وَقَالَ (علیه السلام):
«اَلْقَنَاعَةُ مَالٌ لاَ يَنْفَدُ».
ترجمهها
- ترجمه نهج البلاغه (فقیهی)
«قناعت، مالى است که پايان پذير نيست».
(نهج البلاغه، ترجمه فقیهی، ص664)
(نهج البلاغه، ترجمه فقیهی، ص664)
- ترجمه نهج البلاغه (استاد ولی)
«قناعت ثروتی است بی پایان».
(این سخن از پیامبر (صلی الله علیه و آله) هم روایت شده است)
(نهجالبلاغه، ترجمه حسیناستاد ولی، ص478)
(این سخن از پیامبر (صلی الله علیه و آله) هم روایت شده است)
(نهجالبلاغه، ترجمه حسیناستاد ولی، ص478)
- ترجمه نهج البلاغه (بهرام پور)
«قناعت ثروتي است پایان ناپذیر».
(شریف رضی: این سخن از پیامبر نیز نقل شدهاست).
(نهج البلاغه ترجمه روانباشرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص688)
(شریف رضی: این سخن از پیامبر نیز نقل شدهاست).
(نهج البلاغه ترجمه روانباشرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص688)
- ترجمه نهج البلاغه (فیض الاسلام)
در سود قناعت:
«قناعت دارائى است كه نابود نمىشود (زيرا قناعت و خورسند بودن بآنچه رسيده نيازمندى را دور مىسازد.
سيّد رضىّ «رحمه اللّه» فرمايد: اين فرمايش از پيغمبر (صلّى اللّه عليه و آله) (نيز) روايت شده است».
(ترجمهوشرحنهجالبلاغه، فيضالاسلام، ج6، ص1113)
«قناعت دارائى است كه نابود نمىشود (زيرا قناعت و خورسند بودن بآنچه رسيده نيازمندى را دور مىسازد.
سيّد رضىّ «رحمه اللّه» فرمايد: اين فرمايش از پيغمبر (صلّى اللّه عليه و آله) (نيز) روايت شده است».
(ترجمهوشرحنهجالبلاغه، فيضالاسلام، ج6، ص1113)
شروح
- ترجمۀ توضیح نهج البلاغه (آیت الله شیرازی)
«قناعت اندوختهاى است كه پايان نمىيابد، چون انسان قانع، به كسى نيازى ندارد. پس انسان قانع ثروتمندى است كه مال بىنهايت دارد، ولى انسان مالدار و ثروتمند، وقتى ثروتش زوال پذيرد، نيازمند مىشود. سيد رضى رحمهالله مىفرمايد: اين كلام از حضرت رسول (صلىاللهعليهوآله) نيز روايت شده است».
(ترجمۀ توضیح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج4، ص369)
(ترجمۀ توضیح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج4، ص369)
- توضیح نهج البلاغه (ابن میثم)
«قناعت ثروتى است بىپايان[10]».
قناعت، عبارت است از سرگرم نشدن به چيزى كه از اندازه كفايت و مقدار حاجت زندگى و خورد و خوراك بيشتر باشد، و چشم نداشتن بر آنچه ديگران دارند. كلمه مال را با صفت بىپايان از آن رو استعاره از قناعت آورده كه بىنيازى ناشى از قناعت نيز همچون ثروت زياد، بىپايان است.
(ترجمهشرحنهجالبلاغه، ابنميثم، ج5، صص458و459)
قناعت، عبارت است از سرگرم نشدن به چيزى كه از اندازه كفايت و مقدار حاجت زندگى و خورد و خوراك بيشتر باشد، و چشم نداشتن بر آنچه ديگران دارند. كلمه مال را با صفت بىپايان از آن رو استعاره از قناعت آورده كه بىنيازى ناشى از قناعت نيز همچون ثروت زياد، بىپايان است.
(ترجمهشرحنهجالبلاغه، ابنميثم، ج5، صص458و459)
- توضیح نهج البلاغه (ابن ابی الحدید)
«قناعت مالى است كه پايان نمىپذيرد». سيد رضى كه خدايش رحمت كناد مىگويد: اين سخن از پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) هم روايت شده است.
در مباحث گذشته نكتههاى گرانقدرى در باره قناعت گفتيم و اينك افزونيهاى ديگرى مىآوريم. از سخن حكيمان است كه در قبال درويشى با قناعت مقاومت كنيد، و بر توانگر با تعفف چيره شويد، و با كردار نيك رنج حسود را افزون كنيد و با نام نيك بر مرگ غلبه كنيد.
و گفته شده است: مردم دو گروهند، كسى كه مىيابد و بسنده نمىكند و كسى كه در جستجو است و نمىيابد، و شاعر اين سخن را گرفته و چنين گفته است: (مردم يا يابنده غير قانع به روزى خود هستند يا جستجوگرى كه نمىيابند). مردى، بقراط را ديد كه علف مىخورد، گفت: اگر خدمت پادشاه مىكردى نيازمند به خوردن علف نمىبودى. بقراط گفت: و اگر تو علف مىخوردى نيازمند خدمت به پادشاه نبودى.
(جلوهتاريخدرشرحنهجالبلاغه، ابنابىالحديد، ج7، ص275)
در مباحث گذشته نكتههاى گرانقدرى در باره قناعت گفتيم و اينك افزونيهاى ديگرى مىآوريم. از سخن حكيمان است كه در قبال درويشى با قناعت مقاومت كنيد، و بر توانگر با تعفف چيره شويد، و با كردار نيك رنج حسود را افزون كنيد و با نام نيك بر مرگ غلبه كنيد.
و گفته شده است: مردم دو گروهند، كسى كه مىيابد و بسنده نمىكند و كسى كه در جستجو است و نمىيابد، و شاعر اين سخن را گرفته و چنين گفته است: (مردم يا يابنده غير قانع به روزى خود هستند يا جستجوگرى كه نمىيابند). مردى، بقراط را ديد كه علف مىخورد، گفت: اگر خدمت پادشاه مىكردى نيازمند به خوردن علف نمىبودى. بقراط گفت: و اگر تو علف مىخوردى نيازمند خدمت به پادشاه نبودى.
(جلوهتاريخدرشرحنهجالبلاغه، ابنابىالحديد، ج7، ص275)
واژه شناسی
- لاَ يَنْفَدُ
تمام نمیشود.[2]
واژه کاوی
- القَنَاعَةُ (قنع)
«قنع» به روی آوردن بر چیزی دلالت میکند.[3]
«قناعة» به معنای خشنود[4] و راضی بودن به قسمت و روزی است؛[5] یعنی به اندک اكتفا نمودن و راضى بودن از امور گذرنده دنيوى و عوارضى كه نيازمند به آنها است.[6] این ماده به معنای کوتاه آمدن وگذشتن از جایگاه و شخصیت است تا انسان بتواند با امکاناتی که در دست دارد، زندگی کند.[7]
عزت در «قناعت» و ذلت در «قُنوع» به معنای درخواست کردنِ[8] خاشعانه و خاضعانه است. [9]
تفاوت «قناعت» و «قصد»:
«قناعت» اکتفا نمودن به اندک است؛ شخص قانع کسی است که کمتر از نیازش استفاده نماید، ولی «مُقتصد» یعنی کسیکه به اندازه حاجتش استفاده کند نه کمتر از آن. اقتصاد مربوط به رفتار است اما قناعت از اعمال قلبی است.[10]
قناعت یعنی خودکفایی، و شخصی که به داشتههای خود قانع است، از تمام ثروتهای دنیا بینیاز است.
«قناعة» به معنای خشنود[4] و راضی بودن به قسمت و روزی است؛[5] یعنی به اندک اكتفا نمودن و راضى بودن از امور گذرنده دنيوى و عوارضى كه نيازمند به آنها است.[6] این ماده به معنای کوتاه آمدن وگذشتن از جایگاه و شخصیت است تا انسان بتواند با امکاناتی که در دست دارد، زندگی کند.[7]
عزت در «قناعت» و ذلت در «قُنوع» به معنای درخواست کردنِ[8] خاشعانه و خاضعانه است. [9]
تفاوت «قناعت» و «قصد»:
«قناعت» اکتفا نمودن به اندک است؛ شخص قانع کسی است که کمتر از نیازش استفاده نماید، ولی «مُقتصد» یعنی کسیکه به اندازه حاجتش استفاده کند نه کمتر از آن. اقتصاد مربوط به رفتار است اما قناعت از اعمال قلبی است.[10]
قناعت یعنی خودکفایی، و شخصی که به داشتههای خود قانع است، از تمام ثروتهای دنیا بینیاز است.
[1]- در نهج البلاغه از سید رضی آمده است: این عبارت را از پیامبر (صلی الله علیه و آله) نیز نقل کرده اند. (ترجمهشرحنهجالبلاغه، ابنميثم، ج5، صص458و459)
[2]- نهج البلاغه ترجمه ی روان واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص687.
[3]- معجم المقاييس اللغة، ج5، ص32.
[4]- کلید گشایش نهجالبلاغه، ص665.
[5]- تاج اللغه و صحاح العربیه، ج3، ص1702.
[6]- مفردات ألفاظ القرآن، ص685.
[7] التحقيق في كلمات القرآن الكريم ؛ ج9 ؛ ص327
[8]- أساس البلاغه، ص524.
[9]- فرهنگ ابجدى، ص709.
[10]- الفروق في اللغه، ص297.
اضف تعليق