وَ قَالَ (علیه السلام):
«وَ الصَّبْرُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَى الشَّوْقِ وَ الشَّفَقِ وَ الزُّهْدِ وَ التَّرَقُّبِ فَمَنِ اشْتَاقَ إِلَى الْجَنَّةِ سَلَا عَنِ الشَّهَوَاتِ وَ مَنْ أَشْفَقَ مِنَ النَّارِ اجْتَنَبَ الْمُحَرَّمَاتِ وَ مَنْ زَهِدَ فِي الدُّنْيَا اسْتَهَانَ بِالْمُصِيبَاتِ وَ مَنِ ارْتَقَبَ الْمَوْتَ سَارَعَ إِلَى الْخَيْرَات».
ترجمهها
پس هر کس مشتاق بهشت باشد، از کارهاى شهوانى و هواى نفس، خوددارى مى کند و آنها را به فراموشى مى سپارد و آن کس که از آتش دوزخ بترسد، از کارهاى حرام، دورى مى ورزد و هر که نسبت به دنيا، بىاعتنا باشد و پارسايى پيشه سازد مصيبتها و ناملايمات را آسان و خوار مى شمارد و کسى که مراقت و منتظر مرگ باشد، براى انجام کارهاى خير شتاب مى کند».
(نهج البلاغه، ترجمه فقیهی، صص657و658)
(نهجالبلاغه، ترجمه حسیناستاد ولی، ص473)
پس آن که کس که مشتاق بهشت است، دل از شهوت و تمایلات باطل بشوید و آن که از آتش بترسد، از محرمات بپرهیزد و آن که به دنیا رغبت نورزد، مصیبت ها بر او آسان گردد و آن که مرگ را انتظار کشد در نیکی ها شتاب کند».
(نهج البلاغه ترجمه روانباشرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص679)
«و صبر از آنها بر چهار گونه است: علاقمندى، ترس، پارسائى، انتظار داشتن،
پس هر كه ببهشت علاقه داشت خواهشهاى نفس را فراموش ميكند و از آنها چشم مىپوشد، و هر كه از آتش ترسيد از آنچه حرام و ناروا است دورى مىگزيند، و هر كه در دنيا پارسا شد اندوهها را سبك مىشمارد، و هر كه منتظر مرگ باشد به نيكوكاريها شتاب مىنمايد».
(ترجمهوشرحنهجالبلاغه، فيضالاسلام، ج6،ص 1100)
شروح
پس كسى كه مشتاق بهشت و در فراق آن اندوهگين است از شهواتى كه دوزخ در پى خواهد داشت، فاصله مىگيرد. و كسى كه از جهنم مىترسد از گناهانى كه موجب ورود به دوزخ مىگردد دورى مىكند. و كسى كه در دنيا زهد مىورزد و به جهت كوتاهى عمرش، آن را محل ماندگارىِ خود نمىداند، رنجها را آسان مىشمرد و خود را براى آن آماده مىسازد، زيرا مىداند كه رنجها زودگذر و موجب پاداش هستند.
و كسى كه منتظر مرگ است به سوى خيرات مىشتابد تا مبادا با مرگ ناگهانى فرصت كار خير از دست او برود. تمام اين امور جز با صبر و تحمّل صورت نمىپذيرد».
(ترجمۀ توضیح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج4، صص354و355)
امّا شاخههاى اين پايههاى اصلى از اين قرار است: امام (علیه السلام) براى هر پايه از چهار پايه اصلى، چهار شاخه از فضايل را تعيين كرده كه از همان اصول ريشه مىگيرند و هم چون فروع و شاخههايى از آنها جدا مىشوند: اما شاخههاى صبر كه خود عبارت از ملكه عفّت است:
علاقه به بهشت و دوست داشتن خيراتى است كه باقى مىماند.
ترس، يعنى خوف از آتش جهنّم و آنچه به آتش مىانجامد.
پارسايى در دنيا، يعنى دل نبستن به كالا و خوشيهاى دنيا.
انتظار مرگ.
اين چهار چيز فضيلتهاى نشأت گرفته از ملكه عفّتند، زيرا هر كدام از اينها با عفّت همراه است.
(ترجمهشرحنهجالبلاغه، ابنميثم، ج5، صص430و434)
پارهاى از حكايات لطيف كه در حضور پادشاهان صورت گرفته است
ما اينك مواردى را در باره صدق گفتار در مواطن دشوار و حضور پادشاهان بيان مىكنيم و اينكه چه كسانى به پاس خداوند خشم گرفته و نهى از منكر كردهاند و به حق قيام كردهاند و از پادشاه بيم نكرده و اعتنايى به او نداشتهاند.
عمر بن عبد العزيز پيش سليمان بن عبد الملك رفت، ايوب پسر سليمان هم كه در آن هنگام وليعهد بود و براى خلافت او پس از پدرش بيعت گرفته شده بود، حضور داشت. در اين هنگام كسى آمد و ميراث يكى از زنان خلفا را مطالبه كرد. سليمان گفت: تصور نمىكنم زنان از زمين و ملك چيزى به ارث برند. عمر بن عبد العزيز گفت: سبحان الله حكم كتاب خدا چه مىشود سليمان به غلام خود گفت: برو و فرمانى را كه عبد الملك در اين مورد نوشته است بياور. عمر بن عبد العزيز گفت: گويا خيال مىكنى مىخواهى قرآن را براى من بياورى. ايوب پسر سليمان گفت: به خدا سوگند هر كس چنين سخنى به امير المؤمنين بگويد شايسته است بدون توجه او، سرش را ببرند. عمر بن عبد العزيز گفت: آرى هنگامى كه حكومت به تو و امثال تو برسد آنچه كه بر سر اسلام آيد سختتر از اين گفتار تو خواهد بود و برخاست و بيرون رفت.
(جلوهتاريخدرشرحنهجالبلاغه، ابنابىالحديد، ج7، ص249)
واژه شناسی
واژه کاوی
«شوق» بهمعنای خواستۀ نفس، آرزوى وصال، عشق،[12] میل شدید،[13] آرزومندی و دل پرزدن به هوای کسی یا چیزی است.[14]
دوازده مورد از «شوق» در نهج البلاغه دیده میشود ولی در قرآن نیامده است.[15]
الزُّهدِ (زهد):
«زهد» بر کمیِ چیز دلالت میکند[16]و «زهاده» یعنی بیرغبتی به هر شیئی[17] که بیارزش و ناچيز باشد.[18]
«زهد» یعنی رویگردانیدن از چیزی بهجهت حقیر شمردنِ آن؛[19]یا به عبارت دیگر ترک کردن آسایش دنیا برای راحتی آخرت،[20] اما «زهد در دنیا» یعنی رویگردانیدن از خوشیهای دنیا و گرایش به عبادت خدا.[21]
هر یک از سه حرف واژۀ «زهد» به ترک چیزی اشاره میکند:
الف) حرف «ز» نشانۀ ترک زینت
ب) حرف «ه» نشانۀ ترک هوای نفس
ج) حرف «د» نشانۀ ترک دنیا.[22]
«مُزهِد» یعنی کسیکه به مالِ اندک[23] خود راضی است[24] و به آن دلنبسته.[25]
«زاهد» کسی است که در دنیا کار و تلاش میکند و از امکانات بهره میبرد،[26] هرچه در نظر خدا محبوب است در نزد او نیز پسندیده و هرچه در پیش خدا مورد خشم واقع شده، در چشم او نیز ناپسند است و از حلال دنیا كناره میگیرد و به حرام آن توجهی نمیكند.[27]
«زهد» در کلام قرآن مجید: «لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَ لَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ؛ تا افسوس مخوريد بر آنچه از دستتان مىرود و شادمانى نكنيد به آنچه دستتان میآيد»[28] و در روایتی آمده که بالاترين درجۀ «زهد» كمترين درجۀ ورع است و بالاترين درجۀ ورع، پايينترين درجۀ يقين و عاليترين درجۀ يقين، فروترين درجۀ رضا است.[29]
واژۀ «زهد» بیست و هشت مورد در نهجالبلاغه دیده میشود.[30]
چیز هوسانگیز، اشتهاآور یا خوشمزه را «شَیءٌ شَهِی» گویند، از اینرو مرد هوسران را «رَجُلٌ شَهوانٌ» مینامند.[35]
معانی دیگر «شهوت» دوست داشتن،[36] خواستۀ دل، آرزو، ميل به غذاى خوب و خوشمزه است.[37] تمایل در دنیا دو قسم است:
1_ صادق: تمایلاتی که بدون آنها، كار بدن مختل مىشود. مثل: میل به غذا هنگام گرسنگى.
2_ كاذب: تمایلاتی که بدون آنها، هیچ اختلالی در بدن به وجود نمیآید. مثل: خوردن غذا هنگام سیری یا استراحت کردن بیش از اندازه.[38]
در اسلام فقط خواستههای كاذب و منحرف كننده حرام است، نه مطلق خواهشهاى نفسانی؛[39] بنابراین هرگونه تمایل و خواسته و نیرو را «شهوت» مینامند.[40]«شهوت» نیرویی است که به وسیلۀ آن هدف مطلوب دنیوی یا معنوی حاصل میشود و اولین وسیلهای است که بهسبب آن، راه به سوی بهشت یا جهنم پیموده میشود.[41]
«شهوت مخفی» هر گناهی است که صاحبش آن را پنهان میکند و بر آن اصرار دارد اگرچه به آن عمل نکند[42]و گفته شده: دوست دارد مردم از کارش با خبر شوند یا به عبارتی دیگر ریا کند.[43]
موارد زیادی از واژۀ «شهوت» در نهجالبلاغه دیده میشود.[44]
تفاوت «شهوت» و «محبت»:
«شهوت» به هیاهوی نفس در امور لذتبخش میگویند و غیر ارادی است؛ اما «محبت» ارادی است و به امور لذتبخش و غیره مربوط میشود.[45]
تفاوت «شهوت» و «لذت»:
«شهوت» به آرزویِ نفس بهسوی امور لذتبخش و سرورآفرین میگویند؛ ولی «لذت» یعنی شخص با اشتیاق، نفس خود را برکَند و به مقصودش برسد.[46]
تفاوت «شهوت» و «اراده»:
«شهوت» یعنی انسان چیزی را اشتها میکند که سازگار نیست، به طور مثال: روزهدار اشتهای آب کند؛ ولی معنای «اراده» این است که انسان چیزي را که به آن اشتهایی ندارد، بخواهد. مانند: خوردن داروی تلخ.[47]
تفاوت «شهوت» و «تمنا»:
«شهوت» یعنی امور لذتبخشی که به وسیلۀ حواس پنجگانه درک میشوند، (شهوت را به امری در گذشته نمیتوان اطلاق نمود)؛ اما «تمنا» به امور لذتبخش و ناخوشایند مربوط میشود؛ مانند: تقاضای مرگ.[48]
تفاوت «شهوت» و «هوی»:
«شهوت» یعنی سبقتگرفتنِ نفس بهسوی آنچه در آن لذت دارد؛[49] اما «هوی» گرایش به امری است که نزدِ نفس زیبا هست هرچند آن امر شایستۀ شأنش نباشد.[50]
[1]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص679.
[2]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص679.
[3]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص679.
[4]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص679.
[5]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص679.
[6]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص679.
[7]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص679.
[8]- معجم المقاییس اللغه، ج3، ص229.
[9]- تاج اللغه و صحاح العربیه، ج4، ص1953.
[10]- کتاب الماء، ج2، ص735.
[11]- تاج اللغه و صحاح العربیه، ج4، ص1953.
[12]- فرهنگ ابجدی، ص539.
[13]- مفردات نهجالبلاغه، ج2، ص52.
[14]- کلید گشایش، نهجالبلاغه، ص464.
[15]- مفردات نهجالبلاغه، ج2، ص52.
[16]- معجم المقاییس اللغه، ج3، ص30.
[17]- کتاب العین، ج4، 12.
[18]- فرهنگ ابجدی، ص63.
[19]- مفردات نهجالبلاغه، ج1، ص472.
[20]- الطراز الاول و الکناز لما علیه من لغه العرب المعمول، ج5، ص407.
[21]- فرهنگ ابجدی، ص63.
[22]- مفردات نهجالبلاغه، ج1، ص472.
[23]- تاج اللغه و صحاح العربیه، ج2، ص814.
[24]- مفردات الفاظ القرآن، ص384.
[25]- کتاب العین، ج4، ص12.
[26]- قاموس قرآن، ج3، ص384.
[27]- معانی الخبار؛ به نقل از مجمع البحرین، ج3، ص59.
[28]- سوره حدید، آیه23.
[29]- البرهان، ج4، ص294؛ به نقل از مجمع الحرین، ج3، ص59.
[30]- مفردات نهجالبلاغه، ج1، ص472.
[31]- مفردات الفاظ القرآن، صص468و469.
[32]- مجمع البحرین، ج1، ص253.
[33]- التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج6، صص144و145.
[34]- کلید گشایش نهجالبلاغه، ص462.
[35]- معجم المقاییس اللغه، ج3، ص220.
[36]- قاموس قرآن، ج4، ص88.
[37]- فرهنگ ابجدی، ص583.
[38]- مفردات الفاظ القرآن، صص468و469.
[39]- قاموس قرآن، ج4، ص88.
[40]- مفردات الفاظ القرآن، صص468و469.
[41]- التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج6، صص144و145.
[42]- تاج العروس من جواهر القاموس، ج19، ص588.
[43]- مجمع البحرین، ج1، ص253.
[44]- مفردات نهجالبلاغه، ج2، ص50.
[45]- الفروق فی اللغه، ص115.
[46]- الفروق فی اللغه، ص115.
[47]- الفروق فی اللغه، ص115.
[48]- الفروق فی اللغه، ص117.
[49]- بهجه الخاطر، ص315.
[50]- الفروق فی اللغه، ص117.
[51]- معجم المقاییس اللغه، ج6، ص21.
[52]- تاج اللغه و صحاح العربیه، ج6، ص2714.
اضف تعليق