حکمت ها

حکمت پنجاه و نهم

وَ قَالَ (علیه السلام):

«‌مَنْ حَذَّرَكَ كَمَنْ بَشَّرَك‌‏»‌‏.

ترجمه‌ها

- ترجمه نهج البلاغه (فقیهی)
«کسى که تو را از کارى زشت بر حذر دارد، مانند کسى است که امر نيکى را به تو مژده داده است».

(نهج البلاغه، ترجمه فقیهی، ص664)
- ترجمه نهج البلاغه (استاد ولی)
«کسی که تو را هشدار می‌دهد چون کسی است که تو را مژده می‌رساند».

(نهج‌البلاغه، ترجمه حسین‌استاد ولی، ص478)
- ترجمه نهج البلاغه (بهرام پور)
«کسی که تو‌را از آسیبی هشدار دهد (هرچند خوش‌نداری) مانند کسی است که تورا به خیر مژده‌دهد».

(نهج البلاغه ترجمه روان‌با‌شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص688)
- ترجمه نهج البلاغه (فیض الاسلام)
در باره پند دهنده:

«كسي كه ترا برحذر دارد (از بديها بيم دهد) مانند كسى است كه ترا (بخير و نيكى) مژده دهد (زيرا دفع شرّ سود است)».

(ترجمه‌وشرح‌نهج‌البلاغه، فيض‌الاسلام، ج6، ص1114)

شروح

- ترجمۀ توضیح نهج البلاغه (آیت الله شیرازی)
«كسى كه تو را هشدار دهد مانند كسى است كه نويدت داده است»، چون كسى كه انسان را از خطرها و لغزش برحذر مى‌دارد، به همان اندازه كه انسان را مژده دهد، سودمند است. پس انسان بايد همان‌طور كه از نويددهنده خشنود است، از هشداردهنده نيز رضامند باشد.
(ترجمۀ توضیح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج4، ص370)
- شرح نهج البلاغه (ابن میثم)
«آن كس كه تو را هشدار دهد همچون كسى است كه به تو مژده دهد».
مقصود امام (عليه السلام) آن است كه برحذر دارنده از پيشامد بد مانند كسى است كه مژده نجات از آن را مى‌دهد، كه وجه شبه روشن است. اين عبارت براى وادار ساختن بر توجه به هشدار دهنده و شنيدن هشدار او به منظور نجات است با تشبيه وى به كسى كه بشارت دهنده است.
(ترجمه‌شرح‌نهج‌البلاغه، ‌ابن‌ميثم، ج‌5، ص459)
- شرح نهج البلاغه (ابن ابی الحدید)
«آن كس كه تو را مى‌ترساند و بر حذر مى‌دارد چون كسى است كه تو را مژده رساند». اين سخن نظير سخنى است كه گفته‌اند از فرمان كسانى كه تو را به گريه وا مى‌دارند، پيروى كن، نه از فرمان كسانى كه تو را به خنده وا مى‌دارند. و نظير آن اين است كه دوست تو كسى است كه تو را نهى كند، نه آن كس كه تو را تشويق كند. و اين سخن كه خداى رحمت كند كسى را كه عيبهاى مرا نشانم دهد. منظور از تحذير، خير خواهى است كه واجب است و آن شناساندن چيزى به انسان است كه صلاح او در آن است و مايه دفع زيان مى‌گردد.
در خبر صحيح آمده است كه «دين همان خير خواهى است.»، گفته شد: اى رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نسبت به چه كسى فرمود: «براى عموم مسلمانان». نخستين چيزى كه بر انسان واجب است، اين است كه خود را بيم دهد و نفس خويش را خير خواهى كند، هر چند به ظاهر اين خير خواهى براى او زيان داشته باشد و به همين مورد در كتاب خدا اشاره شده كه فرموده است: «اى كسانى كه گرويده‌ايد براى خدا به عدالت گواهى دهندگان باشيد اگر چه به زيان خودتان باشد» و فرموده است «و چون مى‌گوييد عدالت كنيد هر چند كه خويشاوند باشند.» معنى اين سخن على (عليه السّلام) كه فرموده است «چون كسى است كه تو را مژده دهد» اين است كه سزاوار است از بيم دادن و تحذير او شاد شوى، همان گونه كه اگر به كارى كه آن را دوست دارى مژده‌ات دهد، شاد مى‌شوى و بايد در اين باره از او سپاسگزارى كنى، كه اگر او براى تو اراده خير نكرده باشد، تو را از اينكه در شر گرفتار شوى بر حذر نمى‌دارد.
(جلوه‌تاريخ‌درشرح‌نهج‌البلاغه، ‌ابن‌ابى‌الحديد، ج7، صص276و277)
- شرح سلونی
امیرالمؤمنین علیه السلام درمورد اهمیت تذکر دادن فرمودند:«کسی كه تو را از اتفاق بد بترساند مانند كسى است كه به تو خبر خوبی را می‌دهد».
همۀ انسان‌ها کامل نیستند، هر انسانی نقاط قوت و نقاط ضعف دارد؛ به همان اندازه که شناسایی نقاط قوت در رشد و پیشرفت فرد تأثیرگذار است، دانستن نقاط ضعف، شخص را در اصلاح نفس یاری می‌کند.
گاهی عدم بازگویی نقاط ضعف، سبب می‌شود شخص تا پایان عمر، در مسیر نادرست حرکت کند.
در کلام حضرت دو واژه «بشَّر» و «حَذَّر» آمده است که «بشر» به معنای مژده دهنده به خبرهای خوب است ولی «حذر» به معنای ترساننده با خبرهای بد است؛ گاهی هشدار افراد را می‌آزارد؛ اما با نیک نگریستن، متوجه خواهند شد که این راهنمایی‌ها فقط از طرف فرد خیرخواه و دلسوز است.[11]
در هشدار دادن چند نکته باید مورد توجه قرار بگیرد:
1- نقد در راستای اصلاح و رشد دیگران صورت بگیرد، نه برای خودنمایی؛
2- انگیزه شخص از نقد و هشداردهی به دیگران، انگیزه‌ای الهی باشد؛
3- نقد و هشداردهی باید پس از شخصیت‌شناسی دیگران صورت بگیرد، تا بهترین روش را در پیش بگیرد و بیشترین تأثیرگذاری را داشته باشد؛
4- نقد و هشدار به دیگران در میان جمع، ممکن است طرف مقابل را لجباز و بدبین کند؛
5- گاهی شخص می‌تواند با بیان تجربه‌ها و داستان‌هایی، طرف مقابل را به صورت غیر مستقیم از خطایش آگاه کند.
در برابر، شخص نقدشونده نیز باید ویژگی‌هایی در در خود بپروراند تا زمینه را برای دریافت نقد دیگران آماده کند، از جمله می‌توان به پذیرش نقد با روی باز و گارد نگرفتن در برابر نقد اشاره کرد. شخص باید نقد دیگران را به خوبی بشنود، سپس در مورد آن تأمل و اندیشه کند و در صورت به جا بودن نقد، در رفع کاستی‌های خود بکوشد. توجه به نقد سبب می‌شود شخص آینده روشن و درخشانی داشته باشد. از شخص انتقاد کننده و خدای متعال و امام زمان ارواحنا له فداه قدردانی کند و بداند با برطرف کردن عیب خود آیندۀ درخشانی را پیش رو خواهد داشت.

واژه شناسی

- حَذَّر
ترساند.[2]
- بَشَّر
بشارت داد.[3]

واژه کاوی

- حَذَّر
«حذر» به معنای دوری نمودن است. [4]

«حَذَّرَ» به معنای آگاه کردن، پناه دادن[5] و بیم دادن است.[6]

تفاوت «حذر» و «ورع»:

در «حذر» ترس فرد از چیز آشکار است، اما ترس در «ورع» آشکار نیست؛ ورع، ترس فرد از مردم نیست بلکه ترس او از خدا و دین است پس این نوع ترس، از ترس در «حذر» بهتر است.[7]



تفاوت «حذر» و «خوف»:

«حذر» ضرر را از انسان دور می‌کند؛ اما «خوف» ضرر را دفع نمی‌کند.[8]
- بَشَّر
«بشر» به معنای آشکار شدن چیزی با زیبایی است[9] مانند گشاده‌رویی که قبل تبسم در چهره است.[10]

«بشارت» خبر خوبی است که فرد را خوش‌حال می‌کند.[11]

راهکار‌هایی از نهج‌البلاغه برای بهبود زندگی اجتماعی

1. پندپذیری، نشانۀ تواضع است؛ امام حسن مجتبی علیه السلام مي‌فرمایند:«َيْنَكُمْ وَ بَيْنَ اَلْمَوْعِظَةِ حِجَابُ اَلْعِزَّةِ؛[12]ميان شما و اندرز ديگران، پردۀ غرور فاصله انداخته است».

2. درس گرفتن از مطالب تاریخی در سیرت زندگی اثر مثبتی را به دنبال دارد همان‌طور که اميرالمؤمنين علیه السلام می‌فرمایند:«اِتَّعِظوا بِمَّنْ كان قبلَكُم قَبلَ أَن يَتّعِظَ بِكُم مَن بعدَكُم؛[13] از گذشتگان خود عبرت بگيريد پيش از آنکه آيندگان از شما عبرت بگيرند».

[1]- اميرالمؤمنين عليه‌السلام:«مَن بَصّركَ عَيبَكَ فَقَدْ نَصَحكَ»، عیون الحکم، ج1، ص۴۲۹.

[2]- کلیدگشایش نهج البلاغه، ص688.

[3]- کلیدگشایش نهج البلاغه، ص688.

[4]- برداشتی از معجم المقاييس اللغه، ج‌2، ص37.

[5]- فرهنگ ابجدى، ص322.

[6]- لسان العرب، ج‌4، ص176.

[7]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‌2، ص182.

[8]- الفروق فی اللغه، ص235.

[9]- معجم المقاييس اللغة، ج‌1، ص251.

[10]- التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج‌1، ص297.

[11]- الطراز الأول، ج‌7، ص68.

[12]- تحف العقول عن آل الرسول علیهم السلام، ج1، ص۲۳۶.

[13]- غررالحکم و دررالحکم، ج1،ص151.

اضف تعليق