و قَالَ (علیه السلام):
«مَنْ أَسْرَعَ إِلَى النَّاسِ بِمَا يَكْرَهُونَ، قَالُوا فِيهِ [مَا] بِمَا لَا يَعْلَمُون».
ترجمهها
- ترجمه نهج البلاغه (فقیهی)
«آن کس که در انجام کارى که مردم آن را زشت مىدانند، شتاب ورزد. آنان چيزهايى را که نمىدانند درباره او مىگويند (هر چه را که در نکوهش او مى شنوند بىآنکه از راست يا دروغ بودن آن آگاه باشند، بر زبان مىرانند، زيرا کسى که از ديگرى ناراحتى به او برسد، کينه وى را به دل مىگيرد و در صدد انتقام برمىآيد)».
(نهج البلاغه، ترجمه فقیهی، ص660)
(نهج البلاغه، ترجمه فقیهی، ص660)
- ترجمه نهج البلاغه (استاد ولی)
«و هرکه دربارۀ مردم به کاری بشتابد که خویش ندارد، مردم دربارۀ او آن گویند که نمیدانند».
(نهجالبلاغه، ترجمه حسیناستاد ولی، ص474)
(نهجالبلاغه، ترجمه حسیناستاد ولی، ص474)
- ترجمه نهج البلاغه (بهرام پور)
«کسی که در انجام کاری که مردم خوش ندارند، شتاب کند، دربارۀ او حرف و حدیثی خواهند گفت که نمیدانند».
(نهج البلاغه ترجمه روانباشرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص682)
(نهج البلاغه ترجمه روانباشرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص682)
- ترجمه نهج البلاغه (فیض الاسلام)
در زيان رنجانيدن:
«هر كه بشتابد به چيزى كه مردم (از آن) مىرنجند (بى انديشه سخنى گويد يا كارى كند كه بر خلاف ميل و خواسته آنها باشد) در باره او مىگويند چيزى را كه نمىدانند (زيرا انسان از كسيكه رنجيد طبعا باك ندارد كه در باره او آنچه شنيده راست يا دروغ بيان نمايد».
(ترجمهوشرحنهجالبلاغه، فيضالاسلام، ج6، ص1103)
«هر كه بشتابد به چيزى كه مردم (از آن) مىرنجند (بى انديشه سخنى گويد يا كارى كند كه بر خلاف ميل و خواسته آنها باشد) در باره او مىگويند چيزى را كه نمىدانند (زيرا انسان از كسيكه رنجيد طبعا باك ندارد كه در باره او آنچه شنيده راست يا دروغ بيان نمايد».
(ترجمهوشرحنهجالبلاغه، فيضالاسلام، ج6، ص1103)
شروح
- ترجمۀ توضیح نهج البلاغه (آیت الله شیرازی)
«هر كس كه عيب و نقص و صفات مردم را كه خوش ندارند، بكاود، آنان نيز از سر ناآگاهى درباره او سخنها خواهند گفت»، زيرا در پى آنند كه از او انتقام بگيرند و لذا براى او عيوبى مىتراشند و در هر جمع و محفلى بازگو مىكنند. و شايد مراد از كلمه ما لا يعلمون اين باشد كه چيزى كه در او وجود ندارد، مىگويند.
(ترجمۀ توضیح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج4، ص359)
(ترجمۀ توضیح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج4، ص359)
- توضیح نهج البلاغه (ابن میثم)
هر كس به عملى بشتابد كه باعث رنجش مردم گردد، در باره او، چيزهايى بگويند كه نمىدانند».»
از آنجا كه طبع انسان از آزار نفرت دارد، و نسبت به آزار دهنده كينه و دشمنى مىورزد، بيشتر مردم طبعا نام شخص موذى را به راست يا دروغ و يا به احتمال به زشتى مىبرند، تا شنوندگان را در رفع اذيّت او، با خود موافق و هماهنگ سازند.
(ترجمهشرحنهجالبلاغه، ابنميثم، ج5، ص441)
از آنجا كه طبع انسان از آزار نفرت دارد، و نسبت به آزار دهنده كينه و دشمنى مىورزد، بيشتر مردم طبعا نام شخص موذى را به راست يا دروغ و يا به احتمال به زشتى مىبرند، تا شنوندگان را در رفع اذيّت او، با خود موافق و هماهنگ سازند.
(ترجمهشرحنهجالبلاغه، ابنميثم، ج5، ص441)
- توضیح نهج البلاغه (ابن ابی الحدید)
«هر كس شتابان نسبت به مردم آن كند و بگويد كه خوش ندارند دربارهاش چيزهايى را كه نمىدانند مىگويند». اين معنى گسترده و بسيار است و ما فقط به داستانى كه آن را مبرد در كتاب الكامل آورده است قناعت مىكنيم.
در مجلس قتيبة بن مسلم باهلى
مبرّد مىگويد: هنگامى كه قتيبة بن مسلم سمرقند را گشود به ابزار و اثاثى دست يافت كه نظير آنها ديده نشده بود. قتيبه تصميم گرفت نعمتهاى بزرگى را كه خداوند به او ارزانى فرموده بود به مردم نشان دهد تا قدر و منزلت كسانى را كه بر ايشان چيره شده بود بدانند. بدين منظور دستور داد خانهاى را فرش كنند كه در صحن آن چنان ديگهاى بزرگى قرار داشت كه براى ديدن درون آن بر نردبان بالا مىرفتند، همچنان كه مردم بر طبق منزلت خود بر جايگاه خويش نشسته بودند، حضين بن منذر بن حارث بن وعله رقاشى كه پيرى فرتوت بود آمد. عبد الله بن مسلم برادر قتيبه از قتيبه اجازه خواست تا با حضين گفتگوى عتاب آميزى كند. قتيبه گفت: چنين مكن كه او پاسخ نكوهيده مىدهد و حاضر جواب است. عبد الله نپذيرفت و اصرار كرد كه به او اجازه داده شود، عبد الله متهم به سستى و سبكى بود و پيش از اين گفتگو از ديوار خانه زنى بالا رفته بود. عبد الله روى به حضين كرد و پرسيد: اى ابو ساسان آيا از در خانه وارد شدى گفت: آرى، مگر عموى تو سنت از ديوار بالا رفتن را نهاده است. عبد الله گفت: آيا اين ديگها را ديدى گفت: آرى بزرگتر از اين است كه ديده نشود. گفت: خيال نمىكنم قبيله بكر بن وائل نظير اين ديگها را ديده باشد. حضين گفت: آرى، قبيله غيلان هم آن را نديده است كه اگر ديده بود شبعان (سير و شكم پر) نام مىداشت نه غيلان (مردم خوار) عبد الله گفت: اى ابو ساسان سراينده اين بيت را مىشناسى كه گفته است: «ما حكومت كرديم و عزل شديم در حالى كه قبيله بكر بن وائل در حالى كه خايه كشيدههاى خود را از پى مىكشيد در جستجوى كسى بود كه با او هم سوگند شود.» گفت: آرى، هم او را مىشناسم و هم كسى را كه اين ابيات را سروده است: «با كمترين تصميم، بنى قشير و كسى را كه اسيران بنى كلاب را در اختيار داشت زير فرمان خود كشيد.» عبد الله گفت: آيا سراينده اين بيت را مىشناسى كه گفته است :
گويى در آن هنگام كه دهان قبيله بكر بن وائل عرق مىكند، خوشههاى خرماهاى بنى ازد برگرد ابن مسمع است. حضين گفت: آرى، او را مىشناسم، آن را هم كه شعر زير را سروده است مىشناسم: «مردمى كه قتيبه هم مادر ايشان است و هم پدرشان و اگر قتيبه نمىبود آنان ناشناخته باقى مىماندند.» عبد الله گفت: در مورد شعر مىبينم كه خوب مىدانى، آيا چيزى از قرآن هم مىخوانى گفت: آرى بيشترين و بهترين آن را مىخوانم و آيه نخست سوره دهر را خواند كه «آيا آمد بر آدمى زمانى از روزگار كه نبود چيزى ياد كرده شده»، بدين گونه عبد الله را به خشم آورد. عبد الله گفت: به خدا سوگند به من خبر رسيده است كه همسر حضين را در حالى پيش او بردهاند كه از ديگرى آبستن بوده است. گويد: پيرمرد بدون اينكه حركت كند و تكانى بخورد و با همان وضع كه نشسته بود گفت: چيز مهمى نيست، در آن صورت در خانه من پسرى مىآورد كه به او فلان بن حضين مىگفتند، همان گونه كه عبد الله بن مسلم مىگويند. قتيبه روى به عبد الله كرد و گفت: خداوند كسى جز تو را دور نگرداند. مىگويم، حضين با ضاد نقطهدار صحيح است و در عرب كس ديگرى نيست كه نامش «حضين» با ضاد باشد.
(جلوهتاريخدرشرحنهجالبلاغه، ابنابىالحديد، ج7، صص255-257)
در مجلس قتيبة بن مسلم باهلى
مبرّد مىگويد: هنگامى كه قتيبة بن مسلم سمرقند را گشود به ابزار و اثاثى دست يافت كه نظير آنها ديده نشده بود. قتيبه تصميم گرفت نعمتهاى بزرگى را كه خداوند به او ارزانى فرموده بود به مردم نشان دهد تا قدر و منزلت كسانى را كه بر ايشان چيره شده بود بدانند. بدين منظور دستور داد خانهاى را فرش كنند كه در صحن آن چنان ديگهاى بزرگى قرار داشت كه براى ديدن درون آن بر نردبان بالا مىرفتند، همچنان كه مردم بر طبق منزلت خود بر جايگاه خويش نشسته بودند، حضين بن منذر بن حارث بن وعله رقاشى كه پيرى فرتوت بود آمد. عبد الله بن مسلم برادر قتيبه از قتيبه اجازه خواست تا با حضين گفتگوى عتاب آميزى كند. قتيبه گفت: چنين مكن كه او پاسخ نكوهيده مىدهد و حاضر جواب است. عبد الله نپذيرفت و اصرار كرد كه به او اجازه داده شود، عبد الله متهم به سستى و سبكى بود و پيش از اين گفتگو از ديوار خانه زنى بالا رفته بود. عبد الله روى به حضين كرد و پرسيد: اى ابو ساسان آيا از در خانه وارد شدى گفت: آرى، مگر عموى تو سنت از ديوار بالا رفتن را نهاده است. عبد الله گفت: آيا اين ديگها را ديدى گفت: آرى بزرگتر از اين است كه ديده نشود. گفت: خيال نمىكنم قبيله بكر بن وائل نظير اين ديگها را ديده باشد. حضين گفت: آرى، قبيله غيلان هم آن را نديده است كه اگر ديده بود شبعان (سير و شكم پر) نام مىداشت نه غيلان (مردم خوار) عبد الله گفت: اى ابو ساسان سراينده اين بيت را مىشناسى كه گفته است: «ما حكومت كرديم و عزل شديم در حالى كه قبيله بكر بن وائل در حالى كه خايه كشيدههاى خود را از پى مىكشيد در جستجوى كسى بود كه با او هم سوگند شود.» گفت: آرى، هم او را مىشناسم و هم كسى را كه اين ابيات را سروده است: «با كمترين تصميم، بنى قشير و كسى را كه اسيران بنى كلاب را در اختيار داشت زير فرمان خود كشيد.» عبد الله گفت: آيا سراينده اين بيت را مىشناسى كه گفته است :
گويى در آن هنگام كه دهان قبيله بكر بن وائل عرق مىكند، خوشههاى خرماهاى بنى ازد برگرد ابن مسمع است. حضين گفت: آرى، او را مىشناسم، آن را هم كه شعر زير را سروده است مىشناسم: «مردمى كه قتيبه هم مادر ايشان است و هم پدرشان و اگر قتيبه نمىبود آنان ناشناخته باقى مىماندند.» عبد الله گفت: در مورد شعر مىبينم كه خوب مىدانى، آيا چيزى از قرآن هم مىخوانى گفت: آرى بيشترين و بهترين آن را مىخوانم و آيه نخست سوره دهر را خواند كه «آيا آمد بر آدمى زمانى از روزگار كه نبود چيزى ياد كرده شده»، بدين گونه عبد الله را به خشم آورد. عبد الله گفت: به خدا سوگند به من خبر رسيده است كه همسر حضين را در حالى پيش او بردهاند كه از ديگرى آبستن بوده است. گويد: پيرمرد بدون اينكه حركت كند و تكانى بخورد و با همان وضع كه نشسته بود گفت: چيز مهمى نيست، در آن صورت در خانه من پسرى مىآورد كه به او فلان بن حضين مىگفتند، همان گونه كه عبد الله بن مسلم مىگويند. قتيبه روى به عبد الله كرد و گفت: خداوند كسى جز تو را دور نگرداند. مىگويم، حضين با ضاد نقطهدار صحيح است و در عرب كس ديگرى نيست كه نامش «حضين» با ضاد باشد.
(جلوهتاريخدرشرحنهجالبلاغه، ابنابىالحديد، ج7، صص255-257)
واژه شناسی
- اَسْرَعَ
شتاب کردن.[1]
- نَاس
جمع انس، مردم.[2]
- يَكْرَهُونَ
دوست ندارند.[3]
- قَالُوا
گفتند.[4]
- لا يَعْلَمُون
نمیدانند.[5]
واژه کاوی
- أَسْرَعَ (سرع)
«سرعت» یعنی شتاب، نقطه مقابل كندى و آرامى است واژه سرعت در اجسام، و افعال هر دو به كار مىرود و
«أَسْرَعَ فهو مُسْرِع یعنی به سرعت راند و چالاك و شتابنده است.[6]
«أَسْرَعَ في المشي» یعنی در راه رفتن شتاب و كوشش كرد.[7]
«سرع» به معنی شتاب[8] و نقیض درنگ و تأخیر در حرکت است.[9]
تفاوت «سرعت» و «عجله»:
«سرعت» پیش افتادن در چیزی است که پیشی گرفتن در آن سزاوار و پسندیده است و متضاد آن یعنی درنگ کردن ناپسند است و «عجله» پیش افتادن در چیزی است که پیشی گرفتن در آن ناپسند باشد. عجله به معنای سرعت است.[10]
«أَسْرَعَ فهو مُسْرِع یعنی به سرعت راند و چالاك و شتابنده است.[6]
«أَسْرَعَ في المشي» یعنی در راه رفتن شتاب و كوشش كرد.[7]
«سرع» به معنی شتاب[8] و نقیض درنگ و تأخیر در حرکت است.[9]
تفاوت «سرعت» و «عجله»:
«سرعت» پیش افتادن در چیزی است که پیشی گرفتن در آن سزاوار و پسندیده است و متضاد آن یعنی درنگ کردن ناپسند است و «عجله» پیش افتادن در چیزی است که پیشی گرفتن در آن ناپسند باشد. عجله به معنای سرعت است.[10]
- يَكْرَهُونَ (کره)
«کره» به معنای دوست نداشتن،[11] عدم اختیار و خلاف رضا است.[12] کره به معنای محدود کردن شخص در عملکرد و سلب اختیار از اوست.[13]
تفاوت «کَره» و «کُره»:
1. «کَره» عمل شخص ناچار و «کُره» عمل شخص مختار است يعني مختار ميتواند چیزی را كه ناپسند ميداند ترك كند.[14]
2. «کُره» به معنای سختیاست که انسان می تواند آن را انجام ندهد، ولی «کَره» سختیای که شخص، مجبور به انجام کاری می شود، و آن را با اکراه تحمل میکند و رنج میکشد.[15]
3. «كَرْه» سختى و مشقتى است كه از خارج به انسان میرسد و با اكراه بر او تحميل میشود ولى «کُره» آن سختى و رنجى كه از ذات انسان به او میرسد که آن را زشت و مکروه میداند و بر دو گونه است:
· آنچه را كه طبیعت انسان آن را ناپسند ميداند.
· آنچه را كه عقل يا شرع مكروه ميداند.[16]
«کَره» در این نامه یعنی کاری که انسان آن را دوست ندارد واز آن نفرت دارد.
تفاوت «اباء» و«اکراه»
«اباء» یعنی سرباز زدن و انجام ندادن عملی ولی « اکراه» ویژه کسی است که نمیتواند از انجام دادن کاری سر باز زند.[17]
تفاوت «کَره» و «کُره»:
1. «کَره» عمل شخص ناچار و «کُره» عمل شخص مختار است يعني مختار ميتواند چیزی را كه ناپسند ميداند ترك كند.[14]
2. «کُره» به معنای سختیاست که انسان می تواند آن را انجام ندهد، ولی «کَره» سختیای که شخص، مجبور به انجام کاری می شود، و آن را با اکراه تحمل میکند و رنج میکشد.[15]
3. «كَرْه» سختى و مشقتى است كه از خارج به انسان میرسد و با اكراه بر او تحميل میشود ولى «کُره» آن سختى و رنجى كه از ذات انسان به او میرسد که آن را زشت و مکروه میداند و بر دو گونه است:
· آنچه را كه طبیعت انسان آن را ناپسند ميداند.
· آنچه را كه عقل يا شرع مكروه ميداند.[16]
«کَره» در این نامه یعنی کاری که انسان آن را دوست ندارد واز آن نفرت دارد.
تفاوت «اباء» و«اکراه»
«اباء» یعنی سرباز زدن و انجام ندادن عملی ولی « اکراه» ویژه کسی است که نمیتواند از انجام دادن کاری سر باز زند.[17]
[1]- کلید گشایش نهج البلاغه، ص388.
[2]- کلیدگشایش نهح البلاغه، ص24.
[3]- کلیدگشایش نهج البلاغه، ص678.
[4]- کلیدگشایش نهج البلاغه،ص667.
[5]- کلیدگشایش نهج البلاغه،ص569.
[6]- ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج2، ص209.
[7]- فرهنگ ابجدى، ص72.
[8]- قاموس قرآن، ج3، ص255.
[9]- مجمع البحرين، ج4، ص345.
[10]- الفروق في اللغة، ص198.
[11]- کلیدگشایش نهج البلاغه، ص678.
[12]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج10، ص52.
[13]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج10، ص51.
[14]- تاج العروس من جواهر القاموس، ج19، ص86.
[15]- المحيط في اللغة، ج3، ص355.
[16]- ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج4، ص15.
[17]- الفروق في اللغة، ص122.
اضف تعليق