حکمت ها

حکمت پنجاه و ششم

و قال (علیه السلام):

«الْغِنَى فِي الْغُرْبَةِ وَطَنٌ، وَ الْفَقْرُ فِي الْوَطَنِ غُرْبَةٌ».

ترجمه‌ها

- ترجمه نهج البلاغه (فقیهی)
«بى‌نيازى و ثروت در غربت به منزله وطن و فقر و بى‌چيزى در وطن، به منزله غربت است[1]».

(نهج البلاغه، ترجمه فقیهی، ص664)
- ترجمه نهج البلاغه (استاد ولی)
«توانگری در غربت، وطن است و تهیدستی در وطن، غربت است».

(نهج‌البلاغه، ترجمه حسین‌استاد ولی، ص478)
- ترجمه نهج البلاغه (بهرام پور)
«بی‌نیازی در غربت، به منزلۀ وطن است، و تهیدستی در وطن، غربت است».

(نهج البلاغه ترجمه روان‌با‌شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص687)
- ترجمه نهج البلاغه (فیض الاسلام)
در باره دارائى و بى‌چيزى:

«دارائى (براى شخص) در غربت وطن و ميهن است (زيرا بواسطه آن همه اظهار دوستى و آشنائى كنند) و بى‌چيزى در وطن غربت است (زيرا بر اثر آن همه از شخص دورى مى‌نمايند)».

(ترجمه‌وشرح‌نهج‌البلاغه، فيض‌الاسلام، ج6، ص1113)

شروح

- ترجمۀ توضیح نهج البلاغه (آیت الله شیرازی)
«بى‌نيازى در غربت بدان ماند كه فرد در وطن خود است، زيرا مال، دوستان و زندگى آكنده از نعمت فراهم مى‌آورد، پس چنين كسى گويا در وطن خود مى‌باشد، اما فقر در وطن به منزله غربت است، زيرا فقير نه زندگى دارد و نه دوست، لذا از نعمت‌هاى زندگى بى‌بهره است».

(ترجمۀ توضیح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج4، ص369)
- توضیح نهج البلاغه (ابن میثم)
«مالدارى در غربت وطن است و تهيدستى در وطن غربت است‌».

كلمه وطن را از آن رو براى مالدارى و ثروتمندى در غربت استعاره آورده است كه براى شخص مايه آرامش خاطر و باعث دلگرمى است، و با وجود آن، غربت در انسان اثر نمى‌كند. و لفظ غربت را نيز از آن جهت براى تهيدستى در وطن استعاره آورده است كه غربت و تهيدستى هر دو باعث كج خلقى و دشوارى كارهاست.

(ترجمه‌شرح‌نهج‌البلاغه، ‌ابن‌ميثم، ج‌5، ص458)
- توضیح نهج البلاغه (ابن ابی الحدید)
«توانگرى در غربت چون در وطن ماندن است و فقر در وطن در غربت به سر بردن». در مطالب گذشته سخن كافى در باره توانگرى و فقر و ستودگى و ناستودگى آن گفته‌ايم همان گونه كه عادت ماست كه خوبيها و بديهاى چيزى را مى‌گوييم و اينك افزون بر آن مى‌گوييم.

مردى به بقراط گفت: اى حكيم سخت درويش و بينوايى، گفت: اگر آسايش درويشى را بشناسى، اندوه خوردن بر خودت، تو را از اندوه خوردن براى من باز مى‌دارد، درويشى پادشاهى است كه بر آن محاسبه نيست.

و گفته‌اند: ناتوان‌ترين مردم كسى است كه توانگرى را تحمل نكند.

به كندى گفته شد: فلان كس توانگر است، گفت: مى‌دانم كه مال دارد، ولى نمى‌دانم توانگر است يا نه، چون نمى‌دانم در مال خود چگونه عمل مى‌كند.

به ابن عمر گفته شد: زيد بن ثابت در گذشته است و دويست هزار درهم بر جاى‌نهاده و ترك كرده است. گفت: آرى، او از مال دست برداشته و رها كرده است ولى مال(گرفتارى حساب آن) او را رها نكرده است. و گفته شده است: براى تو در شرف فقر همين بس كه كسى را نمى‌بينى براى اينكه فقير شود، عصيان پروردگار را پيشه سازد و همين موضوع را شاعرى هم در شعر گنجانيده و گفته است: (اى سرزنش كننده درويشى، دلگير مباش كه اگر پند و عبرت بگيرى، عيب توانگرى بيشتر است، تو در جستجوى توانگرى از فرمان خدا سرپيچى مى‌كنى ولى براى آنكه فقير شوى عصيان خدا نمى‌كنى). و گفته شده است: حلال قطره قطره فرو مى‌چكد و حرام به صورت سيل مى‌آيد.

(جلوه‌تاريخ‌درشرح‌نهج‌البلاغه، ‌ابن‌ابى‌الحديد، ج7، صص274و275)
- شرح سلونی
در این حکمت، مسئله توانمندی و فقر، از زاویه متفاوتی مورد بررسی قرار گرفته است. توانمندی برای شخص، به منزله وطن انگار شده و فقر و ناداری، عامل غربت شخص بیان شده است.

«وطن» به مکانی گفته می‌شود که انسان در آن متولد شده و رشد کرده باشد. در این حالت انسان با آن محل وابستگی پیدا کرده و عادت می‌کند؛ چرا که مایه آرامش و آسایش اوست و چه بسا در آن منطقه خانواده و دوستان زیادی داشته باشد.

در این فرمایش توانمندی، وطن به شمار آمده است. «غنی» در این روایت، تنها به ثروت اشاره ندارد؛ بلکه هر نوع توانگری را شامل می‌شود. بهره داشتن از هر نوع مهارت یا تخصصی، از عوامل جذب دیگران به شخص، برای بهره‌مندی از مهارت و تخصص اوست؛ همین عامل سبب می‌شود چنین شخصی حتی در دوری از وطن، احساس دلتنگی و تنهایی نکند. البته چنین شخصی باید توجه داشته باشد که توانگری وی را به طغیان یا دنیازدگی واندارد.

از سوی دیگر غربت انسان را دچار مشکلات زیادی می‌کند. از جمله اضطراب، نگرانی، ترس، تنهایی و بیماری‌هایی همچون افسردگی و ... و یکی از راه‌های رهایی از غربت، توانگری است؛ چراکه در این صورت، افراد زیادی اطراف انسان جمع می‌شوند و همین مسئله سبب می‌شود که انسان احساس غربت نکند.

شخصی که هیچ نوع توانمندی و مهارتی ندارد، حتی در وطن خود غریب است، چرا که کاری از دست او ساخته نیست. گاهی حتی خانواده و دوستان نیز چنین شخصی را وامی‌گذارند و از رسیدگی به او بازمی‌مانند. همچنین فشار فقر و سختی معیشت، گاه به بدخلقی شخص منجر می‌شود و همین عامل سبب می‌شود مردم از او بیشتر فاصله بگیرند. چنین شخصی حتی اگر در وطن خود باشد، زندگی را به دشواری می‌گذراند و در وطن خود، احساس غربت و تنهایی می‌کند.

از این روایت دو نکته را می‌توان برداشت کرد:

1-شیعیان باید بکوشند با تقویت بنیه اقتصادی خود، جایگاه و کرامت خود را در جامعه به دست آورند.

2- افراد توانگر باید با رسیدگی به نیازمندان، در اصلاح وضعیت معیشتی آنان بکوشند تا جامعه شیعی، عزت و اقتدار خود را به دست آورد.

نکته دیگری که باید به آن اشاره کرد آن است که فقر در این روایت، به معنای فقر به درگاه الهی نیست؛ چرا که همه بندگان در پیشگاه خدا، نیازمند و فقیر هستند؛ چنانکه در سخن حضرت موسی (علیه السلام) با خدا چنین آمده که:

«رَبِّ إِنِّي لِمَا أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ؛[2] پروردگارا، من به هر خيرى كه سويم بفرستى سخت نيازمندم.» و نیز خدای متعال می‌فرماید: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ؛[3] اى مردم شما به خدا نيازمنديد و خداست كه بى ‌نياز ستوده است.»

واژه شناسی

- الْغِنَى
بی‌نیاز شدن، توانگری.[4]
- الْغُرْبَة
دور شدن، ترک وطن کردن.[5]
- وَطَن
زادگاه، میهن، اقامت گزیدن در جایی به نحو استمرار.[6]
- الْفَقْر
نيازمندى، تنگدستى، اندوه.[7]

واژه کاوی

- الْغِنَى (غنی)
«غنی» به معنای توان‌گری[8]، زیادی مال[9] و کفایت است.[10]

«غِنَى»‌ سه صورت دارد:



1- بى‌نيازى کامل: تنها براى خداى متعال است.

2- کم نیازی.

3- زیاد بودن مال که نسبت به درآمد اقشار مختلف جامعه سنجیده می‌شود.[11]

موارد زیادی از واژه «غنی» در نهج البلاغه آمده است.[12]

تفاوت «غنی» و «الجده» و «الیسار»:

«جده» به مال فراوان گفته می‌شود و «غنی» اضافه بر توانمندی مالی، قدرت، یاری و هر گونه بی‌نیازی را شامل می‌شود. «یسار» به معنی ثروت فراوان نیست بلکه مقداری از توان‌گری مالی است که انسان بتواند به وسیله آن زندگی‌اش را به آسانی بگذراند.[13]



به نظر می‌رسد «غنی» در این‌جا به معنای کم نیازی یا بی‌نیازی و توانگری باشد.
- الْغُرْبَةِ (غرب)
یکی از معانی «غرب» دور شدن است.[14]

«غربت» و «اغتراب»[15] به معنای دوری از وطن است که موارد زیادی از آن در نهج البلاغه آمده است.[16]

«اغْتَرَبَ‌» یعنی شخص از شهر خود مهاجرت كرد، دور شد،[17] به شهر و بلاد غربت رفت[18] و غريب شد.[19]

«غُرَبَاء» جمع «غَرِيب» به معنای كسی‌كه دور از كشورش[20] و بى‌شهر باشد.[21]

به نظر می‌رسد «غُربة» در اینجا به معنای تنهایی و دوری از خانواده و نزدیکان باشد.
- الْفَقْرُ (فقر)
«فَقْر» به معنای حاجت است.[22] احتياج را «فقر» نامیدند؛ زیرا به‌منزلۀ شكسته شدن ستون فقرات است.‌[23]

برخی قائلند «فقر» یعنی ضعفی که سبب احتیاج می‌شود،[24] بنابراین فقر تنها به معنای فقر اقتصادی نیست، بلکه مصادیق و مراتب متعددی دارد؛ بالاترین مرتبه فقر،«فَقْرُالنفس» است که در سرشت انسان است[25] و انسان را به کفران نعمت‌های پروردگار سوق می‌دهد، سبب فراموشی خدا می‌شود و انسان را به نیازمندی و آلودگی می‌خواند، در نتیجه دینش را از بین می‌برد.[26] فقر مصادیق دیگری هم دارد؛ از جمله فقر در علم و اخلاق.



«فَقْر» در چهار وجه كاربرد دارد:

· نیازهای ضروری (زایشی و رویشی) برای تمام موجودات لازم است تا وقتی در دنیا هستند.[27]

· فقرى كه از عدم كسب و كار ناشى می‌شود.

· فقر نفسانى و روحى كه همان آزمندى است.[28]

· فقر و نياز به‌سوى خداى تعالى،[29] كه در قرآن مجید آمده: «رَبِّ إِنِّي لِما أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ».[30]

تفاوت «فقر» و «حاجت»:

«فقر» مخالف غنی می‌باشد؛ اما «حاجت» به معنای نقص است.[31]

تفاوت «فقر» و «خِلّه»:

«فقر» به معنای از دست رفتن مال است؛ اما «خِلّه» یعنی خللی در مال و زندگی‌ ایجاد شود که می‌بایست برطرف گردد.[32]

تفاوت «فقیر» و «مسکین»:

· «فقیر» خواستۀ خود را مطرح نمی‌کند ولی «مسکین» تقاضای خود را آشکارا بیان می‌کند.

· «فقیر» به اندازه کفایت زندگی روزی دارد[33] و تنگدستیِ او از ظاهرش نمایان نیست[34]؛ اما تنگدستیِ «مسکین» از ظاهرش آشکار است.

· «مسکین» نسبت به «فقیر» ضعیف‌تر می‌باشد.

· «مسکین» کسی است که در روبرو شدن، انسان را به رقت قلب و نرمی وامی‌دارد.[35]

[1]- ثروت ثروتمند، وطن اوست، كسى كه ثروتى ندارد، گويى غريب است.

[2]- قصص، آیه24.

[3]- فاطر، آیه15.

[4]- کلید گشایش نهج‌البلاغه، ص599.

[5]- کلید گشایش نهج‌البلاغه، ص588.

[6]- کلید گشایش نهج‌البلاغه، ص837.

[7]- فرهنگ ابجدى، ص668.

[8]- کلید گشایش نهج البلاغه، ص599.

[9]- كتاب الجيم، ج‌3، ص4.

[10]- معجم المقاييس اللغة، ج‌4، ص397.   

[11]- مفردات ألفاظ القرآن، ص 615.

[12]- مفردات نهج البلاغه، ج2، ص222.

[13]- الفروق في اللغة، ص169.   

[14]- مفردات نهج‌البلاغه، ج2، ص208.

[15]- تاج اللغة و صحاح العربیة، ج‌1، ص191.

[16] مفردات نهج‌البلاغه، ج2، ص208.

[17]- فرهنگ ابجدي، ص100.

[18]- مجمع البحرين، ج‌2، ص131.

[19]- مقدمة الأدب، ص233.

[20]- فرهنگ ابجدي، ص640.

[21]- مقدمة الأدب، ص184.

[22]- كتاب العين، ج‌5، ص150.   

[23]- قاموس قرآن، ج‌5، ص197.   

[24]- التحقيق فی كلمات القرآن الكريم، ج‌9، ص 118.

[25]- التحقيق فی كلمات القرآن الكريم، ج‌9، ص 118.

[26]- مجمع البحرين، ج‌3، ص443.

[27]- ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‌3، ص77.   

[28]- ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‌3، ص 78.

[29]- ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‌3، ص 79.

[30]- قصص، آیه24.

[31]- الفروق فی اللغه، ص172.

[32]- الفروق فی اللغه، ص171.   

[33]- معجم المقاييس اللغه، ج‌4، ص444.

[34] - الفروق في اللغه، ص170.

[35] - الفروق في اللغه، ص170.


اضف تعليق