و قال (علیه السلام):
« فِي ذِكْرِ خَبَّابِ بْنِ الْأَرَتِّ يَرْحَمُ اللَّهُ خَبَّابَ بْنَ الْأَرَتِّ فَلَقَدْ أَسْلَمَ رَاغِباً وَ هَاجَرَ طَائِعاً وَ قَنِعَ بِالْكَفَافِ وَ رَضِيَ عَنِ اللَّهِ وَ عَاشَ مُجَاهِداً».
ترجمهها
(نهج البلاغه، ترجمه فقیهی، ص663)
(نهجالبلاغه، ترجمه حسیناستاد ولی، ص476)
(نهج البلاغه ترجمه روانباشرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص685)
(ترجمهوشرحنهجالبلاغه، فيضالاسلام، ج6، صص1108و۱۱۰۹)
شروح
(ترجمۀ توضیح نهج البلاغه، سید محمد شیرازی، ج4، ص۳۶۴)
خبّاب با خاى نقطهدار و باى مشدّد، نام يكى از مهاجران و ياران امام (عليه السلام) است، او پس از بازگشت از جنگ صفين، در كوفه از دنيا رفت، و نخستين كسى است كه امام (عليه السلام) با دست خود او را دفن كرد، و با سه صفت از اوصاف صالحاناو را ستوده است:
1- اسلام آوردن از روى ميل و رغبت كه اسلام سودمندى است.
2- مهاجرت علاقهمندانه وى با پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله)، كه هجرت كامل از روى ميل و رغبت در راه خدا و پيامبر خداست.
3- زندگى خود را با پيامبر خدا در جهاد با كفّار و در زمان امام (عليه السلام) در جهاد با سركشان، خوارج و بيعت شكنان، گذراند.
(ترجمهشرحنهجالبلاغه،ابنميثم، ج5، صص 449و450)
خوشا بر آن كس كه معاد را فراياد آورد و براى حساب كار كرد و به آنچه بسندهبود قناعت كرد و از خداى خشنود بود».
خبّاب بن الارت
نام و نسب او، خباب بن ارت بن جندلة بن سعد بن خزيمة بن كعب بن سعد بن زيد منات بن تميم است، كنيه او را ابو عبد الله و ابو محمد و ابو يحيى گفتهاند. گروهى او را به اسيرى گرفتند و در مكه او را فروختند. مادرش هم از زنانى بود كه ختنه مىكردند.
خبّاب از فقراى برگزيده مسلمانان است. او بيمار هم بود. در دوره جاهلى هم بندهاى آهنگر بود كه شمشير مىساخت. او از مسلمانان بسيار قديمى است و گفته شده است ششمين مسلمان است. در جنگ بدر و ديگر جنگها شركت كرد و از شمار شكنجه شدگان در راه خداوند است. عمر بن خطاب به روزگار خلافت خود از او پرسيد از مردم مكه چه كشيدى گفت: پشت مرا نگاه كن، عمر به پشت او نگريست و گفت: تا كنون پشت هيچ مردى را چنين نديدهام، خباب گفت: آرى، براى من آتشى مىافروختند و مرا با پشت بر آن مىافكندند و چربى و آب گوشتهاى پشت من آن را خاموش مىكرد.
بارى ديگر كه خباب پيش عمر آمد، عمر گفت: او را نزديك و نزديكتر بنشانيد.
سپس به او گفت: هيچ كس جز تو شايسته براى نشستن اين جا نيست، مگر عمار بن ياسر اگر بيايد. خباب ساكن كوفه شد و در همان شهر به سال سى و هفت و هم گفته شده است به سال سى و نهم پس از شركت در جنگهاى صفين و نهروان در التزام على (عليه السّلام) درگذشت.
على (عليه السّلام) بر پيكرش نماز گزارد و عمر او به هنگام مرگ هفتاد و سه سال بود و پشت كوفه به خاك سپرده شد.
پسرش عبد الله بن خباب را خوارج كشتند و على (عليه السّلام) خون او را از ايشان مطالبه كرد و همين موضوع را بر ايشان حجت آورد، و اين موضوع را پيش از اين آورديم.
(جلوهتاريخدرشرحنهجالبلاغه، ابنابىالحديد، ج7، صص263و264)
واژه شناسی
واژه کاوی
«رَغْبة فى الشىء» به معنای خواستن، رغبت داشتن،[16] علاقه و تمايل شديد به چیزی است.[17]
«رَغِبَ عن الشيءِ» مخالف «رَغْبَةِ في الشيء» است[18] و به معنای رویگردانی،[19] نخواستن[20] و ترک انجام کاری از روی عمد است. [21]
«راغِب» به معنای خواهان و مایل است. [22]
خدای متعال میفرماید: «وَمَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ؛ چه كسى از كيش ابراهيم روى برمىتابد»[23] در این آیه «رغب» با حرف اضافۀ «عن» همراه شده که به معنای اعراض و روی گرداندن است.[24]
خدای متعال میفرماید:«وَإِلَی رَبِّكَ فَارْغَبْ؛ و به پروردگارت مشتاق شو»[25] «إِنَّا إِلَى اللَّهِ رَاغِبُونَ؛ ما به خدا مشتاقيم»[26] «إِنَّا إِلَى رَبِّنَا رَاغِبُونَ؛ ما به پروردگارمان مشتاقيم»[27] این آیات به معنای میل شدید به سوی خدای متعال و اشتیاق به سیر و سلوک به سوی خدا است.[28]
امیرامؤمنین (علیه السلام) میفرمایند:«فَلَقَد أسلَمَ راغِباً» (خبّاب بن اَرَت از دانشمندان و اولین مهاجرین بود، حضرت علی (علیه السلام) در مورد او فرمودند:) که از روی رغبت اسلام آورد. [29]
تفاوت واژههای «میل»، «رغبت» و «شوق» از جهت شدت و ضعف است و در تمام آنها معنای تمایل داشتن وجود دارد.[30]
«هَجْر» و «هِجْران» مخالف وصل است؛[34] یعنی انسان امری که به آن متعهد و ملزم شده را ترک کند.[35] همچنین به معنای دور شدن انسان از ديگری با بدن يا زبان و يا دل و قلب است.[36]
«هَجَر الشَّيْءَ» یعنی شخص امری را ترک کرد و از آن غافل و روی گردان شد.[37]
اصل «مُهاجَرَت» یعنی بادیه نشینی از روستا به شهر مهاجرت کند.[38] «مُهَاجَرَت» از باب مفاعله است که بر استمرار و همیشگی بودن دلالت دارد؛ یعنی شخص برای همیشه مکانی را ترک کند.[39] «مُهَاجَرَت» در عرف قرآن هجرت از دار كفر به دار ايمان است؛ مثل هجرت از مكّه به مدينه در اوایل اسلام.[40] مهاجرین به دلیل اینکه در هجرت به مدینه، شهر و خانههای خود را که در آن پرورش یافته بودند ترک کردند و به خانهای که نه خانوادهای و نه مالی در آن بود ملحق شدند، این نام را گرفتهاند. [41]
«مُهاجرین» و «مُهاجرون» جمع «مهاجر»[42] به معنای دور از وطن[43] و کسی است که خانه خویش را خالی میکند و به قومی دیگر میپیوندد.[44]
خدای متعال میفرماید: «وَمَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهَاجِرًا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ؛ کسی که از خانه خود به قصد مهاجرت به سوی خدا و پیامبرش بیرون رود»[45] در آیه مورد نظر، ماده «هجر» بر ترک تعلق به دنیا دلالت دارد؛ و صیغه «مفاعله» بر استمرار و همیشگی بودن آن و بر سیر و حرکت به سوی خدای متعال منطبق میشود.[46]
از ظاهر آیه چنین برداشت میشود که منظور از مهاجرت، خارج شدن از جایگاه کفر و وارد شدن به منزلگاه ایمان است؛ و مقتضای آن ترک شهوات، اخلاق ناپسند و خطاست. [47]
عزت در «قناعت» و ذلت در «قُنوع» به معنای درخواست کردنِ[56] خاشعانه و خاضعانه است. [57]
تفاوت «قناعت» و «قصد»:
قناعت اکتفا نمودن به اندک است و شخص قانع کسی است که کمتر از نیازش استفاده نماید ولی مُقتَصِد، کسی است که به اندازه حاجتش استفاده مینماید نه کمتر از آن. اقتصاد در ارتباط با رفتار است و قناعت از اعمال قلبی است.[58]
خشنودی و نارضایتی در مورد موجوداتی به کار میرود که دارای شعور و اراده هستند.[63]
«رضوان» یعنی خشنودى زياد و چون بزرگترين رضا، خشنودى خداى متعال است واژه «رضوان» در قرآن به هر چه كه از خدا است اختصاص يافته است.[64] رضایت و خشم الهی به معنای ثواب و عقاب او است و برگرفته از هیجان روح و حالات نفسی نیست؛ چرا که این ویژگیها از صفات مخلوقات ناتوان و نیازمند است.[65]
«رَاضُون» و «رُضَاة» جمع «رَاضِي» است.[66]
نکتهها و پیامها
1- در تاریخ صدر اسلام دو هجرت وجود داشته: 1. هجرت به حبشه 2. هجرت به مدینه.[67]
[1]ـ خبّاب، از كسانى است كه زود اسلام آورد و در مكّه مورد شكنجۀ مشركين قرار گرفت، در غزوۀ بدر و جنگهاى ديگر، شركت جست و با امير المؤمنين (علیه السلام) در جنگ صفّين و نهروان، همراه بود وى سال ٣٧ يا ٣٩ هجرى در گذشت و امير المؤمنين (علیه السلام) بر او نماز خواند (از ابن ابى الحديد).
[2]- وی از یاران رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بود که در دوران بعثت شکنجه های سخت دید و مشرکان پشت او را سوزاندند. وی در جنگ های بدر و احد و غیره شرکت داشت و پس از بازگشت از جنگ صفیّن، در کوفه درگذشت.
[3]- کلید گشایش نهج البلاغه، ص285.
[4]- ترجمه و شرح نهج البلاغه (فيض الإسلام)، ج6، ص1109.
[5]- کلید گشایش نهج البلاغه، ص404.
[6]- کلید گشایش نهج البلاغه، ص321.
[7]- ترجمه و شرح نهج البلاغه (فيض الإسلام)، ج6، ص1109.
[8]- کلید گشایش نهجالبلاغه، ص520.
[9]- ترجمه و شرح نهج البلاغه (فيض الإسلام)، ج6، ص1109.
[10]- کلید گشایش نهجالبلاغه، ص684.
[11]- المنجد به نقل از کلید گشایش نهجالبلاغه، ص316.
[12]- المنجد به نقل از کلید گشایش نهجالبلاغه، ص583.
[13]- کلید گشایش نهجالبلاغه، ص140.
[14]- معجم المقاييس اللغه، ج2، صص415 و 416.
[15]- مجمع البحرين، ج2، ص71.
[16]- معجم المقاييس اللغه، ج2، صص415 و 416.
[17]- مفردات ألفاظ القرآن، ص358.
[18]- مجمع البحرين، ج2، ص71.
[19]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج4، ص167.
[20]- تاج اللغه و صحاح العربیه، ج1، ص418 با کمی تغییر.
[21]- لسان العرب، ج1، ص423.
[22]- کلید گشایش نهجالبلاغه، ص321.
[23]- بقره، آیه130.
[24]- برداشتی از مجمع البحرين، ج2، ص71.
[25]- شرح، آیه8.
[26]- توبه، آیه59.
[27]- قلم، آیه32.
[28]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج4، ص168.
[29]- کلید گشایش نهجالبلاغه، ص321.
[30]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج4، ص167.
[31]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج11، ص240.
[32]- معجم المقاييس اللغه، ج6، ص34.
[33]- کلید گشایش نهجالبلاغه، ص787.
[34]- معجم المقاييس اللغه، ج6، ص34.
[35]- كتاب العين، ج3، ص387.
[36]- مفردات ألفاظ القرآن، ص833.
[37]- تاج العروس من جواهر القاموس، ج7، ص606.
[38]- لسان العرب، ج5، ص251.
[39]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج11، ص240.
[40]- قاموس قرآن، ج7، ص139.
[41]- لسان العرب، ج5، ص251.
[42]- کلید گشایش نهجالبلاغه، ص787.
[43]- فرهنگ ابجدى، ص875.
[44]- لسان العرب، ج5، ص251.
[45]- نساء، آیه100.
[46]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج11، ص241.
[47]- مفردات ألفاظ القرآن، ص833.
[48]- قاموس قرآن، ج4، ص248.
[49]- مفردات ألفاظ القرآن، ص529.
[50]- كتاب العين، ج2، ص209.
-[51] ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج2، ص512.
[52]- کلید گشایش نهجالبلاغه، ص665.
[53]- تاج اللغه و الصحاح العربیه، ج3، ص1702.
[54]- مفردات ألفاظ القرآن، ص685.
[55] التحقيق في كلمات القرآن الكريم ؛ ج9 ؛ ص327
[56]- أساس البلاغه، ص524.
[57]- فرهنگ ابجدى، ص709.
[58]- الفروق في اللغه، ص297.
[59]- التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج4، ص161.
[60]- کلید گشایش نهجالبلاغه، ص316.
[61]- فرهنگ ابجدي، ص433.
[62]- برداشتی از تاج العروس من جواهر القاموس، ج19، ص462 این نظر ابن سیده است.
[63]- قاموس قرآن، ج3،ص103.
[64]- مفردات ألفاظ القرآن، ص356.
[65]- مجمع البحرين، ج1، صص185 و 186.
[66]- فرهنگ ابجدي، ص416.
[67]- تاج اللغه و صحاح العربیه، ج2، ص1226.
اضف تعليق