حکمت ها

حکمت نوزدهم

وَ قَالَ (عليه‌السلام):

«مَنْ جَرَى فِي عِنَان أَمَلِهِ عَثَرَ بِأَجَلِهِ».

ترجمه‌ها

- ترجمه نهج البلاغه (فقیهی)
«هر که همراه با افسار آرزوهاى خود بشتابد،[1] با فرا رسيدن مرگش، مى‌لغزد و به زمين مى‌خورد».

(نهج البلاغه، ترجمه فقیهی، ص656)
- ترجمه نهج البلاغه (استاد ولی)
«هرکس عنان آرزوی خود رها سازد و در پی آن بتازد، اجلش فرارسد و پایش را بلغزاند».

(نهج‌البلاغه، ترجمه‌ حسین استاد ولی، ص471)
- ترجمه نهج البلاغه (بهرام پور)
«آن کسی که اختیار خود را به آرزوهای پشت در پشت بسپارد، (چون اسب چموش بی‌افسار) او را به دست مرگ می‌سپارد».

(نهج البلاغه ترجمه روان‌با‌شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص677)
- ترجمه نهج البلاغه (فیض الاسلام)
امام (عليه السّلام) (در نكوهش آرزوى دراز) فرموده است

«هر كه دنبال آرزوى خود بشتابد و مهارش را رها كند مرگ او را مى‌لغزاند (به آرزويش نرسيده مى‌ميرد، پس در پى آرزوهاى دراز نرويد و از مرگ غافل نباشيد)».

(ترجمه‌وشرح‌نهج‌البلاغه، فيض‌الاسلام، ج6، ص1095)

شروح

- ترجمۀ توضیح نهج البلاغه (آیت الله شیرازی)
«كسى كه سر در لجام و مهار آرزوى خود حركت كند و بدون آنكه كارى بكند، در آرزوى آينده‌اى درخشان باشد، قبل از آنكه به آرزوى خود برسد با اجلش سكندرى خواهد خورد و از پاى در خواهد آمد. و به ديگر سخن، بايد عنان و لجام آرزوها را وانهاد تا مبادا انسان را همراه خود ببرد».

(ترجمۀ توضیح نهج البلاغه، سید محمد شیرازی، ج4، ص350)
- شرح نهج البلاغه (ابن میثم)
«هر كس در پى آرزوى خود شتافت، و عنان مركب آرمانش را رها ساخت اجل او را لرزاند».

هر كس در پى آرزوى خود شتافت، و عنان مركب آرمانش را رها ساخت اجل او را لرزاند امام (علیه السلام) با يادآورى از هم گسستن آرزوها به وسيله مرگ، از زياده‌روى در آرزو داشتن برحذر داشته، و كلمه عنان را به ملاحظه شباهت آرزو به اسب سوارى و لفظ جرى را براى شتافتن در راستاى طول آرزو، و كلمه عثار را براى خوددارى از سرعت، استعاره آورده است، به دليل فرا رسيدن مرگ و موانع شتاب از قبيل لغزش دونده در اثر برخورد با مانعى همچون سنگ و غيره.»

(ترجمه‌شرح‌نهج‌البلاغه، ابن‌ميثم، ج5، ص421)
- شرح نهج البلاغه (ابن ابی الحدید)
«هر كه همراه آرزوى خويش تازد مرگش به سر در اندازد». ابن ابى الحديد در شرح اين سخن مى‌گويد: در مباحث گذشته سخنان بسيارى در مورد آرزو گفته‌ايم و اينك برخى ديگر مى‌گوييم.

امام حسن (عليه السّلام) فرموده است: اگر در باره مرگ و مسير آن بينديشى، آرزو و فريب آن را فراموش مى‌كنى، تقدير كنندگان براى خود پندارها دارند و سرنوشت مى‌خندد.

ابو سعيد خدرى روايت مى‌كند كه اسامة بن زيد كنيزكى را به صد دينار خريد كه پس از يك ماه آن را بپردازد. پيامبر( صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) فرمود: آيا از اسامه شگفت نمى‌كنيد كه‌ چيزى را يك ماهه خريدارى مى‌كند همانا كه اسامه دراز آرزوست.

ابو عثمان نهدى گويد: به حدود يكصد و سى سالگى رسيده‌ام، هيچ چيز نيست كه در آن كاستى نيافته باشم مگر آرزويم كه همچنان بر حال خود است.

شاعرى چنين سروده است: (مى‌بينمت كه روزگار، حرص تو را بر دنيا مى‌افزايد، گويى كه نمى‌ميرى، آيا حد و نهايتى دارى كه اگر روزى بر آن برسى، بگويى مرا بس است و خشنود شدم). ديگرى گفته است (هر كس آرزوها را آرزو كند و در آن غرقه شود پيش از رسيدن به آرزويش مى‌ميرد...).

(جلوه‌تاريخ‌درشرح‌نهج‌البلاغه،‌ابن‌ابى‌الحديد، ج7، صص 242و243)

واژه شناسی

- جَرَى
رهسپارشد، رفت.[2]
- عِنَان أَمَلِهِ
افسار آرزویش.[3]
- عَثَرَ بِأَجَلِهِ
در کام مرگ خویش افتاد.[4]

واژه کاوی

- عنان (عنن)
«عنان» افسار و دهنه‌ای است که حیوان (اسب و...) را با آن می‌بندند[5]و اسب‌سوار در پیمودن مسیر آن را به‌دست می‌گیرد تا بتواند سر اسب را بالا ببرد.[6]

«عنان امل» به معنی لگام آرزو، رکاب آرزو است.[7]

«اَعِنَّه»[8] و «عُنُن»[9] جمع واژه «عِنان» است.

«عنان» چهار بار در نهج‌ البلاغه آمده است.[10]
- أمل
«أَمَل» به معنی پابرجا و منتظر چیزی بودن،[11] امید[12] و آرزو[13] است.

«مَأْمَل‌» از ریشه «امل» یعنی آنچه مورد توقع باشد.[14]

«آمال» جمع «الأَمَل‌، الأَمْل‌، الإِمْل‌» است.[15]

تفاوت «أمل» و «رجاء»:

منظور از «أمل» همان «رجائی» است که مستمر باشد؛ از این‌رو دقت نمودن مستمر و طولانی در امری را «تأمل» می‌نامند.[16]

[1]- آرزوهاى دراز و لجام گسيخته، به اسبى تشبيه شده كه افسار آن را رها كرده باشند تا به هر طرف كه مى‌خواهد برود. چنين آرزوهايى با فرا رسيدن مرگ از ميان مى‌رود. (نهج البلاغه، ترجمه فقیهی، ص656)

[2]- نهج البلاغه ترجمه ی روان واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص 677.

[3]- نهج البلاغه ترجمه ی روان واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص 677.

[4]- نهج البلاغه ترجمه ی روان واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص 677.

[5]- کلید گشایش نهج‌البلاغه، ص576.

[6]- كتاب العين، ج‌1، ص90.   

[7]- فرهنگ برابرهای فارسی، ص734.

[8]- تاج اللغه و الصحاح العربیه، ج6، ص2660.

[9]- كتاب العين، ج‌1، ص90.   

[10]- مفردات نهج البلاغه، ج2، ص191.

[11]- معجم المقاييس اللغه، ج‌1، ص140.   

[12]- كتاب العين، ج‌8، ص347.

[13]- فرهنگ ابجدى، ص 133.   

[14]- فرهنگ ابجدى، ص774.

[15]- لسان العرب ،ج‌11، ص27.    

[16]- الفروق في اللغه، ص240.  


اضف تعليق