و قال (علیه السلام):
«الدَّهْرُ يُخْلِقُ الْأَبْدَانَ وَ يُجَدِّدُ الْآمَالَ وَ يُقَرِّبُ الْمَنِيَّةَ وَ يُبَاعِدُ الْأُمْنِيَّةَ مَنْ ظَفِرَ بِهِ نَصِبَ وَ مَنْ فَاتَهُ تَعِبَ».
ترجمهها
هر کس بر روزگار پيروز شود (و آنچه از کالاى دنيا که انتظار دارد در اثر گذشت روزگار نصيب او گردد) گرفتار رنج خواهد شد (که چگونه ثروت خويش را از گزند نگاه دارد) و آن کس هم که آن را به به دست نياورد دچار ناراحتى مىگردد (که چرا گذشت زمان، او را از آنچه مىخواسته، محروم ساخته است)».
(نهج البلاغه، ترجمه فقیهی، ص666)
(نهجالبلاغه، ترجمه حسیناستاد ولی، ص480)
(نهج البلاغه ترجمه روانباشرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص690)
«روزگار بدنها را فرسوده مىسازد (پير مىنمايد) و (با كمى آسايش) آرزوها را تازه و نو ميكند، و (با گردش خود) مرگ را نزديك مىگرداند، و (با نزديك شدن مرگ) آرزوها را دور مىسازد، هر كه به روزگار فيروزى يافت (كالاى آنرا بدست آورد براى نگاهدارى و افزونيش) برنج افتاد، و هر كه آنرا نيافت (بر اثر نداشتن) بسختى گرفتار شد (خلاصه روزگار براى ناكام يا كامياب سراى رنج و آزار است، پس خردمند بآن دل نبندد و فريب نخورد)».
(ترجمهوشرح نهجالبلاغه، فيضالاسلام، ج6، ص1117)
شروح
و آرزوها را تجديد مىكند، زيرا هرچه از عمر انسان بگذرد، آرزوهايش بيشتر مىشود چنانكه پيامبر (صلى الله عليه و آله) فرمودند: «يَشيبُ ابنُ آدَمَ وَ يَشُبُّ فيهِ خَصْلَتانِ، الحِرْصُ و طولُ الأَمَلِ[1]؛ آدميزاده پير مىشود، اما دو صفت در او جوان مىگردد: حرص و آرزوهاى دراز».
و مرگ را نزديك مىكند زيرا هر روز كه بگذرد انسان را گامى به مرگ نزديكتر مىكند. و آرزوهاى انسان را دور مىكند، چون هرچه بر عمر انسان افزوده شود مىفهمد كه آرزوهايش برآوردنى نيست، چون تأمين آرزوها نياز به نيرو و شادابى و سرزندگى دارد كه اينها هر روز رو به كاهش مىباشند. هركه بر آرزو غلبه پيدا كند و آن را به دست آورد به زحمت مىافتد و هركه آن را از دست بدهد به غصه و رنج مىافتد».
(ترجمۀ توضیح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج4، ص373)
فرسوده كردن بدنها، همان آماده ساختن آنست براى فتور و تباهى، با گذشت زمان، و در اثر آنچه از گرما و سرما و دشواريهاى مربوط به زمان كه توسط ايّام و فصول بر تن آدمى وارد مىشود. و اين كه روزگار آرزوها را تازه مىگرداند در اثر فريبى است كه از زنده بودن و تندرستى، انسان حاصل مىشود، و بيشتر اشخاص سالخورده در معرض آنند چرا كه طول عمر و تجربههايى كه از نيازمندى و بىچيزى دارند آنان را مىفريبد و بر جمع مال حريصشان مىكند و سبب آرزوهاى دراز آنها براى تحصيل دنيا مىگردد. و نزديك ساختن مرگ نظر به فرسودن بدنها و دور و دراز كردن آرزوها با توجه به نزديك ساختن مرگ است.
و هر كه بر زمانه چيره گشت، يعنى با تباه كردن عمر و به كار بردن آن در راه متاع دنيا، به رنج مىافتد و با جمعآورى و اندوختن مال دنيا دچار بدبختى مىگردد، و هر كس روزگار را از دست داد، در راه به دست آوردن دنيا رنج برد ولى با از بين رفتن آن گرفتار بدبختى شد.
امام (عليه السلام) در دو جمله اوّل سجع متوازن، و در دو جمله وسط سجع مطرّف، و در دو جمله آخر سجع متوازى، را رعايت كرده است.
(ترجمهشرحنهجالبلاغه، ابنميثم، ج5، صص465و466)
اسكندر به ارسطو نوشت: اندرزم بده. ارسطو براى او نوشت: هر گاه در كمال سلامتى، از رنج و گرفتارى ياد آور، و هر گاه در كمال امانى، احساس بيم و ترس كن، و هر گاه به نهايت آرزوى خود رسيدى، مرگ را به ياد آور و هر گاه مىخواهى خواسته دل خود را بر آورى، براى او بهرهاى در بدى و بى ادبى قرار مده. شاعرى در اين باره چنين سروده و چه نيكو گفته است: «گويا تو اخبار گذشتگان را نشنيدهاى و نديدهاى كه روزگار با بازماندگان چه كرده است...
(جلوه تاريخ درشرح نهجالبلاغه، ابنابىالحديد، ج7، صص288و289)
دنیا را میتوان به این قصر تشبیه کرد؛ جایی که در آن خوشی با ناخوشی، شیرینی با تلخی و لذت با رنج و دشواری آمیخته است؛ در چنین شرایطی شخص عاقل، میکوشد که به کمترین زاد از این سفره بسنده کند و تا زمانی که مدت اقامت او به پایان برسد، مسئولیتها و تکالیف واگذار شده به او را انجام دهد.
در این حکمت امیرالمؤمنین(علیه السلام) میفرمایند: «الدَّهْرُ يُخْلِقُ الْأَبْدَانَ وَ يُجَدِّدُ الْآمَالَ.» «دهر» در لغت به معنای مدت محدود، بلا، چيرگى، پايان،[2] غلبه و قهر است؛ چراکه بر همه چیز وارد شده و بر آن غلبه میکند.[3] با گذشت زمان، جسم و تنِ آدمی ضعیف و ضعیفتر میشود و فشارِ مشکلات و آزمونها، رفته رفته به فرسودگی قوای بدنی و روحی شخص میانجامد و تواناییهای او به ضعف و سستی میگراید. طبیعت روزگار، چنین است و راهی برای گریز از این واقعیت وجود ندارد. با این حال، هر چه تن انسان فرسودهتر و قوای او ناتوانتر میشود، آرزوهای جدیدی در او شکل میگیرند. چنانچه از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نقل شده: «يَهْرَمُ ابْنُ آدَمَ وَ تَشِبُّ مِنْهُ اثْنَتَانِ الْحِرْصُ وَ الْأَمَل؛آدمى پير مىشود، ولى دو چيز در او جوان مىگردد: آزمندى و آرزوى دور و دراز.»[4]
حضرت در ادامه میفرمایند: «وَ يُقَرِّبُ الْمَنِيَّةَ وَ يُبَاعِدُ الْأُمْنِيَّةَ» سخن حضرت (علیه السلام) هشداری است برای انسان و زنگ اخطاری است برای رهاندن او از بستر آرزوهایی که ممکن است او را از توجه به آخرت بازدارد. همچنان که آرزوها در آدمی رشد میکند، به همان ترتیب مرگ به او نزدیکتر شده و بین انسان و خواستههایش، مانع میشود و دفتر تمام آرزوها بسته میشود. چیزی که هیچ کسی توان مقابله با آن را ندارد و زمانی که اجل انسان فرابرسد، نمیتوان حتی لحظهای بیشتر در این دنیا زندگی کند. همانجا است که پرونده اعمال شخص بسته شده و دیگر توان جمع آوری کوچکترین توشهای برای سفر به آخرتش را ندارد.
«مَنْ ظَفِرَ بِهِ نَصِبَ وَ مَنْ فَاتَهُ تَعِبَ» هر که به دنیا دست یابد، خسته میشود و هرکه به آن دست نیابد، رنج میکشد.
Ø چرا دستیابی به دنیا مایه رنج انگار شده است؟( مَنْ ظَفِرَ بِهِ نَصِبَ)
1. شخص برای رسیدن به آن، باید رنج زیادی را به جان بخرد. برای مثال دستیابی به موقعیت بالای اجتماعی یا قرار گرفتن در جایگاه علمی بالا، مستلزم رنج و تلاش بسیار است.
2. رنج دوم، به دلیل مراقبت از این جایگاه است. همچنانکه به دست آوردن موقعیت و نعمت، نیازمند تلاش است، نگهدای از آن نیز نیازمند تلاشی دوچندان است.
3. از آنجا که روح انسان زیادهخواه است، به هر چه دست یابد، باز خواستار نعمتهایی بیشتر است و این حرص و آز و زیادهخواهی، او را برای دریافت بیشتر به رنج می افکند.
Ø چرا دست نیافتن به دنیا مستلزم رنج است؟ ( و من فاته تعب)
1. گاه شخص سالها برای رسیدن به نعمتی، میکوشد، اما در آخر به آن دست نمییابد. چنین شخصی، هم رنج طلب را به دوش کشیده و هم حسرت ناکامی را.
2. چنین شخصی که به نعمت دست نیافته، به دلیل بیبهره بودن از مواهب مادی و رنجش فقر و نداری نیز در رنج است.
3. گاه شخص به نعمتی دست مییابد و آن را از دست میدهد و ناچار است برای کسب مجدد آن تلاش زیادی را متحمل شود.
بنابراین انسان چه به خواسته خود دست یابد و چه دست نیابد، به آسایش نخواهد رسید. دنیایی با چنین ویژگی، شایسته است که تمام نیرو، اندیشه و انرژی ما را به خود اختصاص ندهد و چه نیکوست که تمام هم و غم انسان برای آبادی سرایی قرار گیرد که ابدی و جاودان است. همانگونه که خدای متعال فرموده: «وَلَلْآخِرَةُ خَيْرٌ لَكَ مِنَ الْأُولَى؛ و قطعاً آخرت براى تو از دنيا نيكوتر خواهد بود.»[5]
واژه شناسی
واژه کاوی
عبارت «خَلُوقَة الثّوب» به معنای فرسوده شدن جامه، و پوشيده شدن زياد آن است،[21] به گونهای که نرم و پرز شده و نمایش را از دست میدهد.[22] زمانی که چیزی کهنه شود، میگویند «أخْلَقَ الشَّىء».[23]
«أَخْلَقَ شَبابُه» یعنی جوانیاش گذشت و آن را پشت سر گذاشت.[24]
«مَنَی» به معنای مرگ،[26] قصد، قضا و قدر الهى است.[27]
«مَنَايَا» جمع «مَنِيَّةُ» به معنای مرگ است؛[28] چرا که برای همه مقدّر شده است.[29]
مرگ، مرحلهای از مراحل سیر انسان است که از جانب خدای متعال مقدّر شده و برای اشخاصی که به دیدار خدا میل دارند، وسیلهای برای رهایی از تنگنای این عالم است.[30] همانطور که خدای متعال میفرماید:«إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِيَاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ؛ اگر گمان میکنید که فقط شما دوستان خدایید نه مردم دیگر، پس آرزوی مرگ کنید.»[31] همچنین میفرماید: «وَ لَقَدْ كُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَلْقَوْهُ؛ پيش از ملاقات مرگ، مرگ را آرزو ميكرديد.»[32]
بیست مورد از این واژه در نهجالبلاغه آمده است.[33]
خدای متعال میفرماید: «لَيْسَ بِأَمانِيِّكُمْ وَ لا أَمانِيِ أَهْلِ الْكِتابِ مَنْ يَعْمَلْ سُوءاً يُجْزَ بِهِ؛ كار با آرزوهاى شما و اهل كتاب درست شدنى نيست، حكم خدا بطور كلّى اين است كه: هر كه كار بدى كند مجازات میشود»[42]
«نَصِبَ» یعنی شخصی خسته،[47] رنجور و مانده شد.[48]
خدای متعال میفرماید: «لَقَدْ لَقِينا مِنْ سَفَرِنا هذا نَصَباً؛ از اين سفر به رنج و خستگى افتاديم.»[49]
خدای متعال میفرماید: «أَنِّي مَسَّنِيَ الشَّيْطانُ بِنُصْبٍ وَ عَذابٍ؛ شيطان به من رنج و عذاب رساند.»[50]
[1]- بحارالانوار، ج70، ص22.
[2]- فرهنگ ابجدى، ص194.
[3]- معجم المقاييس اللغة، ج2، ص305.
[4]- بحار الأنوار، چاپ بيروت، ج74، ص160.
[5]- ضحی، آیه4.
[6]- کلید گشایش نهجالبلاغه، ص273.
[7]- المنجد به نقل از کلید گشایش نهجالبلاغه، ص244.
[8]- کلید گشایش نهجالبلاغه، ص38.
[9]- ترجمه روان با شرح واژگان نهجالبلاغه، ص690.
[10]- کلید گشایش نهجالبلاغه، ص20.
[11]- کلید گشایش نهجالبلاغه، ص642.
[12]- ترجمه روان با شرح واژگان نهجالبلاغه، ص690.
[13]- ترجمه روان با شرح واژگان نهجالبلاغه، ص690.
[14]- ترجمه روان با شرح واژگان نهجالبلاغه، ص690.
[15]- کلید گشایش نهجالبلاغه، ص526.
[16]- ترجمه روان با شرح واژگان نهجالبلاغه، ص690.
[17]- ترجمه روان با شرح واژگان نهجالبلاغه، ص690.
[18]- کلید گشایش نهجالبلاغه، ص83.
[19]- معجم المقاييس اللغة، ج2، ص213.
[20]- كتاب العين، ج4، ص151.
[21]- مفردات ألفاظ القرآن، ص297.
[22]- معجم المقاييس اللغة، ج2، ص214.
[23]- معجم المقاييس اللغة، ج2، ص214.
[24]- تاج العروس من جواهر القاموس، ج13، ص127.
[25]- معجم المقاييس اللغة، ج5، ص276.
[26]- كتاب العين، ج8، ص389.
[27]- فرهنگ ابجدى، ص866.
[28]- تاج اللغه و الصحاح العربیه، ج5، ص2097.
[29]- معجم المقاييس اللغة، ج5، ص276.
[30]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج11، ص186.
[31]- جمعه، آیه6.
[32]- آل عمران، آیه143.
[33]- مفردات نهجالبلاغه، ج2، ص412.
[34]- تاج العروس من جواهر القاموس، ج20، ص201.
[35]- این نظر ثعلب است.
[36]- معجم المقاييس اللغة، ج5، ص276.
[37]- مفردات ألفاظ القرآن، ص780.
[38]- مقدمة الأدب، ص263.
[39]- الإفصاح في فقه اللغة، ج1، ص156.
[40]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج11، ص187.
[41]- مفردات ألفاظ القرآن، صص779و780.
[42]- نساء، آیه123.
[43]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج12، ص133.
[44]- قاموس قرآن، ج7، ص67.
[45]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج12، ص129.
[46]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج12، ص132.
[47]- تاج اللغه و الصحاح العربیه، ج1، ص225.
[48]- مقدمة الأدب، ص154.
[49]- كهف، آیه62.
[50]- ص، آیۀ41.
اضف تعليق