حکمت ها

حکمت سی و یکم فراز هفتم

و قال (علیه السلام):

«وَ الشَّكُّ عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَى التَّمَارِي وَ الْهَوْلِ وَ التَّرَدُّدِ وَ الِاسْتِسْلَامِ فَمَنْ جَعَلَ الْمِرَاءَ دَيْدَناً لَمْ يُصْبِحْ لَيْلُهُ وَ مَنْ هَالَهُ مَا بَيْنَ يَدَيْهِ نَكَصَ عَلَى عَقِبَيْهِ وَ مَنْ تَرَدَّدَ فِي الرَّيْبِ وَطِئَتْهُ سَنَابِكُ الشَّيَاطِينِ وَ مَنِ اسْتَسْلَمَ لِهَلَكَةِ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ هَلَكَ فِيهِمَا».

قال الرضي و بعد هذا كلام تركنا ذكره خوف الإطالة و الخروج عن الغرض المقصود في هذا الكتاب.



ترجمه‌ها

- ترجمه نهج البلاغه (فقیهی)
«شک هم بر چهار ستون قرار دارد: جدال و ستيز اما نه براى اثبات حق بلکه براى خودنمايى، ترس (از چيزى که دليل ترسيدن از آن را نمى‌داند)، ترديد و دودلى (که مثلا قصد انجام کارى را بکند سپس از انجام آن منصرف گردد و اين حال ادامه يابد).

تسليم در برابر امور هلاک کننده (خود را در موج حوادث افکندن)

پس هر که جدال و ستيز را عادت و خوى خود قرار دهد، شب تاريک او به سپيده دم نمی‌رسد (همواره در تاريکى جهل باقى مى‌ماند) و آن کس که از آنچه در برابر رويش قرار دارد، بترسد، به پشت سر خود باز مى‌گردد (نه در دنيا نه در آخرت به جلو نمى‌رود و به جايى نمى‌رسد) و هر کس که در شک خود دو دل باشد (يعنى همواره از شکى به سوى شک ديگرى برود) و نتواند به کارى مصمم شود، گوشه هاى سم پاى شياطين وسوسه کننده، او را پايمال مى‌سازد و از ميان مى‌برد (از سعادت در دنيا و آخرت محروم مى‌گردد) و آنکه در برابر امور هلاک کننده دنيا و آخرت تسليم شود، هم در دنيا و هم در آخرت هلاک مى‌گردد».

شريف رضى گويد: بعد از اين سخنان، سخنان ديگرى هم بود که از بيم اينکه مبادا به طول انجامد و ما را از مقصود اصلى از اين کتاب خارج سازد از ذکر آن، صرف نظر کرديم.

(نهج البلاغه، ترجمه فقیهی، ص659و660)
- ترجمه نهج البلاغه (استاد ولی)
«شک نیز بر چهار شعبه است: جدال بیهوده، و هول و هراس، و دودلی، و تسلیم. پس هر که به جدال بیهوده عادت کند هیچ گاه شبش به صبح نرسد (همیشه در تاریکی شک بماند و به روشنی یقین نرسد). و هر که از کارهایی که در پیش دارد بهراسد عقب نشینی کند و گامی به پیش ننهد. و هر که در تردید و دو دلی به سر برد لگد کوب سُم های شیاطین شود. و هر که به حوادث هلاکت بار دنیا و آخرت تن دهد در دنیا و آخرت به هلاکت رسد».

مؤلف: این سخن دنباله دارد و ما از بیم دراز شدن سخن و بیرون شدن از مقصود این باب (که آوردن حکمت های کوتاه است)، از ذکر آن خودداری کردیم.

(نهج‌البلاغه، ترجمه حسین‌استاد ولی، ص474)
- ترجمه نهج البلاغه (بهرام پور)
«شک چهار بخش است: جدال بی‌ثمر در گفتار، ترس (از پیشامدها)، دو دل بودن (در تصمیم گیری)، خودباختگی و بی‌ارادگی.

پس آنکس که جدال بی‌حاصل کند و نزاع پیشه سازد، شب تارِ شُبهاتش به صبح نرسد و در تاریکی بماند. و آن که از حقایق پیش روی خود بترسد و تصمیم نگیرد، به قهقرا باز گردد و عقب بماند.

و آن که در تردید و دو دلی باشد (و در قبول حق وسواسی کند) زیر سم شیاطین لگدمال شود؛ و آنکس که تسلیم عوامل هلاکت خود گردد و به ضایع شدن دنیا و آخرتش گردن نهد (و بر ضدّ شکّ و شبهه برنخیزد)، در دو جهان هلاک گردد».

شریف رضی: سخن امام (علیه السلام) طولانی است، و از آوردن دنبالۀ سخن به خاطر طولانی شدن و خروج از هدفم در تدوین این کتاب خودداری کردم.

(نهج البلاغه ترجمه روان‌با‌شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص681)
- ترجمه نهج البلاغه (فیض الاسلام)
از امام (عليه السّلام) از ايمان پرسيدند، پس آن حضرت (در باره علامات و نشانه‌هاى ايمان و ضدّ آن كفر و شكّ) فرموده است:

«و شكّ (دو دلى) بر چهار گونه است: گفت و شنود (به باطل و نادرستى) ترسيدن (از اقدام بحقّ) سرگردانى، تن دادن (به گمراهى و كوشش ننمودن در راه رستگارى)

پس كسيكه جدال و گفت و شنود را عادت و شيوه خويش گردانيد شب او بامداد نگشته (از تاريكى شكّ و دو دلى به روشنائى يقين و باور نرسيده) و كسيرا كه آنچه پيش دارد (جهاد و كوشش در راه حقّ) بترساند بعقب بر مى‌گردد (در كارهاى خود بجائى نرسد) و كسيكه در دو دلى حيران و سرگردان باشد (و خود را به جايگاه امن و آسوده يقين و باور نرساند) سمهاى شياطين او را پايمال نمايد (شياطين بر او دست يافته هلاكش سازند) و كسيكه به تباه كردن دنيا و آخرت تن دهد در دنيا و آخرت تباه گردد».

(سيّد رضىّ «رحمه اللّه» فرمايد:) و پس از اين بيان سخنى است كه ما آنرا بيان نكرديم براى ترس از دراز شدن سخن و دست كشيدن از قصدى (اختصارى) كه در اين كتاب در نظر گرفته شده است.

(ترجمه‌وشرح‌نهج‌البلاغه، فيض‌الاسلام، ج6، ص1102)

شروح

- ترجمۀ توضیح نهج البلاغه (آیت الله شیرازی)
«شك و ترديد نيز بر چهار قسم است: جدال و مراء براى نشان دادن نيروى مجادله خويش، نه براى احقاق حق، و هول و هراس از حق و نپذيرفتن آن، و ترديد در حقانيّت حق كه آيا كدام طرف صحيح است، و تسليم بدون دليل در مقابل هر جريان و هر چيزى، و لذا كسى كه حق را بى‌دليل پذيرفته است در آن دچار ترديد مى‌شود.

پس كسى كه اهل جدل باشد، شب او به صبح نمى‌رسد؛ يعنى همواره در تيرگى و تاريكى شب‌گونه ترديد، سرگردان مى‌ماند و به صبح يقين دست نمى‌يابد.

و هركه از پذيرش حق هراسان باشد، به جاهليّت و به عقب برگشته و سير قهقرايى دارد. و هركه در شك و ترديد بماند، لگدكوب گام‌هاى شياطين مى‌شود و آن‌گونه كه مى‌خواهند او را پلاس و زيرانداز پاى خود مى‌كنند، بر آن گام مى‌نهند و از دين بهره‌اى نخواهد داشت.

و كسى كه دنبال هر مكتب و فرهنگى باشد و ناآگاهانه به هر سمت و سويى برود، در دنيا و آخرت هلاك مى‌شود و نه دنياى آرامى خواهد داشت و نه آخرتى سعادتمند».

سيد رضى رحمه‌الله مى‌فرمايد: در ادامه اين كلام، سخنى از آن حضرت وجود داشت كه براى پرهيز از اطاله كلام و خروج از مقصود، يعنى كوتاه بودن سخنان اين باب، آن را نياورديم.

(ترجمۀ توضیح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج4، صص357و358)
- توضیح نهج البلاغه (ابن میثم)
«و شك نيز چهار گونه است: گفتگوى ناروا، ترسويى، سرگردانى و دودلى و بى‌تفاوتى: پس كسى كه به گفتگوى نابجا عادت كند هيچ‌گاه شب تارش به روز روشن نرسد، و آن كه از پيشامد بترسد، عقبگرد مى‌كند، و كسى كه دو دل و سرگردان است، زير سم شياطين پايمال مى‌گردد، و كسى كه در برابر هلاكت دنيا و آخرت تسليم و بى‌تفاوت باشد، هم در دنيا و هم در آخرت هلاك مى‌شود».

امّا شك عبارت از دو دلى در باور داشتن يكى از دو طرفى است كه نقيض يكديگر و مقابل همند، و اين صفت چنان كه قبلا گفته شد در برابر يقين است.

امام (علیه السلام) براى اين صفت چهار شاخه نام برده است:

1- گفتگوى ناروا، بديهى است كه اساس سخن ناروا، شك و دو دلى است: و امام (علیه السلام) هر كه را كه اين صفت را ملكه و عادت خود قرار دهد با اين بيان برحذر داشته است كه شبش را به روز نرساند، كنايه از روشن نشدن حق از تاريكى شب تيره شك و نادانى است.

2-ترس و دلهره، زيرا شك در امور باعث ناآگاهى از مصلحت و فساد آنها مى‌گردد، و اين خود باعث دلهره و ترس از اقدام به آن امور مى‌شود. و نتيجه‌اش سرافكندگى و عقبگرد است.

3-دو دلى در همان شك و ترديد، يعنى تحوّل از حالتى به حالتى و از شكّ به حالت شك ديگر، بدون اطمينان به چيزى، و اين خود نوعى از ابتلاى به شك و دو دلى در كارهاست. امام (علیه السلام) با بيان پيامد اين صفت كه به صورت كنايه فرموده زير سمّهاى شياطين قرار مى‌گيرد، از آن برحذر داشته است، زيرا چنين كسى در زمين قلبش تخم وهم و خيال پاشيده و قدرت عقل را كه مى‌تواند تصميم گيرى كند از خود سلب كرده است.

4-تسليم شدن و بى‌تفاوت بودن در برابر نابودى دنيا و آخرت، كه از پيامدهاى شك است، زيرا شخص دو دل در كارهاى دنيا و آخرت خود مبتلا به دو دلى است و هيچ كارى را انجام نمى‌دهد و به فكر وسايل كار نيست به همين جهت در برابر پيشامدها تسليم و بى‌تفاوت است و اين كه به دليل بى‌تفاوتى در دنيا و آخرت نتيجه چنين حالتى هلاكت و نابودى است روشن و واضح است.

توفيق از آن خداست.

(ترجمه‌شرح‌نهج‌البلاغه، ابن‌ميثم، ج5، صص 431و439)

واژه شناسی

- الشَّك
شک کردن، به گمان افتادن.[1]
- شُعَب
جمع شُعبَه، گروه، دسته، پاره‌ای از هر چیز.[2]
- التَّمَارِي
جدل و ستیزه نمودن.[3]
- الْهَوْل
ترسیدن، وحشت کردن، بیم.[4]
- التَّرَدُّد
دو دل شدن.[5]
- الِاسْتِسْلَام
گردن نهادن، تسلیم شدن.[6]
- جَعَلَ
قرار داد، گذاشت.[7]
- الْمِرَاء
شک.[8]
- دَيْدَن
روش، خوى، عادت.[9]
- هَالَهُ
او را ترساند.[10]
- نَكَصَ عَلَى عَقِبَيْه
به قهقرا برگشت.[11]
- تَرَدَّدَ
دو دل شد.[12]
- الرَّيْب
ظن، گمان،[13] دو دلی، تردید.[14]
- وَطِئَتْهُ
او را لگد مال کرد.[15]
- سَنَابِك
نوک سُم‌های حیوان.[16]
- اسْتَسْلَمَ
گردن نهادن، تسلیم شدن.[17]
- هَلَكَ
نابود شد، هلاک شد.[18]

واژه کاوی

- الشَّكّ (شکک)
«شک» در اصل به معنای لزوم و پیوستن است؛[19] این واژه از چسبیدن بازو به پهلو استعاره شده است، چون دو مسئله شک‌برانگیز طوری به هم نزدیک و پیوسته هستند که فهم آن آسان نیست. [20] به ارتیاب،[21] گمان و توقف،[22] مشتبه شدن و مشکل شدنِ امر، «شک» گفته می‌شود[23] و در مقابلِ جدیت و قاطعیت، در حکم یا عمل یا جریان کاری، است. در «شک»، دو طرف قضیه مساوی است و رجحانی بین آن دو وجود ندارد. [24] مساوی بودن دو طرف قضیه گاهی به علت عدم وجود نشانی است و گاهی به علت متساوی بودن نشانه در هر دو. [25] گفته شده اصلِ «شک»، آشفتگی قلب، روح، روان[26] و مخالف یقین است.[27]

«شک» از جهل خاص‌تر است،[28] چون در جهل گاهی شخص هیچ دانشی در مورد دو نقیض ندارد. بنابراین هر شکی جهل است، اما هر جهلی شک نیست. [29] از دیدگاه کتاب و سنت، «شک» غالبا مذموم شمرده شده است و شخصی که دچار شک شده، باید برای برون‌رفت از شک بکوشد. [30] اين كلمه پانزده بار در كلام اللّه مجيد[31] و هجده بار در نهج‌البلاغه آمده است.[32]

«شَكَ في الأمر» یعنی شخص در امری شك كرد. [33]

«مَشکوک» چیزی که انسان در مورد آن شک کند.[34]

«شُكُوك‌» جمع «شَك» و به معنای گمان است.[35]

تفاوت «شک» و «ظن»:

مراد از «شک» برابر بودن احتمال هر یک از طرفین موضوع است[36] و شخص به دلیل نبود دلیل و نشانه، یکی از دو طرف آن را انتخاب می‌کند،[37] اما در «ظن» برتری یکی از طرفین بر طرف دیگر مطرح می‌باشد. [38]

تفاوت «شک» و «ریب»:

«ریب» قوی تر از «شک» است و مراد از «ریب» آن چیزی است که «شک» و بالاتر از آن را شامل می‌شود. «شک» یعنی تردید ذهن بین دو امری که هر دو برای شخص مساوی هستند اما «ریب» یعنی شک همراه با تهمت.[39] مثلا اگر شخصی نسبت به کار فرد دیگری «شک» دارد جایز نیست بگوید «انی مرتاب بفلان».[40] خدای متعال می‌فرماید:«وَ إِنَّنا لَفِي‌ شَكٍ‌ مِمَّا تَدْعُونا إِلَيْهِ مُرِيبٍ؛ در حالی که ما، در مورد آنچه به سوی آن دعوتمان می‌کنی، در شک و تردید هستیم!»[41] در «ريب» از زمخشرى نقل شده كه این واژه به معنى قلق و اضطراب است؛ بنابراین «شك مريب» به معنای شك اضطراب آور است.[42]
- التَّمَارِي (مری)
«مری» به معنای ادامه دادن کار به اندازه‌ای است که از آن بهره‌ای مادی یا معنوی برگیرد. از مصادیق آن، ادامۀ گفتگو به اندازه‌ای است که شخص، از زبان طرف مقابل سخنی را بشنود که به نفع اوست.[43]

«مِرَاء» مصدر [44] و به معنای ستیزه کردن،[45] مجادله، منازعه، لجاجت[46] و بدگویی در مورد دیگران به قصد تحقیر آنان است. [47][48] این ماده چهار بار در نهج البلاغه ذکر شده است. [49]

در«تماری» هدف شخص از جدل با دیگران، احقاق حق نیست، بلکه برای نشان دادن قدرت خود در بحث است.[50] «تَمَارِي‌ في الشي‌ء» یعنی شک کردن در چیزی.[51]

امیرالمؤمنین علیه السلام فرموده اند: «فَمَنْ جَعَلَ الْمِرَاءَ دَيْدَناً لَمْ يُصْبِحْ لَيْلُهُ؛ یعنی از تاریکی شک به روشنی یقین نمی‌رسد.»[52]

خدای متعال می‌فرماید: «فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكَ تَتَمَارَى»[53] تتماری یعنی شک می‌کنی؛[54] یعنی اینکه تکذیب می‌کنی این نعمت‌ها از جانب خدای متعال است.[55][56]

خدای متعال می‌فرماید: «أَفَتُمَارُونَهُ عَلَى مَا يَرَى»[57] یعنی ادامه دادن و مشغول بودن انسان در بحث و گفت‌وگو در حالی که دودل و سرگردان است تا اینکه آن چه که در نیت طرف مقابل است را درمی‌یابد.[58] همچنین یعنی با او ستیز و دشمنی کرد.[59]

تفاوت «امتراء» و «شك»:

«امتراء» به معنای خارج نمودن شبهه‌ای مشکل می‌باشد و در اثر کثرت استعمال، واژه «مریۀ» و «امتراء» به معنای «شک» نیز گفته می‌شود. «مراء» به معنای خارج نمودن مشکل از طریق مناظره است.[60]
- الْهَوْل (هول)
یکی از معانی «هَوْل» ترس[61] از امری ناگهانی است.[62]

«هالَ الاَمرُ فُلاناً» یعنی امری سبب ترس شخصی شد[63]

«هائِل» ترسناک، وحشتناک.[64]

«أَهْوَال‌» جمع «هَوْل» است.[65]
- الِاسْتِسْلَام (سلم)
این ماده در اصل مخالف دشمنی و به معنای موافقت شدید در ظاهر و باطن است، به گونه ای که هیچ‌گونه اختلافی در میان نباشد. از لوازم آن انقیاد، صلح، خشنودی، رسیدن به توافق و رفع اختلاف و دشمنی است.[66]

گفته شده «سَلْم و سِلْم» به یک معنا است. [67] «سِلْم‌» به معناى صلح،[68] توافق، رفع اختلاف و خصومت است.[69]

«سِلْمُ‌ و سَلامَت» به معنای مصونیت از آفات[70] و بيمارى ظاهرى و باطنى است.[71]

«اِستَسلَمَ‌» یعنی فرمان بردار و فروتن شد .[72]

خدای متعال می‌فرماید:«وَ أَلْقَوْا إِلَيْكُمُ‌ السَّلَمَ‌؛ و پیشنهاد صلح و آشتی دادند»[73]
- نَكَصَ
«نُکُوص» به معنای خودداری کردن از امری[74] و به عقب برگشتن است.[75] هر بازگشتی «نکوص» نامیده نمی‌شود. این واژه به معنای برگشتن از مطلق خیر-ظاهری و باطنی- است[76] و در مواردی به کار می‌رود که شخص از انجام حکم عقل، یا وظیفۀ شرعی یا وظیفۀ انسانی خود در یک موقعیت، بازگردد. [77]«نکص» با حرف اضافۀ «عن» به معنای امتناع و خودداری، و با حرف اضافۀ «علی» به معنای رجوع است. بنابراین «نَكَصَ عَنِ الاَمْرِ» يعنى شخص از امری خوددارى كرد و «نَکَصَ عَلَی رِجْلَیْهِ» یعنی بر دو پای خود رجوع کرد و برگشت،[78] این عبارت معنای تحت الفظی «نَکَصَ» است.[79]

«نَكَصَ‌ عَلى‌ عَقِبَيْهِ»[80] به معنای برگشت است[81] که سه صورت دارد:

1. شخص به عقب برگشت.[82]

2. شخص گذشته و كارهاى قبلى خود را ترک کرد.[83]

3. انسان از خیرِ امری، چشم پوشی کرد.[84][85]

امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) می‌فرمایند: «وَ مَنْ هَالَهُ مَا بَيْنَ يَدَيْهِ نَكَصَ عَلَى عَقِبَيْهِ» هرکس کار حاضر مضطربش کند به قهقری برمی‌گردد.[86]

خدای متعال می‌فرماید:«قَدْ كانَتْ آياتِي تُتْلى‌ عَلَيْكُمْ فَكُنْتُمْ عَلى‌ أَعْقابِكُمْ‌ تَنْكِصُونَ‌؛ آيات من بشما خوانده مي‌شد، از آنها اعراض كرده و به عقب برمی‌گشتيد.» [87] اين لفظ فقط دو بار در قرآن مجيد آمده است.[88]

خدای متعال می‌فرماید:«وَإِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ ... وَإِنِّي جَارٌ لَكُمْ فَلَمَّا تَرَاءَتِ الْفِئَتَانِ نَكَصَ عَلَى عَقِبَيْهِ وَقَالَ إِنِّي بَرِيءٌ مِنْكُمْ؛ شيطان كردارشان را در نظرشان بياراست ... و من پناه شمايم. ولى چون دو فوج روبه‌رو شدند او باز گشت و گفت: من از شما بيزارم.»[89] پس برگشتِ شیطان؛ یعنی او از تعهد و گفته و تمایلش برمی‌گشت. شیطان در قلوب مردم القا می‌کرد که پشتیبان آنهاست و اعمال را زینت می‌داد و تظاهر می‌کرد که به آنها گرایش دارد و آنها را یاری می‌کند، زمانی که وقت عمل فرا می‌رسید، از حمایت و یاری آنها کنار می‌کشید. زینت دادن اعمال و سپس برگشتن شیطان، قانونی کلی است نسبت به هر کسی که به هوای نفس و شیطان متمایل شود. شیطان گناهان و گرایش‌های دنیوی را برای مردم زینت می‌دهد تا از حق و صراط مستقیم منصرف شوند. سپس آنها را با شهواتشان رها می‌کند و از آنها تبری می‌جوید. [90]

تفاوت «نکص» و «رجع»:

«نکوص» به معنای خودداری کردن از امری است و «رجوع» به معنای برگرداندن است و «مراجعه» هم به معنای برگشتن است.[91]
- الرَّيْب (ریب)
«ریب» به معنای شک،[92] شک همراه با تهمت[93] یا توهم همراه شک گفته شده است. توهم خیالات و تصورات انسان است که بر اساس مشهودات و محسوسات و معقولات شخص ایجاد می‌شود و ملازم شک یا ظن است؛ بنابراین «ریب» قابل اعتماد و استناد نیست.[94] همچنین یعنی انسان تصوری در مورد امری داشته باشد، سپس حقيقت آن روشن شود[95] یا اینکه انسان به دلیل ترس از عاقبت امری، به شک بیفتد.[96] هفده مورد از این واژه در کلام امیرالمؤمنین (علیه السلام) آمده است.[97]

«ریب» از موانع و حجاب‌های بزرگ مسیر سعادت و کمال به شمار می‌آید. از این رو باید همواره برای برون‌رفت از توهم و شک و به دست آوردن علم و یقین کوشید. [98]

[1]- کلید گشایش نهج‌البلاغه، ص454.

[2]- کلید گشایش نهج‌البلاغه، ص443.

[3]- کلید گشایش نهج‌البلاغه، ص717.

[4]- کلید گشایش نهج‌البلاغه، ص800.

[5]- کلید گشایش نهج‌البلاغه، ص308.

[6]- کلید گشایش نهج‌البلاغه، ص405.

[7]- کلید گشایش نهج‌البلاغه، ص121.

[8]- برداشتی از فرهنگ ابجدی، ص802.

[9]- فرهنگ ابجدى، ص388.

[10]- نهج‌البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابولفضل بهرام پور، ص681.

[11]- نهج‌البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابولفضل بهرام پور، ص681.

[12]- کلید گشایش نهج‌البلاغه، ص308.

[13]- نهج‌البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابولفضل بهرام پور، ص681.

[14]- کلید گشایش نهج‌البلاغه، ص345.

[15]- نهج‌البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابولفضل بهرام پور، ص681.

[16]- نهج‌البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابولفضل بهرام پور، ص681.

[17]- کلید گشایش نهج‌البلاغه، ص404.

[18]- المنجد به نقل از کلید گشایش نهج‌البلاغه، ص796.

[19]- تاج اللغة وصحاح العربیة، ج4، ص2049.

[20]- مفردات ألفاظ القرآن، ص461.

[21]- مجمع البحرين، ج‌5، ص276.

[22]- قاموس قرآن، ج‌4، ص64.

[23]- معجم المقاييس اللغة، ج‌3، ص173.

[24]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‌6، ص105.

[25]- ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‌2، صص341 و 342.

[26]- المصباح المنير في غريب الشرح الكبير، ج‌1، ص320.

[27]- تاج اللغة وصحاح العربیة، ج4، ص2049.

[28]- قاموس قرآن، ج‌4، ص65.

[29]- مفردات ألفاظ القرآن، ص461.

[30]- مفردات نهج‌البلاغه، ج2، ص42.

[31]- قاموس قرآن، ج‌4، ص65.

[32]- مفردات نهج‌البلاغه، ج2، ص42.

[33]- فرهنگ ابجدى، ص532.

[34]- کلید گشایش نهج‌البلاغه، ص454.

[35]- فرهنگ ابجدى، ص532.

[36]- که این طرف وهم نامیده می‌شود. (مفردات نهج‌البلاغه، ج2، ص42)

[37]- الفروق في اللغة، ص91.

[38]- که این طرف وهم نامیده می‌شود. (مفردات نهج‌البلاغه، ج2، ص42)

[39]- بهجة الخاطر، ص209.

[40]- الفروق في اللغة، ص92.

[41]- هود، آیه62.

[42]- قاموس قرآن، ج‌4، ص64.

[43]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‌11، ص83.

[44]- فرهنگ ابجدى، ص802.

[45]- ترجمان القرآن به نقل از کلید گشایش نهج‌البلاغه، ص717.

[46]- مفردات نهج‌البلاغه، ج2، ص393.

[47]- این نظر مناوی است.

[48]- تاج العروس من جواهر القاموس، ج‌20، ص183.

[49]- مفردات نهج‌البلاغه، ج2، ص393.

[50]- نهج‌البلاغه صبحی صالح، ص711.

[51]- مجمع البحرين، ج‌1، ص388.

[52]- مفردات نهج‌البلاغه، ج2، ص393.

[53]- نجم، آیه55.

[54]- این نظر زجاج است.

[55]- این نظر فرّاء است.

[56]- تاج العروس من جواهر القاموس، ج‌20، ص183.

[57]- نجم، آیه12.

[58]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‌11، ص84.

[59]- مجمع البحرين، ج‌1، ص388.

[60]- الفروق في اللغة، ص92.

[61]- معجم المقاييس اللغة، ج‌6، ص20.

[62]- كتاب العين، ج‌4، ص86.

[63]- کلید گشایش نهج‌البلاغه، ص 800.

[64]- کلید گشایش نهج‌البلاغه، ص 800.

[65]- مجمع البحرين، ج‌5، ص501.

[66]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‌5، ص188.

[67]- كتاب العين، ج‌7، ص266.

[68]- تاج اللغة وصحاح العربیة، ج5، ص2433.

[69]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‌5، ص189.

[70]- قاموس قرآن، ج‌3، ص296.

[71]- مفردات ألفاظ القرآن، ص421.

[72]- تاج اللغة وصحاح العربیة، ج5، ص2435.

[73]- نساء، آیه90.

[74]- تاج اللغة وصحاح العربیة، ج3، ص1466.

[75]- النهاية في غريب الحديث و الأثر، ج‌5، ص116.

[76]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‌12، ص245.

[77]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‌12، ص245.

[78]- مفردات نهج‌البلاغه، ج2، ص476.

-[79] قاموس قرآن، ج‌7، ص112.

[80]- انفال، آیه48.

[81]- تاج اللغة وصحاح العربیة، ج3، ص1466.

[82]- مجمع البحرين، ج‌4، ص189.

[83]- فرهنگ ابجدى، ص943.

[84]- معجم المقاييس اللغة، ج‌5، ص477.

[85]- این نظر ابن درید است.

[86]- مفردات نهج‌البلاغه، ج2، ص476.

[87]- مؤمنون، آیه66.

[88]- قاموس قرآن، ج‌7، ص112.

[89]- انفال، آیه48.

[90]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‌12، ص245.

[91]- بهجة الخاطر، ص 222.

[92]- تاج اللغة وصحاح العربیة، ج1، ص423.

[93]- النهاية في غريب الحديث و الأثر، ج‌2، ص286.

[94]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‌4، ص290.

[95]- مفردات ألفاظ القرآن، ص368.

[96]- برداشتی از كتاب العين، ج‌8، ص287.

[97]- مفردات نهج البلاغه؛ ج1، ص455.

[98]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‌4، صص291 و 292.


اضف تعليق