حکمت ها

حکمت بیستم

وَ قَالَ (علیه السلام):

«أَقِيلُوا ذَوِي الْمُرُوءَاتِ عَثَرَاتِهِمْ‌ فَمَا يَعْثُرُ مِنْهُمْ عَاثِرٌ إِلَّا يَدُ اللَّهِ بِيَدِهِ يَرْفَعُه»‌‏.

ترجمه‌ها

- ترجمه نهج البلاغه (فقیهی)
«از لغزشهاى مردمان با مروّت و جوانمرد[1] صرف نظر بكنيد، كه هيچيك از آنان، دچار لغزشى نمى‌گردد، جز اينكه دست خدا همراه دست او است كه او را بلند مى‌كند، و لغزش وى را از ميان مى‌برد».

(نهج البلاغه، ترجمه فقیهی، ص656)
- ترجمه نهج البلاغه (استاد ولی)
«از لغزش های جوانمردان چشم بپوشید، که هیچ یک از آنان نلغزد مگر آنکه دست خدا دستش را بگیرد و از زمین بلند کند».

(نهج‌البلاغه، ترجمه حسین‌استاد ولی، ص471)

شروح

- ترجمۀ توضیح نهج البلاغه (آیت الله شیرازی)
«از لغزش‌هاى گاه‌به‌گاهِ جوانمردان در گذريد و چشم‌پوشى كنيد و اگر كارى ناشايست از آنان سرزد رسوايشان نسازيد؛ زيرا هرگاه انسانِ با مروّتى خطايى كند و بلغزد به يقين دست او در دست خداست و او را به پاس مردانگى‌هاى گذشته‌اش دوباره بلند مى‌كند».

(ترجمۀ توضیح نهج البلاغه، سید محمد شیرازی، ج4، ص350)
- توضیح نهج البلاغه (ابن میثم)
«از لغزشهاى افراد جوانمرد، چشم‌پوشى كنيد، كه كسى از ايشان نمى‌لغزد مگر آن كه دست خدا به دست اوست و او را بلند مى‌كند». امام (علیه السلام) با يادآورى اين مطلب كه دست خدا به دست جوانمردان است وآنان را بلند مى‌كند، در مورد، گذشت از لغزشهاى جوانمردان، كه به ندرت لغزش از آنها سر مى‌زند، تشويق كرده است مانند داد و ستد آنان كه ممكن است پشيمان شوند. كلمه: (عثرات) را براى خطايى كه از روى بى‌توجّهى از آنان سرزند، و لفظ (يد) را براى عنايت و قدرت خداوندى، استعاره آورده است. و اين كه دست خدا به دست آنهاست و آنان را بلند مى‌كند، كنايه از وابستگيهاى آنان به خدا و جبران حال ايشان است، توضيح آن كه جوانمردى، فضيلت بزرگى است كه باعث جلب توجّه مردم و ميل قلبى و كمك آنان مى‌گردد، بدين ترتيب، خطاكار جوانمرد، براى عنايت خدا، و هم چنين به پاخواستن و جبران لغزش خود، آمادگى پيدا مى‌كند.

(ترجمه‌شرح‌نهج‌البلاغه، ابن‌ميثم، ج5، صص421و422)
- توضیح نهج البلاغه (ابن ابی الحدید)
«از لغزشهاى خداوندان مروت در گذريد، كه هيچ يك از ايشان لغزشى نمى‌كند مگر اينكه دست او در دست خداوند است و او را بر مى‌كشد». ابن ابى الحديد مى‌گويد: اين سخن را به صورت مرفوع هم روايت كرده‌اند و ابن قتيبه در كتاب عيون الاخبار آن را آورده است و بهترين سخنى كه در باره مروت گفته شده اين سخن است كه لذت در ترك مروت است و مروت در ترك لذت.

و در حديث آمده است كه مردى برخاست و به پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) گفت: اى رسول خدا آيا من فاضل‌ترين قوم خود نيستم فرمود: اگر تو را خردى باشد، فضلى خواهد بود، و اگر اخلاقى پسنديده باشد مروتى خواهد بود، و اگر تو را مالى باشد شرفى خواهد بود، و اگر تو را تقوايى باشد تو را دينى خواهد بود.

از حسن بصرى در مورد مروت پرسيده شد، گفت: در حديث مرفوع آمده است كه خداوند متعال كارهاى برتر و پسنديده را دوست مى‌دارد و كارهاى پست و فرو مايه را خوش نمى‌دارد. و همو گفته است دين جز با جوانمردى وجود نخواهد داشت.

و گفته شده است از مروت مرد اين است كه بر در خانه خويش نشيند.

ابن ابى الحديد سپس داستان زير را آورده است كه بى ارتباط به تاريخ و اوضاع اجتماعى نيست.

معاويه پسر خود يزيد را به سبب گوش دادن به موسيقى و دوست داشتن كنيزكان سرزنش كرد و به او گفت: مروت خود را تباه كرده و بر باد داده‌اى. يزيد گفت: آيا حق دارم يك كلمه از زبان خودم بگويم گفت: آرى و مى‌توانى از زبان ابو سفيان بن حرب و هند دختر عتبه هم بگويى. يزيد گفت: به خدا سوگند، عمرو بن عاص براى من اين سخن را نقل كرد و پسرش عبد الله را هم به راستى گفتار خويش گواه گرفت كه ابو سفيان در قبال آواز خوش مغنى، جامه‌هاى اضافى خويش را از تن بيرون مى‌آورده است، و نيز براى من نقل كرد كه روزى دو كنيز آوازه خوان عبد الله بن جدعان براى او ترانه خواندند و او را چنان به طرب آوردند كه جامه‌هاى خود را يكى يكى بيرون آورد تا آنجا كه همچون گورخر برهنه شد. او و عفان بن ابى العاص گاهگاه كنيز آوازه خوان عاص بن وائل را بر دوش خود مى‌نهادند و همان گونه او را به ناحيه ابطح مى‌بردند و تمام بزرگان قريش بر آن دو مى‌نگريستند و آن كنيزك گاه بر دوش پدر تو (ابو سفيان) و گاه بر دوش عفان سوار بود. اينك اى پدر چه چيز را بر من خرده مى‌گيرى معاويه گفت: خاموش باش كه خدايت زشت روى كناد، به خدا سوگند هيچ كس چنين سخنى را به پدر بزرگ تو نسبت نمى‌دهد مگر براى اينكه تو را فريب دهد و رسوا سازد، تا آنجا كه من مى‌دانم ابو سفيان خردمند و روشن بين و بر كنار از هوس و پر تحمل و ژرف انديش بود و قريش او را فقط به سبب فضل و برترى، سيادت داده بود.

(جلوه‌تاريخ‌درشرح‌نهج‌البلاغه‌، ابن‌ابى‌الحديد، ج7، صص243و244)

واژه شناسی

- أَقِيلُوا
نادیده بگیرید.[2]
- ذَوِي الْمُرُوءَاتِ
صاحبان مروّت.[3]
- عَثَرَات
خطاها.[4]
- يَعْثُرُ
لغزش می‌کنند.[5]
- عَاثِرٌ
لغزش کننده.[6]

واژه کاوی

- أَقِيلُوا (قیل)
«قیل» بر از بین رفتن سختی دلالت دارد. [7]

«قَائِلة» مصدر «قیل»؛[8] به‌معنی خواب نیمه‌روز است؛[9]همان‌طور که استراحت یا نوشیدن در نیمه‌روز، خستگی انسان را برطرف می‌کند، چشم پوشی از خطای دیگران نیز سبب راحتی انسان می‌شود.[10]

از معانی «إقَالَةً» گذشتن است،[11] همان طور که در حدیث آمده: «مَنْ‌ أَقَالَ‌ نَادِماً أَقَالَهُ‌ اللَّهُ مِنْ نَارِ جَهَنَّمَ ؛ کسی که بر شکستن عهد شخص پشیمان موافقت کند، خدا او را از آتش جهنم برهاند».[12]
- عَثَرَات (عَثر)
یکی از معنی «عَثر» بلند شدن گرد و خاک یا دود در هوا است.[13]

«عثر» وقتی با «فرس» همراه شود به‌این معنا است که اسب با صورت به‌زمین سقوط کرد.[14]

«عَثْر» مصدر «عَثَر»[15] به‌معنی اشتباه[16] و انجام یک کار بدون تفکر و به طور ناگهانی است؛ یکی از مصادیقش، لغزشی است که باعث سقوط در پایان کارش می‌شود؛[17] به‌این علت «عَثْرَة» به اشتباهی می‌گویند که شخص در گناه می‌افتد.[18]

«عَثَرَات» جمع واژه «عَثْرَة» به‌معنی لغزش‌ها است.[19]

دراین عبارت از کلام امام (علیه السلام) به‌نظر می‌آید «عَثر» به صورت مجاز به‌کار رفته است.[20]

[1]- در پاورقى شمارۀ ٢ صفحۀ متن، مروّت، چنين تعريف شده است: صفتى است در نهاد انسان كه او را به انجام كار نيك وادار مى‌سازد، و اين عمل او صرفا براى اين است كه آن كار، خير و نيكو است. (نهج البلاغه، ترجمه فقیهی، ص656)

[2]- نهج البلاغه، ترجمة روان با شرح واژگان، ابالفضل بهرام پور، ص677.

[3]- نهج البلاغه، ترجمة روان با شرح واژگان، ابالفضل بهرام پور، ص677.

[4]- نهج البلاغه، ترجمة روان با شرح واژگان، ابالفضل بهرام پور، ص677.

[5]- نهج البلاغه، ترجمة روان با شرح واژگان، ابالفضل بهرام پور، ص677.

[6]- نهج البلاغه، ترجمة روان با شرح واژگان، ابالفضل بهرام پور، ص677.

[7]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‌9، ص351.

[8]- فرهنگ ابجدی، ص853.

[9]- معجم المقاييس اللغة، ج‌5، ص45.    

[10]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‌9، ص351.

[11]- فرهنگ ابجدى، ص109.

[12]- مجمع البحرين، ج‌5، ص459.  

[13]- معجم المقاييس اللغة، ج‌4، ص228.  

[14]- معجم المقاييس اللغة، ج‌4، ص228.    

[15]- فرهنگ ابجدى، ص599.

[16]- تاج اللغۀ و صحاح العربیۀ، ج2، ص1101.   

[17]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‌8، ص32.

[18]- المصباح المنير في غريب الشرح الكبير، ج‌2، ص393. 

[19]- کلید گشایش نهج البلاغه، ص535.

[20]- أساس البلاغة، ص409.

اضف تعليق