ص560.

[23]- الفروق في اللغه، ص72.   

[24]- کلامی که معنای آن نیازمند به شرح باشد.

[25]- الفروق في اللغه، ص72.   

[26]- معجم المقاييس اللغه، ج‏5، ص62.

[27]- مفردات ألفاظ القرآن، ص658.

[28]- قمر، آیۀ49.

[29]- قاموس قرآن، ج‏5، ص248.

[30]- طلاق، آیۀ3.

[31]- قاموس قرآن، ج‏5، ص247.

[32]- إرشاد القلوب إلى الصواب (ديلمی)، ج‏1، ص35.

[33]- مجمع البحرين، ج‏3، ص449.

[34]- عيون الحكم و المواعظ (ليثی)، ص261.

[35]- مجمع البحرين، ج3، ص449.

اضف تعليق