حکمت ها

حکمت سی و یکم فراز دوم

وَ قَالَ (علیه السلام):

«وَ الصَّبْرُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَى الشَّوْقِ وَ الشَّفَقِ‌ وَ الزُّهْدِ وَ التَّرَقُّبِ فَمَنِ اشْتَاقَ إِلَى الْجَنَّةِ سَلَا عَنِ الشَّهَوَاتِ وَ مَنْ أَشْفَقَ مِنَ النَّارِ اجْتَنَبَ الْمُحَرَّمَاتِ وَ مَنْ زَهِدَ فِي الدُّنْيَا اسْتَهَانَ بِالْمُصِيبَاتِ وَ مَنِ ارْتَقَبَ الْمَوْتَ سَارَعَ إِلَى الْخَيْرَات‌».

ترجمه‌ها

- ترجمه نهج البلاغه (فقیهی)
«از اين چهار ستون بر چهار شاخه است: بر اشتياق (به بهشت) و ترس، (از دوزخ) پارسايى، (بى اعتنايى به دنيا) و انتظار (انتظار مرگ).
پس هر کس مشتاق بهشت باشد، از کارهاى شهوانى و هواى نفس، خوددارى مى کند و آنها را به فراموشى مى سپارد و آن کس که از آتش دوزخ بترسد، از کارهاى حرام، دورى مى ورزد و هر که نسبت به دنيا، بى‌اعتنا باشد و پارسايى پيشه سازد مصيبتها و ناملايمات را آسان و خوار مى شمارد و کسى که مراقت و منتظر مرگ باشد، براى انجام کارهاى خير شتاب مى کند».
(نهج البلاغه، ترجمه فقیهی، صص657و658)
- ترجمه نهج البلاغه (استاد ولی)
«صبر بر چهار شعبه است: شوق و ترس و زهد و انتظار. پس هر که مشتاق بهشت باشد از شهوات دوری کند. و هرکه از آتش دوزخ بترسد از گناهان پرهیز نماید. و هرکه در دنیا زهد بورزد مصیبت ها را ناچیز شمارد. و هرکه در انتظار مرگ باشد به سوی نیکی ها بشتابد».
(نهج‌البلاغه، ترجمه حسین‌استاد ولی، ص473)
- ترجمه نهج البلاغه (بهرام پور)
«صبر از میان آنها بر چهار پایه باشد: شوق، هراس، زهد، انتظار.
پس آن که کس که مشتاق بهشت است، دل از شهوت و تمایلات باطل بشوید و آن که از آتش بترسد، از محرمات بپرهیزد و آن که به دنیا رغبت نورزد، مصیبت ها بر او آسان گردد و آن که مرگ را انتظار کشد در نیکی ها شتاب کند».
(نهج البلاغه ترجمه روان‌با‌شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص679)
- ترجمه نهج البلاغه (فیض الاسلام)
از امام (عليه السّلام) از ايمان پرسيدند، پس آن حضرت (در باره علامات و نشانه‌هاى ايمان و ضدّ آن كفر و شكّ) فرموده است :
«و صبر از آنها بر چهار گونه است: علاقمندى، ترس، پارسائى، انتظار داشتن،
پس هر كه ببهشت علاقه داشت خواهشهاى نفس را فراموش ميكند و از آنها چشم مى‌پوشد، و هر كه از آتش ترسيد از آنچه حرام و ناروا است دورى مى‌گزيند، و هر كه در دنيا پارسا شد اندوهها را سبك مى‌شمارد، و هر كه منتظر مرگ باشد به نيكوكاريها شتاب مى‌نمايد».
(ترجمه‌وشرح‌نهج‌البلاغه، فيض‌الاسلام، ج6،ص 1100)

شروح

- ترجمۀ توضیح نهج البلاغه (آیت الله شیرازی)
«صبر نيز چهار قسم است: شوق به بهشت، و ترس از جهنم، و زهد و پارسايى در دنيا، و در انتظار مرگ بودن.
پس كسى كه مشتاق بهشت و در فراق آن اندوهگين است از شهواتى كه دوزخ در پى خواهد داشت، فاصله مى‌گيرد. و كسى كه از جهنم مى‌ترسد از گناهانى كه موجب ورود به دوزخ مى‌گردد دورى مى‌كند. و كسى كه در دنيا زهد مى‌ورزد و به جهت كوتاهى عمرش، آن را محل ماندگارىِ خود نمى‌داند، رنج‌ها را آسان مى‌شمرد و خود را براى آن آماده مى‌سازد، زيرا مى‌داند كه رنج‌ها زودگذر و موجب پاداش هستند.
و كسى كه منتظر مرگ است به سوى خيرات مى‌شتابد تا مبادا با مرگ ناگهانى فرصت كار خير از دست او برود. تمام اين امور جز با صبر و تحمّل صورت نمى‌پذيرد».
(ترجمۀ توضیح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج4، صص354و355)
- توضیح نهج البلاغه (ابن میثم)
«امّا بردبارى چهار گونه است: دلبستگى، ترس، پارسايى، و انتظار، بنا بر اين هر كس دلبسته و علاقمند به بهشت باشد خواهشهاى نفسانى را فراموش مى‌كند و از آنها چشم مى‌پوشد، و هر كس از آتش دوزخ بيمناك باشد، از آنچه حرام و ناروا است مى‌پرهيزد، و هر كس در دنيا پارسا است غمهاى دنيا را سبك مى‌شمارد، و هر كس انتظار مرگ را دارد، به كارهاى نيك مى‌شتابد».
امّا شاخه‌هاى اين پايه‌هاى اصلى از اين قرار است: امام (علیه السلام) براى هر پايه از چهار پايه اصلى، چهار شاخه از فضايل را تعيين كرده كه از همان اصول ريشه مى‌گيرند و هم چون فروع و شاخه‌هايى از آنها جدا مى‌شوند: اما شاخه‌هاى صبر كه خود عبارت از ملكه عفّت است:
علاقه به بهشت و دوست داشتن خيراتى است كه باقى مى‌ماند.
ترس، يعنى خوف از آتش جهنّم و آنچه به آتش مى‌انجامد.
پارسايى در دنيا، يعنى دل نبستن به كالا و خوشيهاى دنيا.
انتظار مرگ.
اين چهار چيز فضيلتهاى نشأت گرفته از ملكه عفّتند، زيرا هر كدام از اينها با عفّت همراه است.
(ترجمه‌شرح‌نهج‌البلاغه، ابن‌ميثم، ج5، صص430و434)
- توضیح نهج البلاغه (ابن ابی الحدید)
ابن ابى الحديد سپس مبحث آموزنده و لطيف زير را آورده است.
پاره‌اى از حكايات لطيف كه در حضور پادشاهان صورت گرفته است
ما اينك مواردى را در باره صدق گفتار در مواطن دشوار و حضور پادشاهان بيان مى‌كنيم و اينكه چه كسانى به پاس خداوند خشم گرفته و نهى از منكر كرده‌اند و به حق قيام كرده‌اند و از پادشاه بيم نكرده و اعتنايى به او نداشته‌اند.
عمر بن عبد العزيز پيش سليمان بن عبد الملك رفت، ايوب پسر سليمان هم كه در آن هنگام وليعهد بود و براى خلافت او پس از پدرش بيعت گرفته شده بود، حضور داشت. در اين هنگام كسى آمد و ميراث يكى از زنان خلفا را مطالبه كرد. سليمان گفت: تصور نمى‌كنم زنان از زمين و ملك چيزى به ارث برند. عمر بن عبد العزيز گفت: سبحان الله حكم كتاب خدا چه مى‌شود سليمان به غلام خود گفت: برو و فرمانى را كه عبد الملك در اين مورد نوشته است بياور. عمر بن عبد العزيز گفت: گويا خيال مى‌كنى مى‌خواهى قرآن را براى من بياورى. ايوب پسر سليمان گفت: به خدا سوگند هر كس چنين سخنى به امير المؤمنين بگويد شايسته است بدون توجه او، سرش را ببرند. عمر بن عبد العزيز گفت: آرى هنگامى كه حكومت به تو و امثال تو برسد آنچه كه بر سر اسلام آيد سخت‌تر از اين گفتار تو خواهد بود و برخاست و بيرون رفت.
(جلوه‌تاريخ‌درشرح‌نهج‌البلاغه‌، ابن‌ابى‌الحديد، ج7، ص249)

واژه شناسی

- الشَّفَقِ
ترس.[1]
- التَّرَقُّبِ
امید داشتن.[2]
- سَلَا عَنِ الشَّهَوَاتِ
شهوات را از دل زدود.[3]
- أَشْفَقَ
ترسید.[4]
- اِسْتَهَانَ
کوچک شمرد.[5]
- اِرْتَقَبَ
انتظار کشید.[6]
- سَارَعَ
سرعت گرفت.[7]

واژه کاوی

- الشَّوْقِ (شوق)
«شوق» بردلبستگیِ چیزی به چیز دیگری دلالت می‌کند؛[8] یعنی شخص، نفسِ خود را از چیزی برکَند[9] و به‌سمت شیئی حرکت دهد[10] و جذب آن شود.[11]

«شوق» به‌معنای خواستۀ نفس، آرزوى وصال، عشق‌،[12] میل شدید،[13] آرزومندی و دل پرزدن به هوای کسی یا چیزی است.[14]

دوازده مورد از «شوق» در نهج البلاغه دیده می‌شود ولی در قرآن نیامده است.[15]

الزُّهدِ (زهد):

«زهد» بر کمیِ چیز دلالت می‌کند[16]و «زهاده» یعنی بی‌رغبتی به هر شیئی[17] که بی‌ارزش و ناچيز باشد.[18]

«زهد» یعنی روی‌گردانیدن از چیزی به‌جهت حقیر شمردنِ آن؛[19]یا به عبارت دیگر ترک کردن آسایش دنیا برای راحتی آخرت،[20] اما «زهد در دنیا» یعنی روی‌گردانیدن از خوشی‌های دنیا و گرایش به عبادت خدا.[21]

هر یک از سه حرف واژۀ «زهد» به ترک چیزی اشاره می‌کند:

الف) حرف «ز» نشانۀ ترک زینت

ب) حرف «ه» نشانۀ ترک هوای نفس

ج) حرف «د» نشانۀ ترک دنیا.[22]

«مُزهِد» یعنی کسی‌که به مالِ اندک[23] خود راضی است[24] و به آن دل‌نبسته.[25]

«زاهد» کسی است که در دنیا کار و تلاش می‌کند و از امکانات بهره می‌برد،[26] هرچه در نظر خدا محبوب است در نزد او نیز پسندیده و هرچه در پیش خدا مورد خشم واقع شده، در چشم او نیز ناپسند است و از حلال دنیا كناره می‌گیرد و به حرام آن توجهی نمی‌كند.[27]

«زهد» در کلام قرآن مجید: «لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَ لَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ؛ تا افسوس مخوريد بر آنچه از دستتان مى‌رود و شادمانى نكنيد به آنچه دستتان می‌آيد»[28] و در روایتی آمده که بالاترين درجۀ «زهد» كمترين درجۀ ورع است و بالاترين درجۀ ورع، پايين‌ترين درجۀ يقين و عالي‌ترين درجۀ يقين، فروترين درجۀ رضا است.[29]

واژۀ «زهد» بیست و هشت مورد در نهج‌البلاغه دیده می‌شود.[30]
- الشّهواتِ (شهو)
«شهوت» در اصل به‌معنای دلبستگیِ نفس به‌سوی خواستۀ دل،[31] اشتیاق[32] و میلِ شدید به‌چیزی[33] که موافق و مناسب نفس است.[34]

چیز هوس‌انگیز، اشتها‌آور یا خوشمزه را «شَیءٌ شَهِی» گویند، از این‌رو مرد هوس‌ران را «رَجُلٌ شَهوانٌ» می‌نامند.[35]

معانی دیگر «شهوت» دوست داشتن،[36] خواستۀ دل، آرزو، ميل به غذاى خوب و خوشمزه است.[37] تمایل در دنیا دو قسم است:

1_ صادق: تمایلاتی که بدون آنها، كار بدن مختل مى‌شود. مثل: میل به غذا هنگام گرسنگى.

2_ كاذب: تمایلاتی که بدون آنها، هیچ اختلالی در بدن به وجود نمی‌آید. مثل: خوردن غذا هنگام سیری یا استراحت کردن بیش از اندازه.[38]

در اسلام فقط خواسته‌های كاذب و منحرف كننده حرام است، نه مطلق خواهش‌هاى نفسانی؛[39] بنابراین هرگونه تمایل و خواسته و نیرو را «شهوت» می‌نامند.[40]«شهوت» نیرویی است که به وسیلۀ آن هدف مطلوب دنیوی یا معنوی حاصل می‌شود و اولین وسیله‌ای است که به‌سبب آن، راه به سوی بهشت یا جهنم پیموده می‌شود.[41]

«شهوت مخفی» هر گناهی است که صاحبش آن را پنهان می‌کند و بر آن اصرار دارد اگرچه به آن عمل نکند[42]و گفته شده: دوست دارد مردم از کارش با خبر شوند یا به عبارتی دیگر ریا کند.[43]

موارد زیادی از واژۀ «شهوت» در نهج‌البلاغه دیده می‌شود.[44]



تفاوت «شهوت» و «محبت»:

«شهوت» به هیاهوی نفس در امور لذت‌بخش می‌گویند و غیر ارادی است؛ اما «محبت» ارادی است و به امور لذت‌بخش و غیره مربوط می‌شود.[45]



تفاوت «شهوت» و «لذت»:

«شهوت» به آرزویِ نفس به‌سوی امور لذت‌بخش و سرور‌آفرین می‌گویند؛ ولی «لذت» یعنی شخص با اشتیاق، نفس خود را برکَند و به مقصودش برسد.[46]

تفاوت «شهوت» و «اراده»:

«شهوت» یعنی انسان چیزی را اشتها می‌کند که سازگار نیست، به طور مثال: روزه‌دار اشتهای آب کند؛ ولی معنای «اراده» این است که انسان چیزي را که به آن اشتهایی ندارد، بخواهد. مانند: خوردن داروی تلخ.[47]

تفاوت «شهوت» و «تمنا»:

«شهوت» یعنی امور لذت‌بخشی که به وسیلۀ حواس پنج‌گانه درک می‌شوند، (شهوت را به امری در گذشته نمی‌توان اطلاق نمود)؛ اما «تمنا» به امور لذت‌بخش و ناخوشایند مربوط می‌شود؛ مانند: تقاضای مرگ.[48]

تفاوت «شهوت» و «هوی»:

«شهوت» یعنی سبقت‌گرفتنِ نفس به‌سوی آنچه در آن لذت دارد؛[49] اما «هوی» گرایش به امری است که نزدِ نفس زیبا هست هرچند آن امر شایستۀ شأنش نباشد.[50]
- اِسْتَهَانَ (هون)
«هون» در اصل بر عدم حرکت یا آرامش یا خواری دلالت می‌کند[51] و «اِسْتَهَانَ بِه» به این معنا است که او را خوار شمرد.[52]

[1]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص679.

[2]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص679.

[3]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص679.

[4]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص679.

[5]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص679.

[6]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص679.

[7]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص679.

[8]- معجم المقاییس اللغه، ج3، ص229.

[9]- تاج اللغه و صحاح العربیه، ج4، ص1953.

[10]- کتاب الماء، ج2، ص735.

[11]- تاج اللغه و صحاح العربیه، ج4، ص1953.

[12]- فرهنگ ابجدی، ص539.

[13]- مفردات نهج‌البلاغه، ج2، ص52.

[14]- کلید گشایش، نهج‌البلاغه، ص464.

[15]- مفردات نهج‌البلاغه، ج2، ص52.

[16]- معجم المقاییس اللغه، ج3، ص30.

[17]- کتاب العین، ج4، 12.

[18]- فرهنگ ابجدی، ص63.

[19]- مفردات نهج‌البلاغه، ج1، ص472.

[20]- الطراز الاول و الکناز لما علیه من لغه العرب المعمول، ج5، ص407.

[21]- فرهنگ ابجدی، ص63.

[22]- مفردات نهج‌البلاغه، ج1، ص472.

[23]- تاج اللغه و صحاح العربیه، ج2، ص814.

[24]- مفردات الفاظ القرآن، ص384.

[25]- کتاب العین، ج4، ص12.

[26]- قاموس قرآن، ج3، ص384.

[27]- معانی الخبار؛ به نقل از مجمع البحرین، ج3، ص59.

[28]- سوره حدید، آیه23.

[29]- البرهان، ج4، ص294؛ به نقل از مجمع الحرین، ج3، ص59.

[30]- مفردات نهج‌البلاغه، ج1، ص472.

[31]- مفردات الفاظ القرآن، صص468و469.

[32]- مجمع البحرین، ج1، ص253.

[33]- التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج6، صص144و145.

[34]- کلید گشایش نهج‌البلاغه، ص462.

[35]- معجم المقاییس اللغه، ج3، ص220.

[36]- قاموس قرآن، ج4، ص88.

[37]- فرهنگ ابجدی، ص583.

[38]- مفردات الفاظ القرآن، صص468و469.

[39]- قاموس قرآن، ج4، ص88.

[40]- مفردات الفاظ القرآن، صص468و469.

[41]- التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج6، صص144و145.

[42]- تاج العروس من جواهر القاموس، ج19، ص588.

[43]- مجمع البحرین، ج1، ص253.

[44]- مفردات نهج‌البلاغه، ج2، ص50.

[45]- الفروق فی اللغه، ص115.

[46]- الفروق فی اللغه، ص115.

[47]- الفروق فی اللغه، ص115.

[48]- الفروق فی اللغه، ص117.

[49]- بهجه الخاطر، ص315.

[50]- الفروق فی اللغه، ص117.

[51]- معجم المقاییس اللغه، ج6، ص21.

[52]- تاج اللغه و صحاح العربیه، ج6، ص2714.

اضف تعليق