وَ قَالَ (علیه السلام):
«عَيْبُكَ مَسْتُورٌ مَا أَسْعَدَكَ جَدُّك».
ترجمهها
(نهج البلاغه، ترجمه فقیهی، ص664)
(نهجالبلاغه، ترجمه حسیناستاد ولی، ص478)
(نهج البلاغه ترجمه روانباشرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص687)
«عيب تو (از ديدهها) پنهان است مادامى كه نصيب و بهرهات ترا نيكبخت دارد (دنيا با تو همراه باشد. و از اينرو زشتيهاى پادشاهان و بزرگان اگر چه بسيار باشد گفته نمىشود تا نابود شوند يا دنيا از آنها رو برگرداند)».
(ترجمهوشرحنهجالبلاغه، فيضالاسلام، ج6،ص1111)
شروح
(ترجمۀ توضیح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج4، ص367)
سعادة الجدّ، يعنى خوشبختى و فراهم آمدن اسباب مصلحت در باره انسان، و از جمله مصالح آدمى پوشيده ماندن عيبها و پستيهاى اوست، و دوام پوشيده ماندن آنها وابسته به دوام اسباب و وسايل مصلحت است.
(ترجمهشرحنهجالبلاغه، ابنميثم، ج5، صص455و456)
ابو حيان مىگويد: كارهاى شگفت انگيزى كه از ابن جصاص سر زده و نشانه كودنى و نابخردى اوست، بسيار زياد است به گونهاى كه در آن باره كتابهايى تصنيف شده است. از جمله آنكه شنيد كسى غزل عاشقانهاى مىخواند كه در آن نام هند آمده بود، آن را كارى بسيار زشت دانست و گفت: خويشاوندان پيامبر را جز به نيكى ياد مكنيد. چيزهاى ظريفتر از اين هم از او نقل شده است، در عين حال بخت و سعادت او هم ضرب المثل بود و اموال او چنان بود كه براى قارون هم آن اندازه گرد نيامده بود.
ابو حيان مىگويد: مردم از اين موضوع شگفت مىكردند و چنان شده بود كه گروهى از كامل مردان بغداد مىگفتند: ابن جصاص دور انديشتر و عاقلتر مردم است، و همو بود كه توانست كدورت ميان معتضد و خمارويه بن احمد بن طولون را بر طرف سازد و عهدهدار سفارت ميان آن دو گرديد و به طرز بسيار پسنديدهاى توفيق يافت و از قطر الندى دختر خمارويه براى معتضد خواستگارى كرد و او را از مصر به بهترين ترتيب و صورت به بغداد گسيل كرد. ولى ابن جصاص تظاهر به نادانى و غفلت و بلاهت و كم عقلى مىكرد تا بدان وسيله اموال و نعمت خويش را پاسدارى كند و چشم تنگ نظران و رشك دشمنان را از خويش دفع كند.
ابو حيان مىگويد: به ابو غسان بصرى گفتم چنين گمان مىكنم كه آنچه كامل مردان بغداد مىگويند درست است زيرا معتضد عباسى با حزم و عقل و كمال و درست انديشى خود، در غير آن صورت او را براى سفارت و مذاكره در باره صلحانتخاب نمىكرد و معلوم است كه نسبت به كارهاى آينده او اعتماد داشته است و لا بد از گذشته او هم كارهاى بزرگ مشاهده شده است و گرنه مگر ممكن است كارى كه به تباهى كشيده و سخت دشوار شده است با فرستادن شخصى كودن و سفارت مردى بيخرد به اصلاح انجامد ابو غسان گفت: به هر حال بخت و اقبال، احوال نابخرد را دگرگون مىكند و عيب احمق را پوشيده مىدارد و از آبروى سفله و نادان دفاع مىكند.
به زبان او سخن درست و به فكر او رأى روشن القاء مىكند و كوشش او را نتيجه بخش قرار مىدهد و بخت و اقبال چنان است كه عاقلان را به استخدام در مىآورد و كسى كه نيكبخت است و اقبال يار اوست همه آراء و افكار عاقلان و دانشمندان را در بر آوردن مطالب خود به كار مىگيرد. ابن جصاص هم همان گونه بوده است كه گفتهاند و حكايت شده است، ولى بخت و اقبال او حماقت و آثار نابخردى او را كفايت كرده است، و اگر بدانى كه چگونه خردمند بى اقبال گرفتار سختى و اشتباه و محروم بودن مىشود، خواهى دانست كه شخص نادان خوش اقبال به چيزهايى مىرسد كه عالم در پناه علم خود به آن نمىرسد.
ابو حيان مىگويد: به ابو غسان بصرى گفتم: اين بخت و اقبال چيست كه همه اين احكام بر آن وابسته است گفت: عبارتى كه بتوانم آن را بيان كنم ندارم ولى از راه اعتبار و تجربه و شنيدن از كوچك و بزرگ به آن علم كافى دارم، و به همين سبب از زنى از اعراب شنيده شد كه چون پسرك خويش را مىگرداند، برايش چنين سخن مىگفت: خداوند به تو بخت و اقبالى ارزانى فرمايد كه خردمندان در پناه آن خدمتكار تو باشند نه اينكه عقلى دهد كه بدان وسيله خدمتكار نيك بختان باشى.
(جلوهتاريخدرشرحنهجالبلاغه، ابنابىالحديد، ج7، صص268و269)
بعضی افراد با دیدن جایگاه اقتصادی یا اجتماعی دیگری، کاستیهای او را نمیبینند حتی نقصهای او را نیکو میدانند؛ اما زمانی که دنیا از آن شخص روی برگرداند، نه تنها عیوب او را بازگو میکنند، بلکه گاهی عیوب دیگران را نیز به او منسوب میکنند. آگاهی از این نکته سبب میشود که به هنگام قرار گرفتن در موقعیت خوب، به مدح و ستایش دیگران غره نشویم.
ممکن است فردی از نظر ظاهری در رتبۀ اجتماعی پایینی باشد، اما از جایگاه بالایی نزد خدای متعال و اهل بیت (علیهم السلام) برخوردار باشد. در این مورد میتوان به کربلایی کاظم ساروقی مثال زد که شغلش کشاورزی بود؛ اما به دلیل پاکی و پرداخت به موقع زکات، توفیق دیدار حضرت حجت (عجل الله فرجه) را یافت و به عنایت حضرت حافظ کل قرآن شد.
واژه شناسی
واژه کاوی
تفاوت «ستر» و «غفران»:
«ستر» به معنای پوشاندن است؛ اما «غفران»، علاوه بر پوشاندن گناه مقتضی پاداش است.[9]
نكتهها و پیامها
1. مؤمن عیوب خود را بزرگ و عیوب مردم را کوچک میبیند.
2. «ستارالعیوب» در خدای متعال دو صورت است:
· تکوینی: خدا انسان را طوری خلق نموده که بعضی از صفات او پنهان است مثل: غرور، حسادت، اعتقادات و...
· تشریعی: خدای متعال امر به شناخت نقصها کرده است تا از آنها دوری شود.
3. اگر فردی عمل نادرست خود را تا چهل بار تکرار نکند، خدا او را جلوی مردم رسوا نمیکند.
راهکارهایی از نهج البلاغه برای بهبود زندگی اجتماعی
1. هر شخص برای رفع نقاط ضعف خود باید بکوشد، امیرالمؤمنین عليه السلام میفرمایند:«طوبى لِمَن شَغَلَهُ عَيبُهُ عَن عُيوبِ النّاسِ؛ خوشا به حال آن كس كه کمبودهایش، او را از پرداختن به عيبهاى مردم باز دارد».[12]
2. شخص مؤمن در رفع نقاط ضعف و معایب اخلاقی خود میکوشد، این مهم از راه حسابرسی همیشگی نفس امکانپذیر است. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند:«اشتِغالُكَ بِمَعايِبِ نَفسِكَ يَكفيكَ العارَ؛ پرداختن تو، به بدیهایت، ننگ را از تو دور مىسازد».[13]
3. فرد مؤمن بر نقاط ضعف و معایب دیگران تمرکز نمیکند، بلکه میکوشد نقاط مثبت آنان را ببیند.
ضرب المثل
آب، صدای شرشر خودش را نمیشنود.
آیینهاش را گم کرده است. (با آنکه صورت یا سیرتی زشت دارد، دیگری را به خاطر آن زشتی سرزنش میکند.)
خار را در چشم دیگران میبیند و شاه تیر را در چشم خود نمیبیند.
دیگ به دیگ میگوید: رویت سیاه.
دنیا را ببین چه فَنده، کور به کچل میخنده.
عیب خود را کسی نمیبیند.
کورِ خود است و بینای مردم.
هر که عیب خویش بیند، از همه بیناتر است. (نسیمی)
چون خودْ همه عیبی، چه کنی عیب کسان فاش. (قاآنی)
عیب هر کس که کنی، هم به تو میگردد باز.
عیب خود بین و مبین از دیگران.
معیوب، همه عیب کسان میجوید.
اشعار
همه حمال عیب خویشتنیم طعنه بر عیب دیگران چه زنیم؟ (سعدی)
آن کس که به عیب خلق پرداخته است زانست که عیب خویش نشناخته است.
آن که عیب تو گفت، یار تو اوست وان که پوشیده داشت، مار تو اوست. (اوحدی)
به نزد من آن کس نکوخواه توست که گوید فلان خار در راه توست. (سعدی)
کسی که عیب مرا می کند نهان از من اگر چو چشم عزیز است، دشمن است مرا. (صائب)
[1]- نهج البلاغه، ترجمۀ روان با شرح واژگان، ابالفضل بهرام پور، ص687.
[2]- ترجمۀ توضیح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج4، ص367.
[3]- نهج البلاغه، ترجمۀ روان با شرح واژگان، ابالفضل بهرام پور، ص687.
[4]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج5، ص48.
[5] _ الفروق في اللغة، ص230.
[6]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج5، ص48.
[7]- مجمع البحرين، ج3، ص323.
[8]- تاج اللغۀ و صحاح العربیۀ، ج2 ، ص 1036.
[9]- الفروق في اللغه، ص230.
[10]- تاج اللغه و صحاح عربیه، ج2، ص452.
[11]- تاج العروس من جواهر القاموس، ج4، ص377.
[12]- نهج البلاغة، الخطبة 176.
[13]- غرر الحكم، ح۱۴۸۳.
اضف تعليق